شنبه 15 ارديبهشت 1397
در نشست «بحران سوریه» مطرح شد:
مهمترین دلیل حضور فعال ایران در سوریه، جلوگیری از فروپاشی محور مقاومت است
صفاتاج، پژوهشگر مسائل خاورمیانه گفت: «آن چیزی که ائتلاف علیه مبارزه با تروریسم و نجات سوریه عنوان شده، در واقع با هدف برکناری بشار اسد از راس حکومت سوریه است. در کنفرانس دوستان سوریه ما شاهد این بودیم که قصد تخریب دولت سوریه و خارج کردن بشار اسد از حکومت را دارند و اگر نتوانستند، حداقل این کشور را درگیر بحران کنند که تا ده ها سال درگیر مشکلات کشور خود باشد و در مسائل امنیتی اسرائیل دخالت کمتری کند. چون سوریه حمایتکنندۀ حماس و فلسطین اشغالی بود. در این کنفرانسها همان کسانی که بحران را شروع کرده بودند، مانند عربستان سعودی، قطر و آمریکا، شرکت داشتند.»
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، مجید صفاتاج، نویسنده، پژوهشگر و کارشناس مسائل خاورمیانه در نشست بحران سوریه که در غرفۀ مجمع ناشران انقلاب اسلامی برگزار شد، گفت: «با شروع بحران سوریه در سال 1390، در دانشگاهها هم به دلایل شرایط منطقهای، کتابهایی که وضعیت کنونی سوریه را بیان کند وجود نداشت و برای بسیاری از دانشجویان و اساتید داشتن اطلاعات در این باره مهم بود. به ویژه اینکه قشر نخبۀ سیاسی هم به دلیل نداشتن دسترسی به اطلاعات در این باره، مسیر درستی را طی نمیکردند و فقط به همان چیزهایی که رسانههای غربی منتشر میکردند، اکتفا میکردند و درک صحیحی از موضوع نداشتند. به همین دلیل بنده تصمیم گرفتم کتابی را برای تشریح وضعیت این کشور و بحرانی که دچار آن است منتشر کنم.»
این نویسنده با اشاره به سه کتاب تازهمنتشرشدۀ خود دربارۀ بحران سوریه گفت: «حاصل این تصمیم، سه کتاب است به نامهای «سوریه » که به شکلگیری حزب بعث تا فتنه و به روابط ایران و سوریه نیز به صورت کارشناسیشده پرداخته. «فتنۀ شام» به بررسی بسترهای شکلگیری بحران سوریه و تشکیل گروههای تکفیری میپردازد و «پشت دروازههای دمشق» که به دو بخش «سیاست فنا» و «سیاست بقا» تقسیم شده است.»
وی ادامه داد: «سیاست فنا به سیاستها و راهبردهای کشورهای غربی در جهت فروپاشی نظام سوریه و سیاست بقا به سیاستهای کشورهای حامی رژیم سوریه و ضرورت و دلایل مشارکت نظامی جبهۀ مقاومت حزب الله در سوریه میپردازد.»
صفاتاج دربارۀ شکلگیری زمینههای بحران سوریه گفت: «برای بیان این مسئله باید به سال 2001، حادثۀ 11 سپتامبر و فروریختن برجهای دوقلو تجارت جهانی اشاره کرد که از آن زمان به بعد، به بهانۀ مبارزه با تروریسم، آمریکاییها به افغانستان حمله کردند و در سال 2003 هم به بهانۀ وجود سلاحهای کشتار جمعی به عراق حمله کردند.»
وی ادامه داد: «از همان زمان، در مراکز تصمیمگیری گفته میشود که جمهوری اسلامی ایران به عنوان حلقۀ اصلی محور شرارت و محور مخالف دموکراسی در منطقه است که اگر توان بیشتری پیدا کند، امکان قطع کردن پای کشورهای غربی از منطقه وجود دارد و کشورهای همسو به تدریج در معرض استقلال قرار خواهند گرفت.»
این پژوهشگر گفت: «بعد از حمله به عراق، برخی نظریهپردازان گفتند باید به ایران حمله کنیم و محور شرارت را از بین ببریم. اما کارشناسان نظامی آمریکا اظهار کردند که ما از قدرت و توانایی نظامی جمهوری اسلامی ایران درک و شناخت عمیقی نداریم و چون احتمال شکست وجود دارد، نمیتوانیم ریسک کنیم؛ زیرا مردم ایران نشان دادند که هر بحرانی که به وجود آمده، از حکومت حمایت کردهاند و متوجه این مسئله شدند که ملت ایران با مردم عراق قابل قیاس نیستند و نمیتوانند روی حمایت مردم از خود حساب کنند. بنابراین تصمیم گرفتند از عراق شروع کنند و بعد به سراغ سوریه بروند. از همان زمان که عراق یک ماهه اشغال شد، زمزمۀ حمله به سوریه شنیده میشد.»
