میشکنم در شکن زلف یار
میشکنم «در شکن زلف یار» اسم کتابی است از مجموعه کتابهای پرسمان که حکایات و داستانهای بسیار خواندنی با محوریت مباحث کاربردی اخلاقی را ارائه مینماید.
بهگزارش پایگاه اطلاعرسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، میشکنم «در شکن زلف یار» اسم کتابی است از مجموعه کتابهای پرسمان که حکایات و داستانهای بسیار خواندنی با محوریت مباحث کاربردی اخلاقی را ارائه مینماید. صاحب این قلم آرزوداشته نوشتههای او گاهی از یک تصمیم سربرآورند، گاهی احساس پاکی را زنده کنند، گاهی قطرۀ اشکی از دیدهای فرو ریزند، گاهی رنجدیدهای را به فکر فرو برند وگاهی خم عشقی را بجوشانند و به شراب مهر مبدل سازند. او نمیداند در این کار توفیقی داشته است یا نه؛ اما دوست دارد آنچه را حافظ ادعا کرده است، برای یکبار هم که شده تجربه کند: منم که شهرۀ شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
مربی تربیتی در حاشیۀ این کتاب میتواند:
1- با توجه به داستانهای موجود در کتاب مخاطب را برای انتخاب مسیر درست زندگی راهنمایی کند.
2- پیرامون انتخاب درست و درست انتخاب کردن سبک زندگی با مخاطب به بحث و گفتوگو بپردازد.
محورهای کتاب:
1- نمونههای عینی و ملموس از نتایج محاسن و معایب رفتاری در دنیای واقعی
گزیدۀ متن:
چوپان بیچاره خودش را کشت، که آن بز چالاک، از آن جوی آب بپرد، نشد که نشد!
او میدانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال آن، همان.
عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون او نتواند از آن بگذرد... نه چوبی که بر تن و بدنش میزد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بختبرگشته.
پیرمرد دنیا دیدهای از آن جا میگذشت. وقتی ماجرا را دید، پیش آمد و گفت من چاره کار را میدانم. آن گاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گل کرد.
بز به محض آن که آب جوی را گل آلود دید، از سر آن پرید و در پی او تمام گله پرید.
چوپان مات و مبهوت ماند. این چه کاری بود و چه تأثیری داشت؟
پیرمرد که آثار بهت و حیرت را در چهرۀ چوپان جوان میدید، گفت:
تعجبی ندارد؛ تا خودش را در جوی آب میدید، حاضر نبود پا روی خویش بگذارد. آب را که گل کردم، دیگر خودش را ندید و از جوی پرید.
... و من فهمیدم این که حیوانی بیش نیست، پا بر سر خویش نمیگذارد و خود را نمیشکند، چه رسد به انسان که بتی ساخته است از خویش، و گاهی آن را میپرستد!