روایتی از زندگی و دغدغه‌های مهندس موشکی ایران
چهارشنبه 31 خرداد 1396

نگاهی به رمان «پرتاب» اثر مهدی صفری

روایتی از زندگی و دغدغه‌های مهندس موشکی ایران

رمان «پرتاب» اثر مهدی صفری روایتی از زندگی و دغدغه‌های یک مهندس موشکی ایران است که نشر شهرستان ادب آن را منتشر کرده است.

اولین مواجهۀ هر خواننده با یک اثر داستانی و در حقیقت دروازۀ  ورود او به عالمی که نویسندۀ یک کتاب آفریده، کلمات هستند. خواننده پیش از آن که چیزی از شخصیت‌های اصلی و فرعی بداند و از پلات داستان بو ببرد، با زبان و در واقع «لحن» نویسنده ارتباط برقرار می‌کند و البته گاهی هم نمی‌کند!
این نکته، برای آن دسته از نویسندگانی که دایرۀ واژگانی خوبی دارند و با صبر و حوصله، میدانی از بازی‌های زبانی، افت و خیزهای گفتگومحور و جملات دوپهلو را برای خواننده‌شان مهیا می‌کنند، یک فرصت طلایی است تا در اولین صفحات اثرشان، مخاطب را مجذوب زبردستی خود کنند. اما برای آن دسته از نویسندگانی که پیش از لحن و زبان داستان و بیش از آن حتی، به «طرح» داستان یا رمانشان اهمیت می‌دهند و بیشتر به دنبال احاطۀ خواننده در فضای پیرنگ و درحقیقت چند و چون ماجراهای داستان هستند، خطر بزرگی محسوب می‌شود؛ چرا که ممکن است خواننده تا ورود به ماجرا و گرۀ اصلی حوصله نکند و یا از سادگی و بی‌آرایگی متن دل‌آزرده شده، کتاب را رها کند. «مهدی صفری»، نویسندۀ رمان «پرتاب»، جزو نویسندگان دستۀ دوم است و امید آن می‌رود که خوانندگانش، مانند مثال بالا نباشند!
«پرتاب» رمان کم‌حجمی است که به روزمره‌های یک مهندس موشکی که در وزارت دفاع مشغول به کار شده است، می‌پردازد. لغت «روزمره‌ها» را در جای درست خود به کار برده‌ام، چرا که هم لحن و زبان شخصیت اصلی که نیما، همان مهندس مذکور باشد، هم نحوۀ پیشبرد داستان و هم زاویۀ دید اثر، همه شباهت بسیاری به «خاطره‌نویسی» و یا «ثبت وقایع روزمره» دارند. در حقیقت، اولین مواجهۀ ما با داستان و شخصیت‌هایش، از لحظاتی قبل از شروع یک جلسۀ اداری مهم که بناست به چند و چون ساخت یک موشک و رادار هدف‌یاب آن بپردازد، آغاز می‌شود.
ما جزئیات جلسه را به تفصیل می‌خوانیم، با اصطلاحات فنی مهندسان حاضر در جلسه آشنا می‌شویم و درمی‌یابیم مسئلۀ اصلی مهندس جوان داستان، این موشک است و پروژۀ سنگینش که بر دوش او و همکار و همکلاسی سابقش افتاده. از این‌جا به بعد، شاید انتظار داریم با متن پیچیده‌تری مواجه شویم. می‌گویم «متن» و این کلمه را بر مبنای دو محور به کار می‌برم: اول، همان لحن داستان که در آغاز به آن اشاره شد که در حقیقت، نحوۀ انتخاب واژگان نویسنده است و دوم، زیرساخت‌های ادبی اثر. متأسفانه می‌بینیم که در هر دوی این محورها، نویسنده از یک سطح حداقلی فراتر نرفته است.
داستان، با ساده‌ترین و دم‌دست‌ترین کلمات ممکن و به ساده‌ترین شکل روایت، پیش می‌رود. ما هر روز، نیما را از اداره تا خانه و از خانه تا دانشگاه دنبال می‌کنیم، در مشکلات خانوادگی او سرک می‌کشیم و با تردیدهایش در ماندن در وزارت دفاع و یا حضور در پروژۀ پول‌ساز و خصوصی استادش، مواجه می‌شویم. گرچه این نکته که نویسنده در تلاش بوده تصویر کامل و همه‌جانبه‌ای از مهندس موشکی خود به ما نشان بدهد، بسیار قابل توجه و یکی از نکات مثبت اثر است، اما باید اشاره کرد که می‌شد این اتفاق، در متنی عمیق‌تر و زیباتر رخ دهد.
