دوشنبه 23 ارديبهشت 1398
کمیتگرایی در نشر در گفتوگو با داریوش مطلبی
همواره درگیر کمیت آمار بودهایم
زمانی آمار میتواند سروسامان بگیرد که یک متولی ملی داشته باشد. این متولی باید شاخصهای بینالمللی را مطالعه نماید و در مرحلۀ بعد پیمایشها را انجام دهد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، نشر کتاب در ایران اصلیترین صنعت فرهنگی است. میزان با سوادی در ایران در سال 1395 به 7/94درصد رسید و اکنون در سال تحصیلی 98-1397، بیش از هجدهمیلیون دانشآموز و دانشجو در مراکز آموزشی کشور در حال تحصیلاند. این میزان چشمگیر باسوادی و افزایش روزافزون دانشآموختگان دانشگاهها، میتواند فرصتی عالی را برای بازار نشر کتاب فراهم آورد؛ اما سیاستگذاریهای فرهنگی تاکنون به بهرهگیری مطلوب از این فرصت نینجامیده است. برنامهریزیهای کلان و سیاستگذاریهای ملی بدون دردستداشتن دادههای آماری دقیق و بهروز و تحلیل واقعبینانۀ آنها امکانپذیر نیست. متأسفانه در حوزۀ کتاب آمارهای دقیقی وجود ندارد و تفاوت آماری که از سوی مراکز مختلف اعلام میشود، بر ابهام در این حوزه میافزاید. به منظور تحلیل این وضعیت، به سراغ دکتر داریوش مطلبی، معاون پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات رفتهایم. دکتر مطلبی عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، معاون سابق فناوری اطلاعات در خانۀ کتاب از سال 1373 تا سال 1395 و دبیر علمی دومین همایش ملی کتاب و نشر در سال 1395 بوده است.
با توجه به اینکه متولی آمار کتاب، خانۀ کتاب است و البته نهادهای دیگری هم آمار ارائه کردهاند، چرا هنوز اختلاف نظر دربارۀ این آمارها وجود دارد؟ دلیل اختلاف دربارۀ سرانۀ مطالعه چیست؟ اختلافات به دلیل روش محاسبه است یا تفاوت آمار مراکز مختلف است یا مبنایی که آمار بر آن تهیه میشود؟
ما در آمارهای نشر با دو مقولۀ کاملاً متفاوت سروکار داریم. یکی حوزۀ تولید است که در آن وضع بهتری داریم؛ زیرا با محصولی روبهرو هستیم که کاملاً ملموس و مشخص است و در تولیدات رسمی میشود آن را رصد کرد؛ اما وضع در مصرف کاملاً متفاوت است. ما در بحث کتابخوانی هیچ تعریف مشخصی از خواندن نداریم و هرکس آن را به شیوهای متفاوت تعریف میکند. زمانی که تعاریف متفاوت میشود، شاخصها نیز متفاوت میشوند. مثلاً برخی خواندن قرآن و دعا را مطالعه بهحساب میآورند و برخی خیر. از همین رو بود که زمانی نهاد کتابخانههای عمومی آماری را اعلام کرد و با اعتراض کتابخانۀ ملی روبهرو شد و مناقشهای شکل گرفت.
نکتۀ دیگر این است که برای اینکه ارزیابی کنیم چه کاری مطالعه بهشمار میآید، شاخصهای دقیقی نداریم؛ مثلاً نمیدانیم مطالعه در شبکههای اجتماعی یا اینترنت خواندن محسوب میشود یا خیر. آیا اینکه بهجای محتوای متنیآموزشی از فیلمهای آموزشی استفاده کنیم، مطالعه هست یا نیست؟ اما در کشورهای دیگر، شاخصها تعریف شدهاند و بازار مصرف مبتنی بر این شاخصها بررسی میشود. ما در ایران بهاشتباه، با یک سری محاسبات تولید را نمایندۀ مصرف میدانیم.
زمانی این آمار میتواند سروسامان بگیرد که یک متولی ملی داشته باشد. این متولی باید شاخصهای بینالمللی را مطالعه نماید و در مرحلۀ بعد پیمایشها را انجام دهد.
چرا متولی نداریم؟
البته اینطور نیست که متولی نداشته باشیم. خواندن و مطالعه حوزههایی هستند که متولی خصوصی ندارند و متولیها هم دولتی و بیننهادی هستند؛ نهاد کتابخانۀ ملی، وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات اسلامی، اتحادیههای صنفی و... . به نظرم نهاد کتابخانههای عمومی کشور باید کارگروهی از متخصصان، برنامهریزان و متولیان تشکیل دهد. سپس اینها شاخصهای جهانی را پیدا کنند، وضعیت بومی را ببینند و در نهایت، سندی را تنظیم نمایند تا بشود آن را مبنای پیمایش و ارزیابی قرار داد. بعد با همکاری همۀ این نهادها کار هدایت شود. در این حوزه نمیتوان گفت فلان نهاد کار را بر عهده گیرد؛ بلکه باید تعاملی بیننهادی شکل بگیرد تا کار به نتیجه برسد.
