ساعتی با «علی مؤذنی» به صرف نوشیدنی کوبایی
چهارشنبه 28 تير 1396

جشن امضای «آپارتمان روباز»

ساعتی با «علی مؤذنی» به صرف نوشیدنی کوبایی

علی مؤذنی به بهانه جشن امضای تازه‌ترین رمانش با عنوان «آپارتمان روباز» که نشر اسم منتشر کرده با مخاطبانش همکلام شد.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، به نقل از خبرگزاری فارس، حسام آبنوس: اصلا یادم نبود. یعنی فراموش کرده بودم. داشتم می‌رفتم یک برنامه دیگر تا گزارشی تهیه کنم ولی ناگهان مثل برق گرفته‌ها اطلاعیه‌‌اش از برابر چشمانم رد شدو از جا پریدم. سریع به دبیرم گفتم ساعت 5 می‌خواهم بروم برای «صف امضا»!
یکی - دو روز قبل از این خبردار شدم که قرار است سه‌شنبه(27تیر) ساعت 17 در کتابفروشی ترنجستان سروش، «علی مؤذنی» به خاطر تازه‌ترین رمانش با مخاطبان رو در رو شود و کتابش را برای آنها امضا کند.
کمی به ساعت 5 مانده، از خبرگزاری خارج شدم و از آنجا که زمان داشتم پیاده تا ترنجستان سروش رفتم. یعنی از میدان فردوسی تا جایی بین خیابان‌های فلسطین و ابوریحان در خیابان انقلاب اسلامی.
ترنجستان سروش! فضایی دوست داشتنی که می‌توان ساعت‌ها بدون نگرانی لابلای کتاب‌ها چرخید و کتاب‌ها را ورق زد. حتی روی صندلی‌های چرمی که در بین قفسه‌ها گذاشته شده نشست و کتاب مورد نظر را تورق کرد. کتابفروشی‌ای که باید کتابفروش‌های خوب و کارشناسان فروش خوبش را نیز به مزایای دیگرش اضافه کرد. افرادی که خیالت راحت است که فروشنده نیستند بلکه هرکدام برای خودشان یک پا کتابشناس هستند.
وقتی رسیدم متوجه تغییرات متناسب با برنامه امروز در کتابفروشی شدم. یکی از ویترین‌ها با کتاب‌های علی مؤذنی تزیین شده بود و تصویر بزرگ شده او در پیشانی فروشگاه خودنمایی می‌کرد. این یعنی اینجا خبرهایی است!
از در که وارد شدم «علی مؤذنی» را دیدم که برخی دورش حلقه زده بودند و گرم گفت‌وگو بودند. برای اینکه سخن‌شان را قطع نکرده باشم یکی از رفقای کتابفروش را پیدا کردم و با او سلام و احوالپرسی کردم. در همین حین توجه نویسنده «خوش‌نشین» به سمت ما جلب شد و اینجا بود که وارد حلقه نزدیکان به علی مؤذنی شدم. سلام و احوال و پرسی و تعارفات اولیه سپری شد و برای اینکه دیگر افراد را دیده باشم از جمع‌شان جدا شدم.
کمی به عادت مالوف میان قفسه کتاب‌ها گشت زدم و کتاب‌ها را سبک و سنگین کردم. چندتایی را ورق زدم. در یک سوی فروشگاه میزی گذاشته بودند. روبرویش دوربینی قرار داده بودند و مشخص بود محور اصلی برنامه این نقطه است. طبیعتا علی مؤذنی پشت آن میز می‌نشیند و با مخاطبان رو در رو می‌شود. رمانش را امضا می‌کند و احیانا عکس یادگاری.
تا زمان آغاز برنامه با رفقایی که در کتابفروشی بودند گپ زدم و حتی سری به بخش کودک و نوجوان فروشگاه در طبقه دوم زدم و با کارشناسان بخش کودک نیز همکلام شدم.
 
دیگر انتظارها به سر آمد و جمعیتی که تا پیش از این در فروشگاه میان قفسه‌ها می‌چرخیدند با دعوت رفقای نشر «اسم» که رمان مؤذنی را چاپ کرده در یک صف قرار گرفتند تا با علی مؤذنی همکلام شوند.
«آپارتمان روباز» عنوان آخرین رمان نویسنده «مامور» است. «آپارتمان روباز»ی که به گفته مؤذنی در حال و هوای رمان‌های اجتماعی است و جوانان ارتباط بیشتری با آن برقرار خواهند کرد. به ترکیب سنی حضار نیز که نگاه می‌کردم جوانان بیشتر حضور داشتند و البته تعدادی هم بودند کسانی که سال‌های جوانی را چندی پیش پشت سر گذاشته بودند.
علی مؤذنی نویسنده صبوری است. اهل حاشیه رفتن نیست و با وجود اینکه طی چند سال گذشته برای یکی از آثارش با عنوان «دوازدهم» حاشیه درست شده، اما هیچگاه وارد حواشی نشد و همواره سعی کرد با آرامش مطالبه خود را مطرح کند. نویسنده‌ای که نوشتن برایش مطرح است.
در جلسه امروز هم با همان آرامشی که از علی مؤذنی خبر داشتم با مخاطبان رو در رو می‌شد و حتی بازخورد آثار دیگرش را نیز می‌گرفت. از آنها پیرامون آثارش سوال می‌کرد و با خوش‌رویی با آنها مواجه می‌شد.
کمی که از حجم صف کاسته شد سراغ او رفتم و با هم در مورد مسائل مختلف گپ زدیم. او از وضعیت فعالیت در رسانه پرسید. از مسائلی که بتوان اخبار حوزه فرهنگ را به مخاطب رساند نیز سخن گفته شد.
همچنان برخی برای امضای کتاب و صحبت کردن با علی مؤذنی به او رجوع می‌کردند و او نیز با صبر پذیرای آنها بود. نکته‌ای که بود همه برای مؤذنی آمده بودند و به بهانه این نویسنده و تازه‌ترین اثرش، دیداری هم با کتاب‌های نازنین تازه می‌کردند.
نشر «اسم» با نوشیدنی‌های طبیعی و شیرینی‌ از حاضرین پذیرایی می‌کرد. خاکشی (که با نام خاکشیر نیز شناخته می‌شود)، موهیتو (همان نوشیدنی لیمو و نعناع که ظاهرا خاستگاهی کوبایی دارد) و شیرینی‌ها مختلف.
بیش از یک ساعت از آغاز برنامه سپری شده بود که تصمیم گرفتم کتابفروشی ترنجستان سروش را ترک کنم. با علی مؤذنی خداحافظی کردم و از فروشگاه خارج شدم. به سوی خبرگزاری راهی شدم. پیاده، در گرمای هوایی که دیگر رمق نداشت.
 
نظر بدهید