موسی حقانی: رمان تاریخی باید مستند باشد/ حنیف: وقت معلوم یک رمان سیاسی‌ است
دوشنبه 23 مرداد 1396

در سومین «عصر نقد» مطرح شد:

موسی حقانی: رمان تاریخی باید مستند باشد/ حنیف: وقت معلوم یک رمان سیاسی‌ است

جلسه نقد و بررسی رمان «وقت معلوم» با حضور دکتر موسی حقانی(کارشناس تاریخ معاصر) و دکتر محمد حنیف(داستان نویس) در خبرگزاری تسنیم برگزار شد.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، به نقل از خبرگزاری تسنیم، عصر روز سه‌شنبه دهم مردادماه سال جاری سومین جلسه تخصصی نقد ادبی «عصر نقد» با حضور علاقمندان ادبیات در محل باشگاه خبرنگاران پویا خبرگزاری تسنیم برگزار شد. در این جلسه دکتر موسی حقانی و دکتر محمد حنیف به نقد و بررسی تازه‌ترین رمان مهدی کفاش با عنوان «وقت معلوم» پرداختند. در ابتدای جلسه محمدامین اکبری ضمن خوش آمد به مخاطبین و علاقمندانِ ادبیات از مهدی کفاش دعوت کرد تا به ارائه توضیحاتی د پیرامون «وقت معلوم» بپردازد.
مهدی کفاش: به خاطر جزئیات تاریخی کل رمان را بازنویسی کردم
در ابتدای جلسه مهدی کفاش نویسنده «وقت معلوم» به ارائه توضیحاتی در مورد این کتاب پرداخت: « آن چیزی که من می‌توانم در مورد کتاب توضیح بدهم فقط سیر چکیده داستان است و بیش از این فکر نمی‌کنم که اصلاً اجازه توضیح دادن داشته باشم. چون همیشه همراه کتاب نیستم که بخواهم توضیح بدهم. با نوشتن کتاب کار من تمام شده است و بعد از این از تجربه دوستان و نقطه نظر آن ها برای کارهای بعدی ام اگر عمری باقی باشد استفاده می‌کنم.
زمستان سال 84 بود یکی از دوستان من به نام آقای پورطباطبایی که روحانی هستند و در آن زمان مسئول کتابخانه دفتر تبلیغات بودند که من آن جا مطالعه می‌کردم. می‌گفت این جا یک ماجرای شگفتی است. مقاله‌ای را به من نشان داد در ماهنامه‌ای  به اسم 15 خرداد که آقای حمید روحانی مسئول آن است. آن جا یک ماجرای از خرمدره و نفت از آقای بهمن حجتی نام برده بود و در حقیقت رفته بود سراغ این که در تاریخ بگردد ببیند این آدم چه کسی بوده است. نسبت‌هایی که این آدم با خاندان پهلوی و خاندان قاجار داشت برای من جالب بود. پروفسور عدل برای جالب بود و از آن طرف هم ارتباطی که با علیرضا پهلوی پیدا می‌کرد. این‌ها برای من جالب بود و یک ازدواج عجیب و غریبی که بین کاترین عدل با بهمن حجت کاشانی شکل گرفته بود که این در حقیقت واقعیت‌های تاریخی بود. من آن زمان فقط کنجکاو شدم و خواستم به دنبال بقیه ماجرای به من بگردم.
در سال 85 یعنی یک سال بعد در منابع کتابخانه‌ای که از روزنامه‌هایی که باقی مانده بود از فاصله 54 فروردین 54 تا خرداد 54 تا تیر 54 روزنامه‌هایی که بود اطلاعات، کیهان، مجلات خانوادگی جاهایی که تسلیت گفته بودند خانواده‌هایی که تسلیت گفته بودند بعد از ماجرا خرمدره و رفتم به سال 50 رسیدم و به دنیا آمدن فاطمه عدل که اسامی مختلفی هر کدام از این شخصیت‌ها در طول تاریخ داشتند علی پهلوی در ابتدا بود و بعد علی پاتریک بود بعداً علی پهلوی شد و بعد علی اسلامی شد یعنی یک نفر است که سه تا نام دارد و این ها همه آن چیزهایی بود که به من مایه‌هایی برای نوشتن را می‌داد اما هنوز قصه نداشتم. از این‌جا به بعد لازم بود که آن محیط الله‌ده‌ای که شکل گرفته بود بروم ببینم. هماهنگی کردم با دوستان و سفر کردم به زنجان و بعد به خرمدره که خرمدره، ابهر، کوه پیراواجی و الله‌ده و بعد املاک بهمن حجت کاشانی. یک هفته آن‌جا گذراندم که بتوانم چقدر از محیط اولم با ماجرای داستان دست خورده است و چه طور می‌توانم قصه‌ام را دربیاورم. در این سال‌ها اطلاعات جمع می‌کردم تا سال 89 که طرح اولیه رمانم به دستم رسید تا 89 تا 90 باز 91. داستان اولی که نوشته شد کلاً رفت کنار با همه پژوهش‌هایی که کرده بودم.
داستان من در زمستان می‌گذشت گشته بودم پیدا کرده بودم، آن جا ماشین‌های مختلفی بهمن داشت مثلاً من نگاه کرده بودم قصه‌ای که می‌خواهم بگویم مجبور شدم به سایت کارخانه خودروسازی بروم و ماشین را ببینم و بعد دیدم چنین ماشینی وجود ندارد. ماشینی که وجود دارد دو در است. خیلی از جزئیاتی که می‌توانست خط داستان من را به هم بریزد. دنبال یک فضای تعطیلات زمستانی می‌گشتم به بهانه این که داستانم در آن 3، 4 روز اتفاق بیفتد و در زمستان و در برف. این من را کشاند به این که چون باید در اتوبان اتفاق می‌افتاد نگاه کردم که اتوبان دهه 40 افتتاح شده است ولی این بخش که قصه من می‌خواهد بگذرد نیست و همه این جزئیات من را رساند به این که نمی توانم آن قصه انتها تقریباً رفته بود دیگر داستان من نبود. املاک فرمان فرمانا را رفتم و آن چه که باقی مانده بود در عینعلی زینعلی تهران که هنوز هم هست. یک بخشی الان فکر می کنم پونک است، هنوز اسطبل اسب است، همه این جزئیات دارم می‌گویم که سخت و لذت بخش بود تا این‌جای کار و از این‌جای کار سخت‌تر این بود که من مجبور بودم از واقعیت جدا شوم، چون نیاز به تخیل داشتم. یعنی حالا باید یک حفره‌هایی را پیدا می کردم و این حفره‌ها را با داستان پر کنم، یعنی بتوانم داستان خودم را سر و شکل بدهم. مشهد سفر کردم برای بخش مشهد، در قم جای مناسبی پیدا کردم. از همه این‌ها بگذریم که من فاصله خودم را با واقعیت حفظ کنم و از چنبره حقیقت بیایم بیرون و داستانم را بتوانم روایت کنم. این چند سال طول کشید و حاصلش همین "وقت معلوم" است که پیش روی شما است. امیدوارم که توضیحات کافی من باشد.»
موسی حقانی: خلاء آثار تاریخی در زمینه داستان‌نویسی وجود دارد
پس از مهدی کفاش دکتر موسی حقانی به عنوان اولین منتقد به ارائه نظرات خود پرداخت : «جلسه  اول باید خسته نباشید بگویم خدمت ایشان. بالاخره خلأ این‌جور کارها کاملاً در حوزه تاریخی احساس می‌شود. مخصوصاً وقتی یک سری اثر تولید می شود، در حوزه سریال و سینما. بعد می‌بینیم که خیلی قبلش کار پژوهشی جدی صورت نگرفته است. این زحمتی که کشیده‌اند هم اهمیت کار را نشان می‌دهد و هم این که درآوردن این کارها، کار سختی است. اگر بخواهیم وارد مسائل تاریخی شویم و بعد به آن داستان اضافه کنیم، یک مقدار سخت است. ایشان زحمت کشیدند.