با وجود اهمیت این حوزه و این همه تبلیغات و سخنگفتن از کتاب در سطوح مختلف، چرا هنوز این تعامل بیننهادی شکل نگرفته است؟
ما در دهههای گذشته همواره درگیر کمیت و آمار بودهایم و همیشه فکر میکردیم اگر امسال از سال گذشته تولید بیشتری داشته باشیم، پیشرفت کردهایم؛ اما به این موضوع فکر نکردیم که پیشرفت آن است که امسال نسبت به سال قبل مصرف بیشتری صورت گیرد. تعداد عناوین منتشرشدۀ هر سال نسبت به سال قبل افزایش یافته است؛ اما آیا مصرف آن نیز افزایش داشته است؟ برای ما کمیتها اهمیت داشته است و کیفیت را رها کردهایم.
موضوع دیگر این است که گرچه تعداد عناوینمان بیشتر شده، تولیدمان بیشتر نشده است؛ زیرا با مسئلۀ افت تیراژ روبهرو شدهایم. شمارگان کتابهای دهۀ اول انقلاب را با امروز اصلاً نمیشود مقایسه کرد. با وجود جنگ و محاصرۀ اقتصادی، ناشران از آن دوره رضایت بیشتری داشتهاند.
برای رهایی از این کمیتگرایی باید به چه شاخصهای کیفی توجه کنیم؟
اگر بخواهیم راجع به شاخصهای کیفی صحبت کنیم، باید ببینیم چه عواملی بر مصرف تأثیر میگذارند. متأسفانه بدنۀ صنعت نشر ما در تولید، به مصرفکننده و اینکه برای چه کسی تولید میکند توجهی ندارد. بالغ بر هشتاددرصد ناشران برایشان مهم نیست مشتری نداشته باشند و نیازهای جامعۀ مخاطب را در تولید در نظر نمیگیرند.
یکی از مسائل تأثیرگذار بر کیفیت بازارسنجی است و متأسفانه بیش از 85درصد از ناشران ما اساساً بازارپژوهی انجام نمیدهند؛ در حالی که بازارپژوهی باید قبل از تولید محتوا آغاز شود. بازارپژوهی یعنی اینکه بدانیم چه کسانی در کجای ایران یا جهان چه چیزهایی میخواهند و چند نفرند و بر اساس این اطلاعات، طرحی را آماده کنیم و به سراغ نویسنده برویم. اگر از ناشران بپرسید محتوایی که تولید کردهاید چند نفر مخاطب دارد، فقط حدس میزنند و حتی نمیدانند به چه دلیل از کتابهای پرفروش بازار استقبال شده است. نبود بازارپژوهی تنها به ناشران محدود نمیشود و نویسندگان ما هم شناختی از مخاطب و نیازهایش ندارند.
کمیتگرایی در حوزۀ نشر تنها به دولت اختصاص ندارد. با ناشران هم که صحبت کنید، درگیر کمیت هستند و از این میگویند که هر هفته چند کتاب جدید دارند؛ در حالی که از خود نمیپرسند تأثیرگذاری کتابهایشان بر جامعه چقدر است و بر گذشته چه میافزاید. در دانشگاه افرادی داریم که کتابهای متعددی منتشر کردهاند و قادر به ارائۀ یک مقاله نیستند؛ چرا که نگارش مقاله و انتشار آن در یک مجلۀ علمی، فرآیند داوری پیچیدهای دارد؛ اما کتابی که مینویسد، حتی اگر ناشر تمایلی به چاپ نداشته باشد، نویسنده هزینهاش را تأمین میکند و آن را بهچاپ میرساند.
رمان منتشر میشود و خواننده ندارد؛ زیرا بر اساس نیاز تولید نشده است. صنعت نشر دنیا به سمت تولید محتوای کوچک و در عین حال غنی در حال حرکت است و مخاطب امروز دیگر تمایلی ندارد مثل بیست سال پیش بنشیند و چندین جلد کلیدر بخواند. ناشران ما چقدر برای تولید محتواهای کوچک سرمایهگذاری کردهاند؟ واقعیت این است که همان رویهای که سی سال قبل در تولید کتاب داشتیم، عیناً امروز هم پیگیری میشود و تغییری نکرده است. امروز خوانندگان روی دستگاههای هوشمند کتاب میخوانند. پس نمیتوانند پانصد صفحه بخوانند. باید محتوا را برای این قالب تولید کنیم.
بین همه این شاخصهای کمی، آنچه کیفیت را به ما میدهد و میتوانیم تحلیلش کنیم، آیا تعداد عنوان فضیلت است یا تیراژ بالا و یا سرانه مطالعه و یا همه اینها زنجیره ای است که کنار هم تحلیل میشود و تصویری به ما میدهد؟
همۀ اینها در جای خودش ارزشمند است. اوایل انقلاب و در دورهای که تحولات فرهنگیاجتماعی زیاد بود، در یک سال مثلاً حدود دوهزار عنوان کتاب منتشر شد؛ این در حالی است که تعداد عناوین منتشرشده در سال 1396 به 4 حدود صدهزار عنوان رسیده است. با وجود این، وقتی با ناشران صحبت میکنیم، میگویند همین تیراژ هزارتاییِ امروز هم برای خدشهدارنشدن اعتبار کتاب گفته شده و در اصل صد نسخه بهچاپ رسیده است. وقتی میبینیم میانگین تیراژ در آن دوران پنجهزار نسخه بوده و امروز هزار نسخه است، متوجه میشویم اوایل انقلاب کتابها با آنچه جامعه میخواسته، همخوانی بیشتری داشته است.