در تمام مجال کتاب، ما اثری از یک توصیف چشم‌گیر، یک دیالوگ منحصربه‌فرد و یک جملۀ به‌یادماندنی نمی‌بینیم. نمی‌خواهم بگویم که نویسنده می‌بایست جملاتی پرطمطراق و ادبی را در دهان مهندس داستانش می‌چپاند که این خود خطر بزرگ‌تری بود؛ بل قصدم این است که بگویم پلات داستان هرچه که باشد و شخصیت‌ها در هر جایگاهی که قرار بگیرند، روایت هنوز و همچنان مجال پرداخت بیشتر و تعمیق یافتن را دارد. می‌توان به یک سطح حداقلی از گفت‌وگوهای روزمره میان آدم‌های روزمره بسنده کرد، چنان که خواننده احساس کند به جای خواندن یک رمان، در حال تماشای یک سریال ایرانی است که مسئلۀ اصلی آن، پرداختن به گرۀ داستان و نحوۀ گره‌گشایی است، اما در سوی دیگر، می‌توان به همین آدم‌های روزمره که گفت‌وگوهای روزمره دارند، از منظر دیگری نگریست و با ظرافت طبع بیشتری این نگرش را به خواننده انتقال داد؛ چنان همۀ رمان‌های موفقی که پیش از این خوانده‌ایم.
از لحن و روایت که بگذریم و به شخصیت‌پردازی که برسیم، باید به مهدی صفری آفرین بگوییم. او تمام تلاش خود را به کار بسته تا تصویر همه‌جانبه‌ای از نیما را به ما عرضه کند. مسئلۀ موشکی ایران و وزارتخانه‌ای مثل وزارت دفاع، همواره از موضوعات مورد علاقۀ مردم بوده است؛ چرا که با جوی از محرمانه و فوق‌سرّی بودن و نبود اطلاعات کافی احاطه شده است. هم از این روست که شایعات پیرامون این مسئله زیاد است و مردم همواره علاقه دارند خود را در این زمینه، مطلع نشان دهند.
با همۀ این تفاسیر، تصویری که صفری از مهندس موشکی داستانش به ما نشان می‌دهد، مشابه یکی از هزاران فارغ‌التحصیل دانشگاه شریف است فی‌المثل؛ جوانی که نه مذهبی دوآتشه است و نه یک لائیک دین‌ستیز، نه دنبال اسم و رسم است و نه بی‌توجه به درآمد و نحوۀ گذران زندگی‌اش. این جوان، گرچه عرق ملی دارد و می‌خواهد برای وطنی که برایش هزینه کرده، افتخار بیافریند، اما وقتی به علت حقوق نه‌چندان بالا و تولد ناگهانی دوقلوهایش، در زندگی زناشویی خود دچار مشکل می‌شود، برای ادامۀ کار خود به تردید می‌افتد و حتی به همان پیشنهاد شرکت خصوصی –که در بالا اشاره شد- به جدّ می‌اندیشد. هم این‌هاست که او را از یک تصویر کلیشه‌ای دور می‌کند و برای مخاطب، قابل باور می‌سازد. از سوی دیگر، درست برخلاف پیش‌بینی خواننده، نیما پیشنهاد شرکت را می‌پذیرد و پروژۀ موشکی را رها می‌کند تا مخاطب با تعلیقی هوشمندانه مواجه شود و مشتاقانه منتظر پایان کار بماند تا ببیند آیا این مهندس دل از حقوق چشمگیرش می‌کند و برمی‌گردد تا کار موشک را تمام کند یا نه.
چنان که در یادداشت دیگری پیرامون این کتاب اشاره کرده‌ام، جدای از همۀ نقاط ضعف و قوت این اثر، این که نویسنده‌ای در اولین آثار خود، دست روی یکی از مسائل مهم نظام بگذارد، بسیار حائز اهمیت است و نشان از این دارد که نویسنده، نه به دنبال به هم زدن اسم و رسم، که دغدغه‌مند نظام و انقلاب اسلامی است و این، آن گوهری است که این روزها، کم پیدا می‌شود.
در پایان باید اشاره کرد انتشارات شهرستان ادب این کتاب را در 178 صفحه و در سال 1394به چاپ رسانده است.
یادداشت از پرستو علی عسگرنجاد
 
نظر بدهید