من یک بحثی در مورد ماجرای آقای بهمن حجت کاشانی دارم و یک بحث هم بعضی از مواردی که در کتاب مطرح شده. البته دوست داشتم پیش از این  برداشت خود شما را از آقای بهمن حجت کاشانی بعد از خواندن آن مقاله و این زحمتی که کشیدید آن را هم می‌شنیدیم، که برداشت خودتان چیست که شاید مایل نباشید بگویید. یک سری سؤال در صفحه 34 مطرح شده است که واقعاً این سؤال خود من نیز هست که این جناب عموی آقای فواد از او می پرسد که بهمن انقلابی مسلمان بود یا نه؟ اگر بود چرا رادیو مجاهد، رسانه مجاهدین خلق موقع کشته شدن بهمن از او به عنوان شهید یاد کرد؟ اگر انقلابی مسلمان بود چرا هیچ ارتباطی با روحانیت نداشت؟ چرا در کیهان و اطلاعات مورخ 17 اردیبهشت 54 از او به عنوان مدعی پیامبری یاد کرده بودند؟ شاید واقعاً یک منحرف از دین بود شاید مذهب اشتراکی داشته و توده ای و کمونیست بوده و سعی کرده مذهب نویی بسازد.
این سؤالات به نظر من خیلی روشن به آن در این کتاب پاسخ داده نشده است. برای همین من گفتم قبلش نظر ایشان را بشنوم حداقل برای من روشن نشد. البته من خودم یک تحلیلی دارم اما از کتاب برای من روشن نشد نمی‌دانم برای مخاطب دیگر بالاخره روشن شد که این بهمن چه کاره بوده و دنبال چه بوده یک بحثی که در این جا مطرح می‌شود اصراری است که می‌شود برای چسباندن این ماجرا به قاجار و اختلاف قاجار و پهلوی و تلاش برای احیای قاجاریه دانست. یعنی می‌خواهد واقعاً این بخش خیال‌پردازانه داستان باشد. ایرادی به آن نیست البته از نظر ایراد است وقتی چنین جنبه‌ای خیلی برجسته نیست. ما اینقدر برجسته کنیم که مثلاً آن شازده یا مریم دنبال این است که قاجار چیز کند یا این‌هایی که به دنبال این حرکت بودند این ها هم چنین گرایشی داشتند یعنی بیاییم قاجار پهلوی کنیم ماجرا را که به نظر من این خیلی از درون اتفاق در نمی‌آید. دوره گذشته است مگر این که این ها خیلی دور از واقعیت بوده باشند که بخواهند دنبال چنین برنامه و بساطی باشند. یک بار در شهریور 20 تلاش کردند که قاجار را احیا کنند که اصلاً همان موقع هم نشد. بعدش هم کلاً بحث آن ها تمام شد. منتهی اصراری وجود دارد در صفحات مختلف عنوان می‌شود. این یک بخش است که به نظر من شاید لازم باشد یا توضیح داده شود یا این که به عنوان یک نقد وارد می‌دانم به این اثر.
صفحه 71 یک بحثی مطرح می شود تحت عنوان این که شاه 1350 و 1356 در این فاصله عوض شده بود علت عوض شدنش هم بعد یک کمی جلوتر که می‌رویم می‌فهمیم این بود که فهمیده است سرطان دارد و مردنی است یک کار خیری کند در کشور یک تحولی کند. با این تحلیل هم من مشکل دارم چون مجموعه آن چیزهایی که از دوره پهلوی مخصوصاً 5، 6 سال آخر می شنویم این نیست. یعنی عملاً تلاش جدی صورت نمی‌گیرد، برای تحقق آن تغییراتی که شاه می‌خواهد و بعد این خط و نشان کشیدن برای چشم آبی‌ها که این جا می‌آید که دو تا مصاحبه هم شاه با همین مضمون دارد این را هم من برایش جنبه واقعی قائل نیستم. شاه از تقریباً 1339 به بعد از سوی آمریکایی‌ها تشویق می شود که موضع مستقل بگیرد این به این معنی نیست که این ها با هم اختلاف نداشتند دو تا برادر هم با هم زندگی می کنند در بخش‌هایی از زندگی با هم مشکل پیدا می‌کنند. اما داریم راجع به شاه و آمریکا و نفوذ آن ها در ایران صحبت می‌کنیم و این که شاه متحد طبیعی است از نظر خودش به واسطه نوع سلطنتی که در ایران کرد.
متحد طبیعی و اصلی خودش را آمریکایی‌ها و غربی‌ها می‌دانست. شاخ و شانه کشیدن برای بخشی از حاکمیت آمریکا بود. یک بخشی از حاکمیت آمریکا معتقد بود همین الان هم اگر آمریکایی‌ها ببینید بعضی از آن‌ها می‌گوید که نباید به عربستان خیلی میدان بدهیم اسلحه بدهیم این ها آبروی ما را می‌برند، بعضی‌ها می‌گویند مصالح ایجاب می‌کند که ما کمک کنیم. در رابطه با شاه همین بود به همین جهت شاه برای برخی از آن‌ها یک گردن کشی‌هایی می‌کرد ولی با بقیه خیلی جدی و عمیق ارتباط دارد. با کانون‌های تسلیحاتی یا کارخانجات تسلیحاتی که در آن‌جا ذی نفوذ بودند. شاه خیلی جدی ارتباط دارد این که دچار توهم شده بود و فکر می‌کرد حالا که این پول آمده می‌تواند با این پول نفت تغییراتی ایجاد کرد این درست است، ولی اغلب کسانی که همین کارها را مدیریت می کردند شاه اجازه مدیریت به کسی هم نمی‌داد، ولی کسانی که مدیریت می‌کردند همه می‌گویند که یک بریز و بپاش بی‌رویه‌ای بود که توسط شاه صورت گرفته بود شاید شخصی بدون مطالعه گمان می‌کرد که می‌تواند ایران را تغییر بدهد اما این تحول جدی که شاه عوض شده بود این با مستندات تاریخ خیلی نمی‌خواند.»
مهدی کفاش: «نویسنده موظف نیست که کاملا به تاریخ وفادار باشد»
در ادامه جلسه مجری برنامه، محمدامین اکبری با طرح پرسشی از دکتر حقانی نظر ایشان را در مورد تحلیلهای تاریخی کتاب جویا شد:‌ «چون تحلیل‌ها از زبان شخصیت اول داستان در آن شخصیت‌پردازی متوجه می‌شویم که فواد آدم ساده‌ای است آدم سطحی‌نگری است و زیاد اهل بحث‌های عمیق نیست»
دکتر حقانی: «این را ایشان بگوید من نمی‌توانم بگویم، من جنبه‌های تاریخی‌اش...»
اکبری: «تحلیل کلی نویسنده یا داستان می‌توانیم بگوییم این موارد را برداشت نکنیم یعنی بگوییم این تحلیل یکی از شخصیت ها است نه تحلیل کلی داستان.»
دکتر حقانی در پاسخ به این سوال افزود : «به هر حال من جنبه‌های تاریخی کتاب را بررسی می‌کنم.
اصولاً می شود پرداخت که آیا کتاب‌هایی که وجود دارد در مورد تاریخ ایران به صورت داستان و یا رمان نوشته می‌شود برود خارج از کشور، این ها بر اساس اطلاعات دقیق تاریخی یا نه یک داستان‌نویس، به نظر من به این بپردازیم که آیا داستان‌نویس  می‌تواند اطلاعات یا وقایع غیرتاریخی را وارد آن وقایع تاریخ کند؟»
مهدی کفاش در پاسخ به صحبتهای دکترحقانی گفت: «این امر شباهت و تفاوت من نویسنده با آقای حقانی است. مورخ چیست به زعم من نویسنده این است که هر دوی ما گفته‌های تاریخی را پیدا می‌کنیم. مورخ سعی می‌کند با استنادات و مستنداتی که دارد به اضافه فرضیه‌اش آن فضا را پر کند. من نویسنده سعی می‌کنم با تخیل با عناصر داستانی را بیافرینم که من فکر می‌کنم که فضای تاریخی را بهتر می‌تواند. ممکن است که هیچ واقعیتی نداشته باشد ولی از دیگر سو این است که مگر تاریخی نوشته می‌شود واقعاً؟ هر کدام می‌شود برابر با حقیقت دانست. آن بخش دامنه‌داری است که به فلسفه تاریخی برمی‌گردد و به من نویسنده باز ارتباطی ندارد من فقط تلاشم این بود که داستانی را با تکیه بر تخیل و عناصر داستان بنویسم. هدف من برآورده کردن انتظاراتی که از این داستان برآمده است هدیه دادن هیجان، لذت کشف به مخاطبم است. اگر موفق شده باشم که این کشش مورخ نیازی اصلاً به ضرب آهنگ ندارد چون سلسله وقایع تاریخی اش را بر بستر زمان طراحی این با برابر است من موظف نیستم این را رعایت کنم. می توانم این را از هم بپاشم. چون ضرورت دارد حفظ ضرب آهنگ و ریتم در حالی که یک مورخ ظاهرا و تلاشش بر این است که بیشتر تکیه به واقعیت کند.»