صفاتاج با اشاره به اتهاماتی که آمریکاییها به سوریه نسبت دادند، تشریح کرد: «غربیها چهار دلیل برای حمله به سوریه بیان کردند که عبارتاند از: مخالفت سوریه از برقراری صلح در منطقه که به اختلاف میان اسرائیلیها و فلسطینیها و حمایت سوریه از فلسطین اشاره دارد؛ حمایت از تروریست اشاره به حزب الله لبنان؛ برقراری ارتباط با ایران که محور شرارت در منطقه است و نیز مشارکت سوریه در بحران عراق و انجام فعالیتهایی ضد نیرویهای آمریکایی.»
وی ادامه داد: «در سال 2004 چندین طرح برای خروج سوریه از لبنان ارائه کردند و طوری برنامهریزی کردند که به جای حمله به تنۀ اصلی محور مقاومت که ایران است، شاخ و برگها را حذف کنند. در نتیجه، در قطعنامۀ 1559 بیان شد که سوریه باید از لبنان خارج شود؛ اما باز هم غربیها به این رضایت ندادند و با اجرای ترور نخستوزیر لبنان «رفیق حریری» و گرفتن انگشت اتهام به سمت سوریه و از طرفی به خاطر فشارهای خارجی و مشکلات داخلی، در نتیجه سوریه به اجبار به خروج نیروهایش از لبنان تن داد. صهیونیسمها با نفوذ خود، آمریکا را ترغیب به حمله نظامی به سوریه کردند و طرح امحاء سرزمینهای جولان فلسطین را مطرح کردند.»
کارشناس مسائل خاورمیانه اظهار کرد: «در جنگ 2006 علیه حزب الله لبنان، قرار بود اسرائیلیها حزب الله را از بین ببرند. بشار اسد با انجام اصلاحات مانند آزادسازی برخی زندانیان اخوان المسلمین و آزاد کردن فعالیتهای مذهبی و فرهنگی، راه را برای هرگونه مخالفت در حوزههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بست و نارضایتیها کم شد. تا اینکه عملاً از سال 2011 و شروع بیداری اسلامی از تونس و مصر و لیبی، بهترین فرصت برای شبیهسازی این شرایط در سوریه به وجود آمد و از همان زمان بود که با سوء استفادۀ عربستان سعودی از این شرایط، تفکر سلفیگری در سوریه رشد کرد و در بین نخبگان مخصوصاً در شهر درعا، از ده سال قبل از شروع بحران، گروههایی تشکیل شد و بسترهای سیاسی و مذهبی به وجود آمد و تکفیرگرایی را بین نخبگان سنی سوریه ترویج کرد.»
این پژوهشگر بین بحران سوریه و کشورهای دیگری مثل مصر و بحرین تفاوت قائل شد و گفت: «در سوریه برخلاف کشورهای دیگر، اعتراضات از پایتخت شروع نشد، مسلحانه بود و بسیاری از ارتشیان و شیوخ که پیشنهاد رشوه و ترک سوریه را رد میکردند، ترور میشدند. این توطئه در بین ارتشیان شکست خورد و در واقع از تهدید و تطمیع با هزینههای بالا برای تشدید اوضاع استفاده کردند. برآورد آنان این بود که نهایتاً تا یک ماه سوریه را نیز اشغال میکنند که این اتفاق نیفتاد.»
وی ادامه داد: «در بحران نیز انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و بیش از 80درصد مردم باز هم به اسد رای دادند؛ پس خواهان ماندن وی در راس دولت خود بودند. اگر این کشورها خواهان صلح هستند، باید بدون حملات نظامی و با گفتوگو به رفع مشکلات بپردازند.»
نویسندۀ کتاب «سوریه» با اشاره به دلایل وجود نیروهای جمهوری اسلامی ایران در سوریه گفت: «ما برای حضور فعال ایران در سوریه دلایل متعددی داریم. مهمترین دلیل جلوگیری از فروپاشی محور مقاومت است. با توجه به راهبردهای غربیها، اگر ما بخواهیم امنیت و ثبات منطقه را تامین کنیم، باید سوریه به عنوان حلقه اصلی محور مقاومت حفظ شود تا در صورت حملۀ نظامی مجدد بتوانیم از طریق سوریه از لبنان حمایت کنیم. همانطور که بشار اسد در نقل خاطراتش گفت: عربستان سعودی به من گفت اگر روابطت را با ایران قطع کنی، از تو حمایت میکنیم. داعش خطر ندارد و ایران مشکل ماست.»
