روایتی عاشقانه‌ در فتنه ۸۸ با «تابِ طنابِ دار»
شنبه 07 بهمن 1396

«عهد مانا» منتشر کرد

روایتی عاشقانه‌ در فتنه ۸۸ با «تابِ طنابِ دار»

رمان «تابِ طنابِ دار» به قلم مهدی پناهیان روایتی عاشقانه در دل رویدادهای سال ۸۸ است که به تازگی توسط نشر «عهد مانا» منتشر شده است.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، به نقل از خبرگزاری فارس، رمان «تابِ طنابِ دار» اثر مهدی پناهیان با محوریت رویدادهای سال ۸۸ از سوی نشر عهد مانا منتشر شد.

کتاب «تابِ طناب دار» نوشته مهدی پناهیان رمانی است عاشقانه و جذاب بر پایه اتفاقات واقعی در سال 1388. داستانی مملو از گره و اتفاق‌های گیرا که مخاطب را گاهی در فضایی سیاسی و گاهی در فضایی دور از سیاست و درگیر با احساساتی نهفته در قلب شخصیت‌ها پیش می‌برد.

«تابِ طنابِ دار» رمانی است با سه شخصیت اصلی؛ شخصیت‌هایی متضاد در فکر و عقیده و در جناح‌بندی سیاسی که هر کدام از آنها روایتی خاص خود را دارند. روایت‌هایی که هرکدام نشان از حرف‌ها و درد دل‌های بخشی از جامعه در ابعاد گوناگون دارد. از جوان دانشجویی که درگیر به‌ثمر نشاندن تلاش‌های خود و دوستانش در ستاد سبز دانشجویی است تا شخصیت دیگری که داستان ورودش به ماجرایی خطرناک را روایت می‌کند.

«بهزاد میکروفون را از روی اسپیکر برداشت و شروع کرد به خواندن آمار نظرسنجی‌ها. ستاد از هر ساعتی شلوغ‌تر بود و دَم غروب، بیرون ستاد و داخل مغازه پر بود از آدم.

با توجه به اخباری که همین الان به ستاد سبز دانشجویی رسید، باید خدمت دوستداران آقای میرحسین موسوی اعلام کنم که طبق آخرین نظرسنجی یک مؤسسۀ حرفه‌ای، در یک هفتۀ پایانی انتخابات دولت دهم، آقای میرحسین موسوی با دو پله صعود، به جایگاه نخست محبوبیت در کشور رسیدند

صحبت بهزاد به اینجا که رسید، آن‌قدر هیاهو شد که مجبور شد چند لحظه تحمل کند تا نفس‌هایی که در سینه حبس شده بود با شعار «یا حسین، میرحسین» بیرون بریزد.»

تنوع روایت و شخصیت در کتاب موجب شده تا مخاطب بدون وجود رد پایی از نویسنده، خود از بین روایت‌های مختلف تصمیم گیرندۀ چالش‌های پیش روی داستان باشد.

از طرفی در میان گره‌ها و چالش‌های داستانی، هر سه شخصیت درگیر عاطفه‌ای شخصی به دور از فضای سیاسی می‌شوند و برای رسیدن به مراد عاطفی خود تلاش می‌کنند و در اوج هیجان داستان، هر سه شخصیت باهم تلاقی می‌کنند و صحنه‌ای عجیب و جذاب را خلق می‌کنند.

«لنز دوربین شده بود چشمهای کمال که از آن فاصله هم می‌توانستم داغی نگاهش را روی صورتم حس کنم. چشمکی زدم و همراه با لبخندی شیطانی دستم را بالا آوردم. کف دستم را بوسیدم. لبانم را غنچه کردم و بوسه‌ام را فوت کردم سمت دوربین. بعد به داخل ساختمان اشاره کردم و با عشوه تا جلوی درِ ساختمان رفتم... ایستادم و مثل وقتی که دو نفر کنار درِ اتاقی بایستند و برای ورود به هم تعارف بزنند، به دوربین که حالا برایم چشمان داغ کمال بود، اشاره کردم. دستانم را بالا آوردم و رو به دوربین، دهانم را باز کردم و گفتم: بفرمایید!»

رمان «تابِ طنابِ دار» اثر مهدی پناهیان را انتشارات عهد مانا در 550 صفحه، با قیمت 36هزارتومان منتشر کرده است.

 
نظر بدهید