دکتر حقانی: «اگر قرار است از تاریخ در داستان‌هایمان استفاده کنیم، نباید چهارچوب را بهم بزنیم»
دکترحقانی در ادامه صحبت‌های خود افزود: «من آن قسمت از کار که می‌خواهد یک  تحلیل تاریخی را مبنا قرار بدهد برایم مهم است..اگر قرار است از تاریخ در داستان‌هایمان استفاده کنیم، نباید آن چهارچوب را بهم بزنیم. نباید چیزی بسازیم که شاید هیچ نسبتی با واقعیت امر نداشته باشد.
ما در بعضی از کارها این را قشنگ می‌بینیم. طرف می‌سازد همین‌طور، منتهی تاریخ را هم می‌گوید دو تا اسم تاریخی یا شخصیت تاریخی هم در آن مطرح می‌شود. در صفحه 87 هم دوباره مطرح می‌شود، منتهی این جا یک مقدار پررنگ‌تر هم هست که محمدرضا وقتی فهمید که سرطان دارد خواست نام نیکی از خودش به عنوان دادگر به جا بگذارد. این جا از نقد محمدرضا خارج می شود می‌رود نقد رضاشاه. ته آن این است که محمدرضا هیچ خبطی نداشته. این کارهای آخری هم کرد فقط خواست سیئاتی که پدرش به جا گذاشته، آن ها را برطرف کند که واقعاً اگر همین‌قدر بپذیریم که سال 57 سرش به سنگ خورد و گفت دارم می‌میرم پس بیاییم کاری کنیم، نام نیکی از ما به جا بماند. اما از سال 20 تا 50 چه می شود؟ در حالی که این‌جا می گوید رضاشاه به باورهای مردم تیپا زده بود و با فلاکتی که با نیروهای نظامی شرق و غرب از خود نشان داده بود ملت را قهقرا برده بود. محمدرضا با دو مشکل روبرو بود: پاک کردن اذهان مردم از خطاهای پدرش و مصلح نشان دادن خودش، محمدرضا از سال 20 تا 50 خودش از این کارها نکرده بود؟ این نوع رفتارها را نداشت؟ بعد از این 50 تا 57 چه رفتاری با مردم و مخالفین ما در این دوره مشاهده می‌کنیم.
این به نظر من احتیاج به یک بازنگاری داشته باشد البته به اختیار خودتان. یک بحثی صفحه 138 دارد که من البته با اساسش مشکل دارم. یکی دو تا غلط هم دارد می گوید «مگر انگیزه آخوندخراسانی به میرزای‌بهبهانی برای مشروطه دینی نبود -ما میرزای‌ بهبهانی نداریم سیدعبدالله بهبهانی است وقتی بهبهانی می گوید احتمالاً سیدعبدالله بهبهانی بوده مگر این که آقای نائینی مدنظرشان بوده باشد- آن ها کاشتند اما نمی دانستند برای شازده‌های قجر می‌کارند» یعنی چه؟ یک بحثی است که شما یک جای دیگر هم آورده‌اید من از اساس این را اشتباه می‌دانم و آن این که همین شازده‌های فرصت طلب انقلاب مشروطه را به انحراف کشیدند نه؟ به انحراف نکشیدند؟ که این ها اتفاقاً دنبال یک آنارشیزم خیلی تند در جامعه بودند.
کسروی هرکس دست به اسلحه می‌برد و آدم می‌کشد به اسم این که از مردم می‌خواهد دفاع کند تائید می‌کند. در حالی که اغلب این تحرکات تروریستی و اقداماتی که در آن مقطع شد هیچ کدام نه از سوی علما مورد تائید است، نه آخوندخراسانی این را کاشته که این‌ها بخواهند. نه قاجار دخیل است. انحراف انقلاب مشروطه برمی‌گردد به چند تا جریان که همه زیر چتر فراماسونری جمع شده است. فرق ضاله هستند. بابیان آنارشیست‌هایی که از ارمنستان آمدند. امثال یمپرم‌خان تروریست‌های قفقازی هستند حیدرخان عمواوغلی که اصلاً به هیچ‌چیز اعتقاد ندارند.
همه این‌ها را عین همان روایتی که کسروی می‌کند چون کسروی بحثش این بود که ای کاش این تندروی‌ها ادامه پیدا می‌کرد، آدم‌کشی‌ها بیشتر می‌شد، همین شازده‌ها و روحانیون از سر راه برداشته می‌شدند. او دنبال رادیکال کردن فضا بود آن هم به این شکل اگر از ستارخان و باقرخان دست به اسلحه می‌بردند از آنها حمایت می‌کرد و گرنه ستارخانی که در مشروطه دوم ، دنبال اجرای حکم آخوند خراسانی است اصلاً مورد نظر یا تائید کسروی نیست. این‌ها است که من رویش ایراد دارم.
من می‌گویم اگر می‌خواهیم از تاریخ هم استفاده کنیم نباید این تحلیل غیرواقعی سوار شود. آن بخش تاریخی که ما مدنظرمان است. بعد فرمودید که میرزای کرمانی هم فکر می‌کرد که برای اسلام ناصرالدین شاه را بکشد. این‌ها هست. این‌ها در تاریخ آمده است. من البته یک مقدار با این‌جا مشکل دارم. گفته اند که میرزارضا عزمش را جزم کرد به ریشه بزند. حجت شرعی نداشت. اولاً من فکر نمی‌کنم که میرزا رضا دنبال حجت شرعی بود که سید جمال حجت شرعی را دستش داده بود. فکر هم نمی‌کنم سیدجمال هم در موقعیتی باشد که بخواهد حجت شرعی بخواهد بدهد. حجت شرعی را هر کسی نمی‌تواند بدهد، مجتهدی و مرجعی می‌خواهد نه سید جمال مجتهد است نه اصلاً میرزارضای کرمانی دنبال حجت شرعی است. اصلاً پشت این ماجرا و کشتن ناصرالدین شاه مسائل پیچیده‌ای است و به نظرم این‌طوری یک مقدار مسائل ساده می‌شود.
یک بحث هم راجع به امیرکبیر دارید که البته این را می گوید بخشی از این واقعاً گفته می شود، ولی اگر نمی آمد بهتر که می گویند اعتقاد امیرکبیر این چیزی نیست که همه می‌بینند و اصلاً کبیر نیست که معلوم نیست بعد از جنگ‌های عباس میرزا چه می کرد. ما یک دفعه  بخواهیم یک چنین عبارتی را در اذهان مردم جا بیندازیم نظیر حرف‌هایی که در «قبله عالم» زده می‌شود و از آن هم بگذریم همین دو سه تا خط است این ها یک دیدگاه‌هایی را القا می کند یک مقدار ایراد دارد.»
دکترمحمد حنیف: «رمان وقت معلوم یک رمان سیاسی‌ست»
پس از صحبتهای دکترموسی حقانی، دیگر منتقد جلسه دکترمحمد حنیف منتقد و نویسنده به ارائه نظرات خود پرداخت:‌ «به نام خدا، من بحثم یک مقدمه کوتاه دارد، بحثی راجع به محتوا و ساختار است. نقد فکر می‌کنم یکی از دوستان با رویکردهای مختلف و متفاوتی می‌شود انجام شود: رویکرد روانشناسانه و جامعه شناسانه،  تاریخی، نقد تاریخ فمینیستی و مارکسیستی و ساختارگرایی و... چیزهایی که بر اساس آن زاویه دیدی که ما برای نقد استفاده می‌کنیم، این‌کار بررسی می‌شود. یعنی ممکن است یک منتقد از یک زاویه‌ای نگاه کند که صحبت‌های من نباشد، یا آقای دکتر با این زاویه دید خودشان باشند مثلاً کسی که می‌خواهد از لحاظ تاریخی این را بررسی کند بیشتر با اسناد دولتی  مقایسه می‌کند، نقد خوانش تاریخ نو می‌آید با همان اسناد تازه نویافته. دست نوشته‌ها در حقیقت یک گفتمانی خلاف گفتمان رایج این کار را بررسی می‌کند. نقدی که من می‌خواهم صحبت کنم قدیمی‌ترین روشی که معمولاً در نقدها است نقد فرمالیستی است و چگونگی به کارگیری عناصر توسط نویسنده رمان است از آن منظر من نگاه می‌کنم. به همین دلیل بحث‌هایم  نیز پیرامون همان است ساختار و یک نگاهی هم به محتوا.
