دخترانی که برای حفظ حجاب دست به خودکشی زدند
یکشنبه 03 مرداد 1395

دخترانی که برای حفظ حجاب دست به خودکشی زدند

توصیه می‌شود طرفداران «آزادی‌های یواشکی» این کتاب را اگر شجاعت علنی خواندن ندارند، لاقل یواشکی بخوانند تا متوجه شوند «آزادی یواشکی»‌شان را به چه قیمت گزافی به‌دست می‌آورند.

«طیبه همکارش را دید. دختری که داشت دل می‌زد که نکند قزاق‌های نظمیه اول او را انتخاب کنند.
قزاق دست طیبه را کشید. درست مثل اینکه می‌خواهد با زنی در یک مجلس عروسی دو نفری برقصد. نه ایرانی ... فرنگی. طیبه چشمانش فقط ملک را نگاه می‌کرد.
در یک چشم به هم زدن با دست‌هایش روسری‌اش را گرفت و پا به فرار گذاشت. قزاق به‌دنبال طیبه دوید. ملک پشت شیشه مُشجر اتاق پرستاری طیبه را که مثل یک ماهی داشت دست‌وپا می‌زد؛ می‌دید. مثل یک کبوتر که داشت خوراکِ گربه‌ای می‌شد. بال می‌زد. گربه او را کشید و طیبه پشت شیشه مشجر، دست‌هایش مداوم گربه را پس می‌زد. اما گربه کبوتر را میان پنجول‌هایش گرفت.
آرام آرام، طیبه فقط بَق‌بَقو کرد. قزاق با شلوار و روسری طیبه بیرون آمد. حالا بقیه حساب دستشان بود.
مَلِک با دو دست لباس پرستاری تازه، به سوی اتاق پرستاری رفت. صدایی از طیبه نمی‌شنید. مَلِک داخل اتاق شد. کفِ اتاق یک پنس ... یک قیچی بود با خون!
ملک جیغ زد، اینکه دختری، خود را برای روسری و شلوار بکُشد را تا حالا ندیده و نشنیده بود. نوشتن با خون، روی شیشه به اسم زنان نوغان همیشه با ملک ماند.
لباس پرستاری را به کناری انداخت. چادرِ طیبه را از توی جالباسی برداشت و بر تن طیبه انداخت و گفت: آرام بخواب دختر نوغانی. آرام بخواب.
گریان بیرون آمد و گفت: خوابیده است. ملک گریست و لباس مینی‌ژوپ پرستاری را پس داد.»
همین برش کوتاه از رمان «پاریس، پاریس» کفایت می‌کند تا خواننده بداند با چه اثری روبه‌رو است. بعد از خواندن این رمان به تأثیر ادبیات که از آن دم زده می‌شود پی بردم. قبل از این کتاب‌هایی با روایت‌های تاریخی دربارۀ واقعۀ کشف حجاب و مسجد گوهرشاد خوانده بودم ولی با خواندن این رمان عمق مسئلۀ گوهرشاد برایم روشن شد.
سعید تشکری که در توان قلمی او شکی نیست در این رمان سراغ یکی از مهم‌ترین اتفاقات اجتماعی تاریخ معاصر ایران رفته و پیش از اینکه اهمیت این موضوع برای دستگاه‌ها و نهادهای فرهنگی آشکار شود و بخواهند کاری بکنند برای احیای تاریخ این روز، بدون ادعا دست به نگارش رمان زده است.
«پاریس، پاریس» روایت دختر سردار حشمت قزاق است، سردار حشمتی که دستش به خون کلنل پسیان آغشته است و خدمتگزار خوبی برای شاه قزاق بوده است. این‌بار هم عازم مشهد است و این یعنی قرار است در شهر آفتاب قائله‌ای به پا شود و او قائله را بخواباند.
این رمان تصویری از اجرای حکم کشف حجاب را به خواننده نشان می‌دهد که شاید کمتر دیده شده باشد. تصویری که اغلب نشان داده شده این بوده که مأموران حکومت به‌دنبال زنی که با چادر در ملأ عام شرکت کرده، هستند تا چادر او را از سرش بکشند اما قضیه از این تصاویر فراتر است. نه تنها فراتر بلکه دردآورتر است و کاری که سعید تشکری با جملات کوتاهش در «پاریس، پاریس» با روح و روان خواننده می‌کند کاری است کارستان.
در این رمان که متن روانی دارد و خواننده بدون وقفه آن را می‌خواند علاوه بر اینکه به تاریخ سفر می‌کند با ماجرای عشق میرزا مهیار خبوشانی و ملک حشمت نیز روبرو می‌شود. این عشق تنور رمان تشکری را نیز گرم می‌کند و خواننده به واسطۀ آن، زیر شلاق کلمات تشکری که با تاریخ بر گُردۀ ذهن خواننده می‌زند، تاب می‌آورد.
جای تعجب است که این رمان از ابتدای انتشار آن تاکنون کمتر دیده شده و شاید بهتر باشد گفته شود اصلاً دیده نشده، که خب با نگاهی به موضوعی که در رمان مطرح شده می‌توان پی برد که شاید برخی دل‌خوشی از دیده شدن این رمان نداشتند. زیرا سعید تشکری به ظرافت مسئله‌ای مهم که جریان ضد دینی و طرفدار مدرنیتۀ غربی با آن مخالف هستند را در اثرش مطرح کرده است.
این رمان در حال و هوای این روزها که بسیاری به نام «آزادی فردی»، «حقوق برابر» و ... دست به ترویج بی‌حجابی می‌زنند اثری است که نشان می‌دهد به خاطر بی‌حجاب شدن زنان این کشور چه خون‌هایی ریخته شده و امروز به راحتی از این ارزش متعالی دست کشیده می‌شود. توصیه می‌شود طرفداران «آزادی‌های یواشکی» رمان «پاریس، پاریس» سعید تشکری را اگر شجاعت علنی خواندن ندارند، لاقل یواشکی بخوانند تا متوجه شوند «آزادی یواشکی»‌شان را به چه قیمت گزافی به دست می‌آورند درحالی‌که دخترانی در این مملکت بوده‌اند که برای حفاظت از حریم عفتشان دست به خود کشی زده‌اند.
رمان «پاریس، پاریس» اثر سعید تشکری را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده که علاقه‌مندان به تهیۀ آن می‌توانند از پایگاه اطلاع‌رسانی انتشارات کتاب نیستان آن را خریداری کنند.
نظر بدهید