وی ادامه داد: «از دیگر دلایل حضور ما در سوریه، حفظ موازنۀ قدرت در منطقه است که اگر این موازنه بر هم بخورد، ما در داخل کشور به مشکل برخواهیم خورد. همچنین لزوم جلوگیری از مقابلۀ مستقیم با نظام جمهوری اسلامی است؛ چون اگر ما در سوریه و عراق شکست میخوردیم، قطعاً لبنان را از دست میدادیم و در شهرهای خودمان باید میجنگیدیم. پس ما برای حفظ منافع و امنیت ملی خودمان پیشدستی کردهایم. زیرا ما تجربۀ هشت سال دفاع مقدس را داریم که چقدر خسارات جانی و مالی به ما تحمیل شد و در حال حاضر، ما با هزینۀ بسیار کمتر جلوی این تهدید را گرفتیم.»
وی در پایان گفت: «اگر ما در بحران سوریه دست روی دست میگذاشتیم، قطعاً امنیتمان را از دست میدادیم و باید شاهد جنگ در کشور میبودیم.»
این نویسنده با اشاره به سه کتاب تازهمنتشرشدۀ خود دربارۀ بحران سوریه گفت: «حاصل این تصمیم، سه کتاب است به نامهای «سوریه » که به شکلگیری حزب بعث تا فتنه و به روابط ایران و سوریه نیز به صورت کارشناسیشده پرداخته. «فتنۀ شام» به بررسی بسترهای شکلگیری بحران سوریه و تشکیل گروههای تکفیری میپردازد و «پشت دروازههای دمشق» که به دو بخش «سیاست فنا» و «سیاست بقا» تقسیم شده است.»
وی ادامه داد: «سیاست فنا به سیاستها و راهبردهای کشورهای غربی در جهت فروپاشی نظام سوریه و سیاست بقا به سیاستهای کشورهای حامی رژیم سوریه و ضرورت و دلایل مشارکت نظامی جبهۀ مقاومت حزب الله در سوریه میپردازد.»
صفاتاج دربارۀ شکلگیری زمینههای بحران سوریه گفت: «برای بیان این مسئله باید به سال 2001، حادثۀ 11 سپتامبر و فروریختن برجهای دوقلو تجارت جهانی اشاره کرد که از آن زمان به بعد، به بهانۀ مبارزه با تروریسم، آمریکاییها به افغانستان حمله کردند و در سال 2003 هم به بهانۀ وجود سلاحهای کشتار جمعی به عراق حمله کردند.»
وی ادامه داد: «از همان زمان، در مراکز تصمیمگیری گفته میشود که جمهوری اسلامی ایران به عنوان حلقۀ اصلی محور شرارت و محور مخالف دموکراسی در منطقه است که اگر توان بیشتری پیدا کند، امکان قطع کردن پای کشورهای غربی از منطقه وجود دارد و کشورهای همسو به تدریج در معرض استقلال قرار خواهند گرفت.»
این پژوهشگر گفت: «بعد از حمله به عراق، برخی نظریهپردازان گفتند باید به ایران حمله کنیم و محور شرارت را از بین ببریم. اما کارشناسان نظامی آمریکا اظهار کردند که ما از قدرت و توانایی نظامی جمهوری اسلامی ایران درک و شناخت عمیقی نداریم و چون احتمال شکست وجود دارد، نمیتوانیم ریسک کنیم؛ زیرا مردم ایران نشان دادند که هر بحرانی که به وجود آمده، از حکومت حمایت کردهاند و متوجه این مسئله شدند که ملت ایران با مردم عراق قابل قیاس نیستند و نمیتوانند روی حمایت مردم از خود حساب کنند. بنابراین تصمیم گرفتند از عراق شروع کنند و بعد به سراغ سوریه بروند. از همان زمان که عراق یک ماهه اشغال شد، زمزمۀ حمله به سوریه شنیده میشد.»
صفاتاج با اشاره به اتهاماتی که آمریکاییها به سوریه نسبت دادند، تشریح کرد: «غربیها چهار دلیل برای حمله به سوریه بیان کردند که عبارتاند از: مخالفت سوریه از برقراری صلح در منطقه که به اختلاف میان اسرائیلیها و فلسطینیها و حمایت سوریه از فلسطین اشاره دارد؛ حمایت از تروریست اشاره به حزب الله لبنان؛ برقراری ارتباط با ایران که محور شرارت در منطقه است و نیز مشارکت سوریه در بحران عراق و انجام فعالیتهایی ضد نیرویهای آمریکایی.»