من منظورم این است که من همان بحث قدیمی فرمالیستی که پایه کار آن ساختارگراها است. یعنی این که نویسنده از عناصر شخصیت‌پردازی، زاویه دید، زبان، گفتگو و این ها چگونه استفاده کرده است. با آن نگاه، می خواهم بررسی کنم. کلی‌ترین صحبتی که راجع به این اثر می‌شود گفت این است که داستانی است که از نظر موضوع کاملاً سیاسی است. هر چند مباحث تاریخی در آن است مباحث دینی هم در آن است ولی چون پایه حرکت‌های شخصیت‌های اصلی و محرکشان مسائل سیاسی است یک داستان سیاسی می‌دانم. من اگر بخواهم بگویم خیلی خلاصه سیاست در لغت به معنای پاس داشتن و داوری است و به بیان امروزی‌تر سیاست علم قدرت سازمان یافته است یا علمی که به ما یاد می‌دهد چه کسی چه چیزی می‌برد و چرا می‌برد. با این نگاه همه نوشته‌هایی که از رابطه قدرت سخن می‌گویند به گونه‌ای سیاسی هستند. داستان سیاسی داستانی است که زندگی شخصیت یا شخصیت‌های اصلی داستان و گاه راوی آن با قدرت سیاسی حاکم پیوند خورده باشد، خواه در نبرد با این قدرت خواه در سرپیچ یا در حمایت. خیلی از آثاری هم در حمایت با قدرت‌های حاکم در دوره قبل از انقلاب نوشته شده است داستان سیاسی محسوب می‌شود. یک زمانی نگاه داستان سیاسی نگاه منفی بود ولی به تدریج مشخص شد که داستان سیاسی یک داستان جا افتاده‌ای است که در کشورهای دیگر دارد تدریس می شود.
به هر حال مفهوم کلیدی در علوم سیاسی قدرت و در داستان روایت است. بر این اساس هر گاه روایت به روابط میان حاکم و محکوم یا صاحب قدرت و تابعان قدرت بپردازد داستان سیاسی خلق می‌شود. گاه نیز داستان به درگیری‌های میان دو یا چند عامل قدرت نظام‌اند و سازمان‌یافته یا اهداف سیاسی توجه می‌کند که در این صورت نیز داستان سیاسی خلق شده‌است. این کار دقیقاً همین کار است. یعنی هم مربوط به درگیری های شخصیت‌های در دوره قبل از انقلاب است. هم به درگیری‌های شخصیت‌ها در بعد از انقلاب یعنی اسماعیل از بچه‌های وزارت اطلاعات دوست پدر ایشان است یا آن سرهنگ این‌ها همه یا شازده یا ددی همه این ها کاملاً مسیر حرکت یعنی محرکشان مسائل سیاسی است به همین دلیل کار کاملاً سیاسی است تأکید بر قدرت سازمان‌یافته از این جهت در تعریف داستان سیاسی مهم است که عموماً در داستان درباره دو نیروی متخاصم وجود دارد و اساس حرکت داستانی نیز بر کشمکش میان قدرت‌های مختلفی است که در داستان ظهور پیدا می کنند اما وقتی نیروهای درگیر سازمان یافته باشند و درعین حال انگیزه حرکت و اقدامات آن‌ها سیاسی تعبیر شود آن گاه می توان ادعا کرد که داستان سیاسی خلق شده است رمان "وقت معلوم"  مهدی کفاش از این منظر رمانی سیاسی محسوب می‌شود اثری که به درگیری‌های گروه‌های سازمان یافته می‌پردازد و البته از منظر نویسنده یک رمان اندیشه از نگاه خود درباره علل چنین رخدادهایی را نیز با خواننده‌اش  در میان می‌گذارد. پس از نظر موضوع در یک گونه داستان سیاسی قرار می‌گیرد.
ولی از نظر تجربه مخاطب با زندگی، کار رئالیستی واقع گرا است که در بخشی از داستان وارد دنیای سورئال واقعیت در می‌شود وقتی که موقع فرار فواد از زندان از آن سوله در راه‌ها کاترین در توهم ایشان زنده می‌شود در آن بخش وارد فراواقعیت می‌شود ولی اصل کارش کار داستانی است. ولی از نظر نوع برخورد نویسنده با مسئله داستان با هویت و شخصیت‌پردازی یک کار مدرن کلاسیک است یعنی هم گاهی وقت‌ها لازم هم نیست یک کار مدرن باشد ممکن است ایشان از پست مدرن هم در کارش بیاورد و پایبند به این نبوده و به نظر من حسن کارش هم همین است چرا می‌گوییم مدرن، پرداختن به رنج روانی شخصیت‌ها در این داستان از ابتدا تا انتهای داستان خودش را نشان می‌دهد شخصیت اصلی از چند نظر اولاً در زندانی هست که مدام رنج است خودش را گناهکار می‌داند به خاطر این که به همسرش خیانت کرده است باز رنج روانی است راجع به بقیه شخصیت‌ها هم به همین‌گونه است مسئله نویسنده، مرد یک انسان مردد امروز یک کاری که در کارهای مدرن ما مشاهده می‌کنیم زن امروز که آن شازده شاخص‌ترین آن ها است مسئله هویت از این نظر یک کار مدرن محسوب می‌شود بهم ریختگی کامل زمان یکی دیگر ازمصداق‌های آن است»
دکتر حنیف:‌ «مباحث تاریخی وقت معلوم می‌توانست کم‌تر باشد»
دکترحنیف در ادامه صحبت‌های خود خاطرنشان کرد: «همین رفت و برگشت بین زمان حال و گذشته از نشانه های آن کار است  چون در خاتمه حوادث مختلف به یک پایان می رسند همه جمع می شوند و به یک نتیجه گیری نویسنده می‌رسد به سمت بعض و خطابه گرایش پیدا کرده که یکی از ایرادات اصلی کار در کنار حسن‌های بسیار زیادش این است البته تفاوت نگاه من و آقای دکترحقانی این است که ایشان به هر حال علاقه‌مند این کار کاملاً تاریخی و مستند است ولی من به عنوان کسی که از نگاه داستانی می‌خواهم نگاه کنم می‌گویم که از تاریخ زیاد استفاده شده است به همین دلیل ممکن است یک نفر بگوید این کار تاریخی است ممکن است بررسی شود آن وقت جای خیلی بحث است بحث عوض می‌شود دیگر این نوع نقد  لازم نیست و نقدهایی که آقای دکتر می‌فرمایند جدی‌تر باید مطرح شود.  از پیوند غافل نشده و حوادث زیادی دارد به همین دلیل می‌شود گفت که بین این دو تا دنیا در رفت و آمد است از یک نگاه گذرا به محتوای کار من داشته باشم از نگاه خودم وقت معلوم که  هم در این‌جا آورده‌اید و هم در صفحات داستان آمده نشان می‌دهد که منظور نویسنده آن فرصتی است که شیطان گرفته برای گمراه کردن انسان تا وقت معلوم که همه انسان‌ها برانگیخته می‌شود. ولی علاوه بر این کنایه از خیلی چیزهای دیگر است.
برداشت من این است که ممکن است نویسنده نظرش این نباشد و یا کسان دیگر این را می‌خوانند نظرشان چیز دیگری باشد می تواند کنایه از گناهی باشد که فواد درش دارد این دست و پا می‌زند و این فرصتی که یا فرصتی باشد که شاه یا کاترین عدل برای ایجاد اتوپیاهایش و یا بهمن حجت کاشانی برای اتوپیاهایشان دارند می تواند همه این‌ها باشد ولی به طور کلی اشاره به در کویر بودن دائمی شیطان است برای صید آدمی‌زاد موضوعات مختلفی در این کار است که برجسته‌ترین شان مسئله حجت و آن گناه آدمی بین این دو تا در رفت و آمد است ولی علاوه بر این که مفاهیمی مثل عدالت و ظلم، رابطه عدالت و قضاوت، خشم فروخورده اشرافیت ناکام و استفاده ابزاری آن ها از مبارزات مسلح تردید آدمی و طرح سؤالات بی‌پاسخ آن در طول حیات که این هم خیلی برجسته بود شک در برخی قطعیت های تاریخی مثل صفحه 141 که آقای دکتر قرائت فرمودند که من دیگر صحبت نمی‌کنم، یا طرح مبحثی نو درباره حرکت مسلحانه بهمن حجت و کاترین عدل من خودم در یکی از کارهایم همین بحث بهمن حجت و کاترین عدل برایم جالب بود و آورده بودم ولی هیچ وقت از این نگاه  حتی با آقای دکتر پژمان که خودش به عنوان خرمدره صحبت می‌کردم ایشان هم نظرش این بود که این یک آدم افراطی است یعنی از این نگاهی که شما خواستید بگویید ایشان یک در صفحه 212 می آید می‌گوید که مرد که بلند شد فواد او را شناخت بهمن بود سر روحانی فریاد کشید برو آقا، برای من مجتهد مجتهد نکن ما مجتهد نداریم مجتهد فقط یک نفر بود که آن را به عراق تبعید کردند، اگر مجتهدی وجود داشت که جلوی این همه فساد و فحشا گرفته می‌شد البته الان هم مجتهدین هستند که فساد و فحشا هم هست یعنی ایشان آرمان‌گرایی در آن زمان چه چیزهایی در ذهن شخصیت ها بوده ولی می‌خواهم بگویم که این کسانی که مطالعات در تاریخ دارند این را رد می کنند که بهمن حجت این بوده یا حتی مجاهدین بوده یک حرکت شاید افراطی بوده من البته وارد حیطه آقای دکتر نمی‌شوم کارم هم نیست ولی این بحث من در ارتباط با محتوا بود.»
دکتر حقانی: «برخی از موضع‌گیر‌ی‌های ضدقاجاری ریشه در تاریخ‌نگاری عصر پهلوی دارد»
دکترموسی حقانی بخش دوم صحبت‌های خود را این‌گونه آغاز کردند: «یک نکته‌ای را میخواستم عرض کنم اشاره کردند که زیاد تاریخ گفته شد من در قید این نیستم که از یک داستان باید 50 یا 100 از تاریخ باشد من می‌گویم  حتی یک پاراگراف اگر از تاریخ استفاده می‌شود آن باید مستند باشد آن القای یک تحلیل غلط یا اطلاعات غلط ارائه نکند اصلاً ‌می‌تواند همه شخصیت‌ها جابه‌جا می‌شوند می‌خواهند راجع به جنگ‌های ایران و روس بنویسم هیچ لازم نیست اسم عباس‌میرزا را بیاوریم کسان دیگری را می‌آوریم ولی یک دفعه جای مهاجم و مدافع بخواهد عوض شود این برای من مهم است نباید این اتفاق بیافتد از جهت مستند بودن منظورم این کتاب نیست منظورم این است که نگاهم به کارهای داستانی تاریخی این است.
بحث ساختن مدینه فاضله و اتوپیاها مطرح است که شاید همین جا به آن بپردازیم بهتر باشد، می­گوید بهمن می­خواست مردم شباهتش را به مدینه فاضله حضرت پیامبر (ص) را بفهمند و باورش کنند در گزارش ساواک هم آمده که عقیده­مند است که مانند پیامبر مردم را به راه راست هدایت و از گمراهی آن­ها جلوگیری کند و چندین­بار نیز به دلیل عدم ارشاد مردم به دست روحانیون اعتراض و از جمله خاطر نشان ساخته است که رادیو و تلویزیون و چای حرام است و باید از سوی روحانیون تحریم گردد و حتی سماورها و رادیوهای کارگرهای خود را معدوم نموده است یاد شده کلیه درآمد مستمری اهدایی پروفسور عدل ماهانه 150 هزار ریال صرف کمک به افراد مستمند نموده و از این طریق بین آن ها محبوبیتی کسب نموده است این گزارش ساواک است این کمک می‌کند برای این که بهمن را ما بشناسیم که بخش بعدی کار من است به کار ایشان هم ربطی ندارد فقط برای شناخت بهمن این را گفتم.
یک بحث دیگر این جا هست باز هم از همان حکم صادر کردن‌های کلی است که صفحه بعد نتیجه هم گرفته شده است راجع‌ به انسیه‌الدوله است این که ناصرالدین شاه انیسه‌الدوله را دوست دارد شکی در آن نیست یک زن قابل بررسی است در دربار قاجار، اما این که ناصرالدین‌شاه بسیاری از تصمیمات حکومتی را بر بالین او  گرفته بود این چیه؟ این مستندش چیست؟ کدام تصمیم را؟‌ برای من سؤال است چون بعدش این‌جا نتیجه گرفتید که این شازده یعنی مریم اصلاً مسئله برگرداندن حکومت به قاجار نبوده این می‌خواست قدرت را به زن‌ها برگرداند یعنی فمینیست می‌شود. مادرمصدق چیزی من در موردش نیاوردم مجبور شدم بگذارم کنار، سال 1320 می آید پیش پسرش تاج ملک بانو است مصدق افسرده و ناراحت است ولی بدانید که نوه عباس میرزا است این که می گویم مصدق  وسیعی دارد ناراحت است کنار کشیده است مطبوعات فشار آورده اند این با نوک عصایش حتی اینقدر تحقیرآمیز می زند به او می‌گوید پاشو خودت را جمع کن اگر نمی‌توانستی چرا آمدی میدان جنگ نشان می‌دهد که زن‌های قاجار برای من زن‌های قاجار بازی‌سازهای عجیب و قریب هستند فرضیه داستانی من است شازده ته این و شکل مدرن شده همان رفتار را دارد.
این قسمتش کاملاً مشخص است که فرضیه شما است ولی این که پرنفوذ نشان دهیم که ناصرالدین شاه اغلب تصمیم هایش را بر بالین این می گرفته این پررنگ شده است به نظر من واقعیت ندارد.
یک‌چیز دیگر هم این‌جا گفته اید که شاید ملیجک و ببری‌خان را آورده اید برخلاف آن چیزی که این ها جزء مواردی است که به نظر من وزر و وبال شرعی دارد پرداختن به این‌ها داستان هم می‌خواهیم بگوییم هر نسبتی که به آدم ها نمی‌توانیم بدهیم هم تاریخی مشکل دارد این‌جا آمده است که زنی که ملیجک و ببری‌خان گربه را به دربار آورد زنی که با پر و بال دادن به ملیجک و انداختنش به دامن ناصرالدین شاه روی دیگری از شخصیت پنهان شاه را نمایاند معلوم است منظور این‌جا چیست. چیزی که راجع ملیجک می‌گویند و رابطه‌اش با ناصرالدین شاه اصلاً این طوری نیست ما چیزی نداریم گزارش بدهد که ناصرالدین شاه اهل این کارها بوده و بعد ملیجک هم خودش آدم متدینی بوده سه جلد خاطراتش است گزارش دیگران راجع به دیگران ملیجک بعد ما یک چنین نسبتی بخواهیم بدهیم هم شرعاً و هم تاریخی شاید هر دو خوب نیست.
این اتفاقاً اشتباهی است که تاریخ‌نگاری ضد قاجار در تاریخ ایران جا انداخته است شما اگر یک زمانی تشریف بیاورید موسسه ما، من بیش از 5 هزار صفحه سند به شما نشان بدهم که ناصرالدین شاه با خط خودش نوشته است و مهم‌ترین مسائل مملکتی را در آن مطرح کرده است نحوه برخورد با انگلیسی‌ها با روس‌ها در فلان منطقه ما فلان تحرکات را می‌کنند اصلاً ذهنیت به هم می‌ریزد
این شاهی نیست که همه‌اش در رخت خواب باشد یا در حرم‌سرا باشد یک شیخوخیت و یک تسلطی پیدا کرده است این ها چیزهایی است که تاریخ نگاری دوره پهلوی که ضد قاجار است متأسفانه ساخته است اسناد چیز دیگری می گوید بیش از 5 هزار صفحه سند ما در اختیار داریم که این آدم دستور نوشته دستورات هم همه جدی است و این نگاه یک مقدار به چالش می کشد که این ها غیر از شما رفتار محمدرضا پهلوی را ببینید شاید یک صدم آن را ناصرالدین شاه نکرده باشد در خاطرات اعلم را می بینید این هر هفته یک خط هوایی ایجاد شده بود بین ایران، پاریس، ایران لندن، ایران سوئیس تازه‌ترین مدل‌ها را می‌آوردند این‌جا در هتل استقلال یک طبقه اختصاص به همین ماجرا داشت و منتهی راجع این حرف زده نمی شود که این جدی‌ترین تصمیم‌ها را در بستر می‌گرفته یا تحت تأثیر فلان کس بوده به خاطر آن تاری‌ نگاری عصر پهلوی متأسفانه این را جا انداخته است.»