وی ادامه داد: «در سال 2004 چندین طرح برای خروج سوریه از لبنان ارائه کردند و طوری برنامهریزی کردند که به جای حمله به تنۀ اصلی محور مقاومت که ایران است، شاخ و برگها را حذف کنند. در نتیجه، در قطعنامۀ 1559 بیان شد که سوریه باید از لبنان خارج شود؛ اما باز هم غربیها به این رضایت ندادند و با اجرای ترور نخستوزیر لبنان «رفیق حریری» و گرفتن انگشت اتهام به سمت سوریه و از طرفی به خاطر فشارهای خارجی و مشکلات داخلی، در نتیجه سوریه به اجبار به خروج نیروهایش از لبنان تن داد. صهیونیسمها با نفوذ خود، آمریکا را ترغیب به حمله نظامی به سوریه کردند و طرح امحاء سرزمینهای جولان فلسطین را مطرح کردند.»
کارشناس مسائل خاورمیانه اظهار کرد: «در جنگ 2006 علیه حزب الله لبنان، قرار بود اسرائیلیها حزب الله را از بین ببرند. بشار اسد با انجام اصلاحات مانند آزادسازی برخی زندانیان اخوان المسلمین و آزاد کردن فعالیتهای مذهبی و فرهنگی، راه را برای هرگونه مخالفت در حوزههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بست و نارضایتیها کم شد. تا اینکه عملاً از سال 2011 و شروع بیداری اسلامی از تونس و مصر و لیبی، بهترین فرصت برای شبیهسازی این شرایط در سوریه به وجود آمد و از همان زمان بود که با سوء استفادۀ عربستان سعودی از این شرایط، تفکر سلفیگری در سوریه رشد کرد و در بین نخبگان مخصوصاً در شهر درعا، از ده سال قبل از شروع بحران، گروههایی تشکیل شد و بسترهای سیاسی و مذهبی به وجود آمد و تکفیرگرایی را بین نخبگان سنی سوریه ترویج کرد.»
این پژوهشگر بین بحران سوریه و کشورهای دیگری مثل مصر و بحرین تفاوت قائل شد و گفت: «در سوریه برخلاف کشورهای دیگر، اعتراضات از پایتخت شروع نشد، مسلحانه بود و بسیاری از ارتشیان و شیوخ که پیشنهاد رشوه و ترک سوریه را رد میکردند، ترور میشدند. این توطئه در بین ارتشیان شکست خورد و در واقع از تهدید و تطمیع با هزینههای بالا برای تشدید اوضاع استفاده کردند. برآورد آنان این بود که نهایتاً تا یک ماه سوریه را نیز اشغال میکنند که این اتفاق نیفتاد.»
وی ادامه داد: «در بحران نیز انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و بیش از 80درصد مردم باز هم به اسد رای دادند؛ پس خواهان ماندن وی در راس دولت خود بودند. اگر این کشورها خواهان صلح هستند، باید بدون حملات نظامی و با گفتوگو به رفع مشکلات بپردازند.»
نویسندۀ کتاب «سوریه» با اشاره به دلایل وجود نیروهای جمهوری اسلامی ایران در سوریه گفت: «ما برای حضور فعال ایران در سوریه دلایل متعددی داریم. مهمترین دلیل جلوگیری از فروپاشی محور مقاومت است. با توجه به راهبردهای غربیها، اگر ما بخواهیم امنیت و ثبات منطقه را تامین کنیم، باید سوریه به عنوان حلقه اصلی محور مقاومت حفظ شود تا در صورت حملۀ نظامی مجدد بتوانیم از طریق سوریه از لبنان حمایت کنیم. همانطور که بشار اسد در نقل خاطراتش گفت: عربستان سعودی به من گفت اگر روابطت را با ایران قطع کنی، از تو حمایت میکنیم. داعش خطر ندارد و ایران مشکل ماست.»
وی ادامه داد: «از دیگر دلایل حضور ما در سوریه، حفظ موازنۀ قدرت در منطقه است که اگر این موازنه بر هم بخورد، ما در داخل کشور به مشکل برخواهیم خورد. همچنین لزوم جلوگیری از مقابلۀ مستقیم با نظام جمهوری اسلامی است؛ چون اگر ما در سوریه و عراق شکست میخوردیم، قطعاً لبنان را از دست میدادیم و در شهرهای خودمان باید میجنگیدیم. پس ما برای حفظ منافع و امنیت ملی خودمان پیشدستی کردهایم. زیرا ما تجربۀ هشت سال دفاع مقدس را داریم که چقدر خسارات جانی و مالی به ما تحمیل شد و در حال حاضر، ما با هزینۀ بسیار کمتر جلوی این تهدید را گرفتیم.»
وی در پایان گفت: «اگر ما در بحران سوریه دست روی دست میگذاشتیم، قطعاً امنیتمان را از دست میدادیم و باید شاهد جنگ در کشور میبودیم.»
https://mananashr.ir/news/25428/
برای ذخیره در کلیپ برد کلیک کنید
نظر بدهید