دکترحقانی: «برخی تحلیل‌های تاریخی "وقت معلوم" از واقعیت به دور است»
دکترموسی حقانی در ادامه صحبت‌های خود افزود: «در رابطه با بهمن و رابطه‌اش و یا نگاهش به روحانیت دو تا چیز آورده‌ایم شما، یکی این که این‌ها اصلاً اهل مبارزه و ... غیر از امام خمینی و برخورد با منکرات رفته است در خرمدره می‌گوید که این اعلم‌های شیطان چیست منظور آنتن‌های تلویزیون است بعد به روحانی می‌گوید که تو این فقرایی که در دور و برت هستند را می‌شناسی گفت تو چه طور روحانی هستی اگر روحانی بودی این اعلم‌ها را پایین می‌آوردی یک روایت این است که  به خاطر این از روحانیت برید  دیگری هم این که صفحه 209 این باید مستند برود چون این‌ها مهم است جزء مقاطع تاریخ ما است می‌گوید چون برخی از روحانیون ما به مجاهدین ما می‌گفتند؟ و بهمن از دو سال قبل فهمیده بود که این‌ها مارکسیست شده‌اند از روحانیت برید تکلیف این‌ها باید روشن شود ارتباط با مجاهدین باید و این که یک بدهی دیگر هم اضافه شده است به بدهی‌های روحانیت به بهمن که غیر از این که انقلابی نیست یک گروه به ظاهر انقلابی دارد که این جا جنبه کاملاً مذهبی پیدا می‌کند می‌گوید چون این‌ها مارکسیست هستند و دارید کمک می‌کنید من از شما می‌برم.»
مهدی کفاش: «داستان‌های پیرامون خود بهمن بخش‌های مستند من است و رویش سند دارم سؤال من از حضرت عالی این بود که کسانی که در منطقه با آن‌ها کار کردند با آن‌ها مصاحبه کردم.»
دکتر حقانی:‌ «سندهایتان همین گفتار شفاهی آدم‌ها است.»
مهدی کفاش: «این‌ها بود اسناد ساواک هم بود، یعنی بخشی از سند ساواک آوردم دقیقاً سند ساواک است ولی واقعاً آن تندروی یا اجتهاد  عجیبی و غریبی می‌کند و من برداشتم این بود افراطی‌گری تا این‌جا یک مجموعه 7،8 تا خانه است مسجد و مدرسه و همه چیز در این مدینه فاضله است تا آن انتها که کشت و کشتار بهمن آن‌جا اتفاق می‌افتد که به خاطر خلف وعده یا عهدی که شکستند این‌ها را می کشند آن شب خاص 4 نفر را ولی آن ماجرای این است من ازدواج کردم این ها من این جا دیدم من فکر می کردم در یک خانه زندگی می کردند کاترین آن جا قرار می دهد این طرف خیابان خانه خودش است من این را گذاشته‌ام مخاطب تصمیم بگیرد سعی نکردم که تحمیل کنم نگاه خودم هم آن چیزهایی که هست هم آن چیزهایی که نیست خودم سعی کردم موضع خودم را خیلی پررنگ نکنم گذاشته‌ام مخاطبم تصمیم بگیرد در موردش با همه مستنداتی که وجود دارد چون خیلی سخت است از این تاریخ فاصله گرفتن و روایت داستانی کردن چون خودتان هم کار کردید در مجموعه تاریخی که مشاوره بودید من نمی‌خواهم تاریخ بگویم اگر بخواهم تاریخ بگویم تاریخ گفته شده است.»
دکترحقانی: «من این ها را متوجه می شوم منتهی بحثم چیز دیگری است و گرنه می‌دانم نمی‌شود وقتی تلفیقی از داستان و تاریخ می‌شود شما مو به مو تاریخ بگویی تاریخ می‌نوشتی یعنی شما به جای داستان یک مستند در مورد آقای بهمن می‌نوشتی توقع من این نیست این‌جا هم که عرض کردم بله این سندها را دیده ام الآن می خواهم در آن برداشت نهایی بگویم که شخصیت بهمن چه شخصیتی است که آن هم خیلی به کار شما مربوط نمی‌شود.
راجع به بهمن من دیگر بحثم را تمام کنم، من با این روایتی که بهمن را می‌خواهد یک شخصیت مسلمان و انقلابی و ایده‌آل تعریف کندمشکل دارم رفتارهایی که در گزارش‌های شفاهی است و در منابع مکتوب است این را نشان نمی دهد این دو تا ویژگی دارد شاید این دو تا ویژگی برای بعضی‌ها جذاب باشد یکی این‌که یک نیروی انقلابی است یعنی از جان گذشته است انقلابی است دست به اسلحه می‌برد می‌خواهد اصلاح کند از مظاهر مدرنیسم خودش را دور می‌کند می‌رود در ده می‌گوید این‌هایی که این‌جا می‌آیند چایی نباید بخورند تلویزیون نباید ببینند رادیو نباید داشته باشند و هزار تا  مسائل این فرمی دارد آن اوایل یک چیزی هم که من دیدم در کار شما نیست ولی در جای دیگر دیدم تقریباً یک جنبه کشف و شهودی هم به این می‌دهد مثلاً کاترین رفته با او صحبت کند بعد یک دفعه ماجرا باز می‌شود و می‌گوید من عاشق تو هستم از گرما و آفتاب سوزان صحبت می‌شود و می‌گوید اگر خدا بخواهد همین الآن یک ابری می‌آید یک دفعه یک ابری می‌آید بالای سر این‌ها، این از کرامات است می‌روند بیرون مهمان داشتند خانواده می‌روند بیرون مادرش یک دفعه دچار تشویش می‌شود و می‌گوید مهمان دارم خانه به هم ریخته است بعد می‌آید می‌بیند که خانه مرتب است و یک رحل قرآن هم وسط است سوره عنکبوت است این‌ها روایات‌های شفاهی است که راجع به این ماجرا می‌شود آنجا هم آمده است یک جنبه کشف الشهودی هم به این شخصیت می‌دهد این شخصیت چه کاره است و چه طور رفتار می‌کند، اولاً با روحانیت هیچ ارتباطی ندارد هم منابع می‌گوید شما این‌جا هم آورده‌اید که روحانیون را یا آدم‌های سازش کاری می‌داند که این نمی‌خواهند فقط یک نفر باقی می‌ماند آن هم امام خمینی است تازه معلوم نیست بهمن زنده بود و بعد از انقلاب امام خمینی را هم می‌دیدید این نفر هم باقی می ماند یا نه.  یا این که به خاطر این که به مجاهدین کمک مالی می‌کردند از این‌ها بریده است خود این یک نقص است راجع به این آدم، ولی ما این را به عنوان یک مسلمان واقعی ایده‌آل بخواهیم معرفی کنیم من اصلاً با خود این روایت ایراد دارم ضمن این که رفتار، رفتار نرمالی نیست رفتاری نیست که شما از یک شخص ایده آل نه حتی شخص متوسط مسلمان بخواهی توقع داشته باشی این که فقط انقلابی باشد و فقط هم امام خمینی را قبول داشته باشید انقلابی به معنی این که دست به اسلحه ببرد فقط در این قائل به مبارزه مسلحانه شود هیچ کدام از این ها به نظر من ارزش آفرین نیست.
در روایتی که علی پاتریک یا علی اسلامی از بهمن دارد می‌گوید یک مسلمان غیر متعصب. سخن از لفظ اسلام اصول دینی را بازگو می کند بعد این آقا وقتی می رود خرمدره. مردم خرمدره او را مسلمان نمی‌دانند. اهالی الله ده از تماس با آن ها منع می‌کند و می‌گوید اگر تماس بگیرید مجازات هم می‌کند یعنی تهدید به کشتن می‌کند. به خاطر این همین رفتارها که این را نکنید و آن را نکنید 70 خانواده با او رفته بودند که می‌شوند 5 خانواده و این خودش اصلاً دچار یاس و سرخوردگی می‌شود. از این مدینه فاضله‌ای که ساخته است می بیند این مدینه فاضله دچار فروپاشی می شود. علاقه به چوپانی دارد سختگیری شدید به مردم می کند. همه مردم را غیرخالص و دشمن خدا می کند می‌رود خانه هایی که آنتن بالایشان است اسامیشان را در لیستی که باید ترور شوند می‌نویسد.
امر به معروف می‌کند روزه خوار را دوبار به او می‌گوید روزه نخور، دفعه سوم کلت را می کشد و می‌گوید می‌کشمت. بعد بی‌حجاب خود همین کاترین را  وقتی بی‌حجاب می‌بیند تهدید می‌کند اسلحه را می‌کشد و می‌گوید حجاب در اسلام است و شما بی‌حجاب هستی یعنی یک طرحی می‌ریزد اهالی خرمدره آن‌هایی که در لیست نوشته بود به جایی بکشد بعد این‌ها را به رگبار ببندد آن 4 نفری که می‌کشد تو با چه مجوزی می‌آیی آدم ها را می‌کشی و می‌خواهی حکم اجرا کنی به نظر من یک مقدار این برمی‌گردد به این که اگر خواهم از داستان ایراد بگیرم در این بخش این است که اگر این در این داستان بخواهد به عنوان یک قهرمان باشد و به عنوان یک چهره ایده آل درآید به نظر من خوب نیست در بحث تاریخی اش هم واقعاً این نمی‌تواند الگو باشد برای این‌که ما بخواهیم رویش مانور بدهیم و تأکید کنیم.»
دکترمحمد حنیف: «وقت معلوم پشتوانه پژوهشی بسیار محکمی دارد»
دکترمحمد حنیف در بخش پایانی جلسه خود این‌گونه صحبت‌های خود را آغاز کرد: «من بحثم را با توجه به گونه ژانری که گفتم پی می‌گیرم. ما یک ساختار پی‌رنگ و یک قوانین پی‌رنگ داریم که در ساختار پی‌رنگ می‌گویند یک آغاز و میان و پایان دارد در آغاز تمهید یا مقدمه‌چینی داریم که روندی است که طی آن نویسنده اطلاعات لازم را برای درک بهتر به خواننده می‌دهد در این داستان این سلول انفرادی و شخصیت محوری خیلی خوب از همان ابتدا آن خواننده را وارد فضایی می‌کند که آن اطلاعات لازم را به خواننده می‌دهد و در آغاز باید یک عنصر بی‌ثباتی هم باشد و این وضعیتی که شخصیت اصلی دارد همین عنصر بی‌ثباتی را در کار دارد یعنی کاملاً انتخاب درستی است برای منی که به عنوان مخاطب می‌خوانم از همان ابتدا به من می‌گوید قرار است که چه اتفاقاتی بیفتد چه گره‌ای در داستان است در میانه داستان می‌گویم که باید گره افکنی و کشمکش در اوج باشد که انواع و اقسام کشمکش‌ها، کشمکش فواد با خودش با جامعه با پدر و عمو و طلاب دیگر، وزارت اطلاعات با زندانبان است تا انتهای داستان بر اساس همین کشمکش ها و گره‌هایی می افتد و این داستان به یک اوج‌هایی کوتاه می‌رسد و در نهایت به یک اوج نهایی می‌رسد بخش اول داستان با این جذابیت های خیلی زیادی دارد که من می گویم آن جذابیت ها کدام هستند، ولی به نسبت بخش دوم که از صفحه 172 است ملال آور است از صفحه 172 مخاطب عام هم با داستان همراه خواهد شد به هر حال بخش اول بیشتر به مسائل درونی پرداخته است و آرام آرام مسائل بیرونی می شود حال چه چیزهایی باعث جذابیت می‌شود برای من خواننده ، حضور یک طلبه در زندان وزارت اطلاعات که ما ابتدا این فکر را می‌کنیم و بعد مشخص می‌شود که اشتباه کرده‌ایم خود این یک عبور از خط قرمزی است که برای من خواننده می گویم این چیز تازه ای است بعد اشاره به ماجراهای زندگی طلاب در صفحه 32 است واسطه‌گری سودجویان اقتصادی صفحه 46 است خودکشی سعید امامی در صفحه 60 ، شلاق خوردن تعزیری زندانیان سیاسی صفحه 85 است کلاً وضعیت کلی فواد چیزهایی است که به مرور در داستان آمده است و ما به مرور در کمتر داستانی من ندیدم در ارتباط با زندانیان به خصوص زندانیان سیاسی بعد از انقلاب کاری حداقل من نخوانده ام، البته شاید اگر آن انتها مشخص نمی شد که در کدام زندان است این کتاب مجوز انتشار نمی گرفت ولی به هر حال حرف ها هم زده شده است این طور نیست.
با این ملاحظه داستان کاملاً سیاسی است بعد در پایان داستان هم از وقتی که فواد از زندان آزاد می شود تا آن یعنی داستان پی رنگ اصلی اش جذاب، دل نشین اما اوایل برای مخاطب عام ملال آورد است راجع به قوانین پی رنگ 5 تا قانون می گویند پی رنگ را باید داستان های کلاسیک داشته باشند یکی موجه نما یعنی داستان به سادگی با الفاظ خودش متقاعد کننده باشد این واقعاً هست یعنی شخصیت فواد اگر انسانی نبود که تضاد داشته باشد با پدر و بقیه کسانی که در آن محیط بودند به راحتی به سمت شازده کشیده نمی شد و دچار این مشکلات نمی شد به همین دلیل این موجه نمایی در این داستان است ولی غافلگیری هم درست است که از همان ابتدا حضور یک طلبه در زندان انفرادی سفید غافلگیر کننده است ولی غافلگیری اصلی همان انتهای داستان اتفاق می‌افتد زمانی که مشخص می شود ایشان در زندان وزارت اطلاعات نیست و اصلاً به ضن بعضی ممکن است بگویند سرویس‌های بیگانه گروه‌های خودسر و بعدی‌ها هم در ذهن برخی‌ها بیاید ولی چون شازده و خصوصاً ددی به تیپ نزدیک هستند و اسماعیل هم همین‌طور حرکات این‌ها کاملاً قابل پیش‌بینی است از این نظر وقتی داستان به سمت این‌ها می‌رود خیلی دچار غافلگیری نمی‌شوید قانون سوم پی‌رنگ تعلیق است که ما یک تعلیق اصلی داریم که اصلاً چرا ایشان دستگیر شده است مشکلش چه بوده علت دستگیری اش چه بوده و آن وضعیت سه تا پرونده تا انتهای داستان مخاطب را بعد چه خواهد شد همیشه در این داستان و این جذابیت تا انتهای داستان تعلیق همراه است دو تا دیگر از قوانین این داستان‌ها وحدت و پی‌رنگ‌های فرعی است که من قبلش با آقای دکترحقانی صحبت می‌کردم ایشان اعتقادش البته فرمودند که شاید علتش این بوده که خوب نخوانده‌اند ممکن است بعضی فکر کنند این وحدت بین پازل‌های مختلفی که از جاهای متفاوت ارائه می‌شود وجود ندارد ولی من وحدت را کاملاً حس کردم اما برخی از پی‌رنگ‌های فرعی در داستان است به نظر من گاهی وقت ها مخل و یا حداقل حذف آن‌ها یا خلاصه هیچ ضربه‌ای به کار وارد نمی‌کند به طور مثال صفحه 219 و 220 درباره خاطرات جبهه سرهنگ با پدر فواد است به داستان اصلی ما ارتباط ندارد و یک پی‌رنگ فرعی است هر چند داستان را عمیق می‌کند ولی اگر حذف هم می کردید مشکلی نبود یا مثلاً مسئله 158 و 159 درباره نوع ارتباط سیگار با شخصیت انسان‌ها، به اندازه حجمی که در داستان گرفته است عمل نمی‌کند راجع به آن لات ها مسافرخانه و هتل دارند پاشایی‌ها خیلی مفصل شده است البته من به بحث زمان و مکان که می‌رسم می‌بینم برای آن بخش یک حسن است که این‌ها بخشی از هویت منطقه هستند یک جوری کمک می‌کند که این فرد در چه فضایی بزرگ شده است درگیری هایش چه بوده ولی می‌خواهم بگویم که اگر این‌ها خرج شخصیت اصلی می‌شد شاید ما با شخصیتی که هر چند قوی  است ولی قوی تر مواجه می‌شدیم.
کانون روایت به نظر من از عبور سوم شخص به حالت اول شخص که حالت اعتراف دارد کمک کرده کار متنوع شود راجع به زمان و مکان به نظر من این پشتوانه پژوهشی بسیار محکمی دارد کار، البته آقای دکتر حقانی فرمودند جای برخی سوال‌ها است ولی من به عنوان یک خواننده عام اگر بخواهم نظر بدهم می بینم که مثلاً در صفحه 16 در مورد لباس روحانیت اینقدر دقیق صحبت کرده است شما طلبه هم بودید که کاملاً با این فضا آشنا است صفحه 251 آن بادگیر فضای قدیمی بعضی از داستان‌ها مثل گوژپشت نتردام، ویکتور هوگو یا جای خالی ؟ دولت آبادی این ها داستان هایی هستند که مکان در آن‌ها اینقدر قوی است که این مکان را اگر از آن بگیریم چیز دیگری ندارد مکان واقعاً مثل شخصیت عمل می‌کند و خیلی قدرتمند است در این داستان  هم به نظر من مکان خیلی قدرت دارد فضایی نویسنده خواسته است بیافریند در این فضاهای مشهد قدیم چون من خودم قبل از انقلاب به صورت خانوادگی سالی یک بار سفر می کردیم مراحل تخریب برایم روشن بود و یا بازارچه قدیمی قم همه این ها می‌خواهم بگویم معماری یک هنری است که خیلی ارتباط قوی با داستان‌نویسی دارد من برایم خیلی جالب بود که معمارها انگار داستان می‌نویسد مثلاً می خواهند در 60 متری یک کار خوب بسازند و نویسنده هم با 2 هزار کلمه یا داستانک این کار را می‌خواهد انجام دهد، آن ها اوج دارند و غافلگیری دارد در بعضی از فضاهایی که می‌روید یک دفعه غافلگیر می‌شوی خصوصاً در فضاهای قدیمی که در معماری‌های گذشته داریم به همین خاطر این جا این کار کاملاً است میشل فوکو از برای معمارها کاملاً استفاده است کتاب‌هایی است میشل فوکو برای معمارها در حالی که ما فکر می‌کنیم که گرایش معماری گرایش اجتماعی فرهنگی است می‌خواهم بگویم در این کار معماری نقش قوی دارد شخصیت‌پردازی  به نظر من در این‌جاهایی که به فواد می‌خورد کار موفقی است از نظر خصوصیات فیزیکی مثل سن و جنس و رفتار و قیافه خودش را نشان می‌دهد.»
دکترمحمد حنیف: «گفتگونویسی وقت معلوم خارق‌العاده است»
دکتر محمدحنیف در پایان صحبتهای‌ خود متذکر شدند:  «روانشناسی شخصیت ها و جامعه‌شناسی  که برون گرا و یا درون گرا است در مورد این کتاب اهمیت پیدا می‌کند. مثلاً این مریم برونگرا است خانم ایشان درون‌گرا است کاملاً این‌ها خودش را در کار نشان داده است و آن چیزی که در کار بسیار کمک کرده است علاوه بر زبان قابل تحسین اثر گفتگونویسی واقعاً خارق العاده کار است که خیلی زحمت کشیده است گاهی وقت‌ها آن خانم شازده است می‌خواهد به زبان قاجار صحبت کند خیلی این‌جا مشخص است که روی تک تک کلمات کار شده است یا مثلاً لات ها پاشایی ها درست همان کلماتی را انتخاب و به کار می گیرند که باید بگویند و از این نظر یک چیز قوی است به ویژه 155، 231 این ها در واژه گزینی خیلی قشنگ نشان داده و طبقه اجتماعی شخصیت ها را کمک کرده است همزادپنداری ما اول داستان همزادپنداری مخاطب عام با شخصیت اصلی داستان  نمی‌کند هر چند آرام آرام این ایجاد می‌شود.
ما 4 راه اصلی برای ایجاد همزادپنداری خواننده با نویسنده در اختیارش است یکی تحریک خواننده برای همدردی با دردهای جسمی و روانی که ایشان از این استفاده کرده است شما از ابتدا همین را تا انتهای داستان می‌بینید و مثلاً راه‌های دیگر مثل فداکاری، ایجاد حس ترس و ارتباط شخصیت اصلی در یک ماجرای بزرگ در این کار نیست از اولی استفاده کرده اشکالاتی که به نظر من می‌رسید شعارگرایی و درج خطابه و طرح مباحث دینی، استفاده از آیات و روایت و پرداختن دقیق فرازهای تاریخی مربوط به بهمن حجت به نظر من یک ایراد بزرگی است که در کار است این‌ها را می شد البته قبلش که با آقای دکتر حقانی صحبت می کردیم ایشان برعکس گفتند ولی در این داستان تاریخ حضور زیادی دارد انگار نویسنده آن داستان گاهی وقت ها آن قصه اصلی تحت الشعاع آن روایت تاریخی قرار می‌گیرد، دو، تعریف کردن به جای نشاندن در بخش‌هایی از ماجرا مثلاً صفحه 75 تا 78 که استدلال‌هایی است با زبان غیرداستانی درباره بهمن حجت هر چند این توجیه این است که شخصیت اصلی دارد اعترافات خود را می‌نویسد ولی اینقدر زیاد است چون چند صفحه است داستان از حالت روایی خارج می شود و مثل مقاله می‌شود زمان را حتی می‌کشد و ارتباط و حس را حداقل از من گرفت.
من نظرم این است پرداختن به بخش‌هایی از تاریخ که مغفول مانده است جسارتی می‌خواهد یک پشتوانه کار قوی می خواهد و البته چون اغلب ما هم ناآشنا هستیم با این فرازهای تاریخی ممکن است ایجاد شود چون اثر دو کار موازی هستند کنار هم به طور مجزا کار جداست داستان یکی دیگر است اما یک ارتباط دارد آن 3 تا پرونده یک پرونده همان‌ها است و از این طریق می رود واقعیت این است که ایشان آن شخصیت‌های فرعی را مثل پاشایی‌ها مثل سرهنگ خیلی ملموس‌تر از آن شخصیت های تاریخی پرداخته است یکی از دلایل مهم آن این است که مثلاً به آن‌ها از طریق روایت داستانی پرداخت نشده است بیشتر یک نگاه زبان وقتی به آن‌ها می‌رسد در خیلی از جاها یک زبانی است که می خواهد شرح بدهد و تعریف می‌کند تا نشان بدهد ولی آن‌ها در عمل پاشایی می‌آید آن‌جا حمله می کند قبلش مشکل با آن خانم برایش پیش آمده از آبرویش رفته است همه این‌ها چیزهایی هستند که با من مخاطب ملموس است تجربه زندگی ما است کتک خوردیم یا کتک زدیم عاشق شدیم و یا شکست خورده‌ایم همه این ها چیزهایی است که در تجربه‌هایمان است با آن‌ها کمتر می‌شود ایجاد ارتباط کرد ولی به هر حال جسارت می‌خواست چون بزرگ ترین کاری که می خواهد بگوید آن قطعیت هایی که شما تا به حال در ارتباط که من دارم راجع به آن صحبت می کنم کنار بگذاریم دوباره فکر کنید دوباره بیندیشید شاید از یک نگاه دیگر چون بسیاری از مباحث تاریخی همین گونه است یک ماجرای کوچک همین الآن بیایم برای شما تعریف می کردم بعد دوباره می‌خواستیم بیان کنیم با کلی تحریف بود اشکالات ویرایشی در صفحه 25 فیلم ها دیده بود را ویراستار باید می‌دید که را بعد از فعل یک اشکال است نباید می آورد یا صفحه 33 می گفت هنوز یک ماه مانده و شما ده روزه برمی گردید درد سراغ نیلو آمده بود و مادرش گیاهان دارویی به او خورانده بود نبات داغ داده بو و نیلو را به دکتر نرسانده بود و هر چه خواسته بود به اورژانس زنگ بزند جلویش را گرفته بود فواد می‌دانست مادرزنش از دکتر... در این‌جا اشکالی در ضمیر است این‌جا منظور نویسنده از هر چه خواسته بود زنگ بزند نیلو می‌خواست زنگ بزند ولی شما این متن را به هرکسی بدهید بخواند معنایش آن مادر است در حالی که مادر از دکتر و دوا می‌ترسد و چون زنگ نزده باعث شده که بچه‌اش بیفتد اشکالات نمونه خوانی صفحه 108، 177، 133، 174، 178، 195، 196، 221، 229، 231، 225، 256 حداقل این‌هایی است که من از یک جایی به بعد که دیدم اشکالات زیاد خط کشیدم حیف است یک بار نمونه‌خوانی ممکن است نویسنده است نمونه‌خوانی یک بار سه بار باید نمونه خوانی شود از زیر دست نویسنده هم در می‌رود نهایت باید نگاه شود حضور تصادفی سرهنگ به حقیقت مانندی داستان لطمه زده  خصوصاً در این لحظه که می‌خواهد فرار کند آن با سگش آمده آن‌جا یک مقدار آن همه زحمتی کشیده است یک دفعه در کار کاملاً پلیسی می‌شود در مجموع اثری است با نمره بسیار خوب. من جدی و امیدوار کننده تبریک و خسته نباشید می‌گویم. امیدوارم در آینده کارهای بهتری از ایشان بخوانیم، هر چند این هم کار درخوری است.»
 
نظر بدهید