تولیدی که متناسب با مصرفش باشد، منطقیتر است؛ ولی آنچه تولید کنیم و مصرف نشود، نه ارزشمند است و نه تأثیرگذار. بر خلاف کتاب، در سایر تولیدات علمی مثل مقالات، میزان مصرف سنجیده میشود؛ مثلاً بررسی میشود چقدر به آن استناد شده است. گرچه کتاب با مقالات متفاوت است و وظیفۀ کتاب ترویج است، نه تولید علم، باید نتیجۀ این ترویج در جامعه مشهود باشد؛ مثلاً ببینیم رفتار جامعه بهتر شده است. همۀ اینهایی که نام بردید، در جای خود ارزشمند بوده و سنجششان بسیار سخت است؛ ازاینرو نمیتوان گفت کدام یک فضیلت است؛ اما میشود گفت اثری که تولید میشود، وقتی که با درخواست و نیاز و علایق جامعه هماهنگ باشد، اتفاق خوبی افتاده است.
برویم سراغ سیر تحولات در چهار دهۀ گذشته. اگر مبنا را همین آمار همیشه صعودی بگیریم تحولات را کجا میبینید. اتفاقات خاصی که در حوزه نشر افتاده است تحت تاثیر متغیرهای مختلف. چه چیزهایی این فرآیند را تحت تاثیر قرار داده است؟
وقتی آمارهای دورههای مختلف را نگاه میکنم، میبینم که تقریباً تعداد عناوین منتشرشده همیشه سیر صعودی داشته است. ما آمارهای سال 1357 به بعد را داریم و از سال 74-1373 این آمار دقیقتر ثبت شده است. آمارهای قبلی عموماً از منابع مختلف مثل کتابخانۀ ملی و مراکز دیگر جمعآوری شده و با درصدی خطا همراه است؛ ولی از سال 1373 این درصد خطا کاهش مییابد.
امروز تیراژ برخی ناشران، بهخصوص ناشران تخصصی، به پنجاه نسخه رسیده است. ناشر سفارش میگیرد و کتاب با با ریسو یا چاپ دیجیتال منتشر میکند؛ در حالی که در گذشته یک ناشر در حوزۀ ادبیات یا دین چهارپنج چاپ از کتاب را با هر تیراژ 3 یا 4 هزار نسخه برای هر چاپ به صورت یکجا منتشر میکرد؛ زیرا بازار داشت؛ اما امروز هیچ ناشری نمیتواند چنین ریسکی بکند.
فضای مجازی، محتواها و بسترهای جدید بر افت تیراژ مؤثر است؛ اما همۀ دلایل این نیست.
دو شاخص تعداد عناوین و میانگین شمارگان را مطرح کردید. آیا شاخص دیگری هم هست؟
شاخصهای دیگری نظیر نسبت تألیف به ترجمه یا نسبت ناشران تهران به شهرستان در بحث نشر وجود دارد؛ اما بر مصرف تأثیرگذار نیستند. البته وقتی مثلاً میبینیم ترجمه در حال پیشیگرفتن است یا یک سری رمانهای خاص یا آثار فلسفی افزایش پیدا میکند، اینها به سیاستگذار اطلاعات و داده میدهد و نشاندهندۀ این است که جامعه به چه موضوعاتی علاقه دارد. اگر تولید محتوا مبتنی بر آن نباشد، غلبه به سمت کتابهای ترجمه میرود که شاید با آنچه ما درست میدانیم، همخوانی نداشته باشد.
ممکن است برخی از آمارها بر اساس کاربردی که برای ما دارند، مهم نباشند؛ مثل اینکه چه نوع رمانها یا شعرهایی پرفروش میشوند یا در علوم اجتماعی کدام حوزه بیشتر طرفدار دارد.
یکی از شاخصهای دیگری که به آن استناد میشود، تعداد ناشران است و عنوان میشود که مثلاً این تعداد ناشر داریم. شما در پژوهشهای خود به حرفهایشدن ناشران اشاره کردید.
مسائل و مشکلات نشر به دو دستۀ کلی تقسیم میشود. بخشی از مسائل و مشکلات به خود ناشران مربوط است و برخی به مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و... . وضع بد توزیع کتاب، نداشتن دانش حرفهای صنعت نشر، اقتصاد نشر، تولیدنکردن محتوای درست، اطلاعرسانی و تبلیغ نامناسب، نادیدهگرفتن بازارپژوهی، ویرایشنکردن محتوا و اهمیتندادن به فرم شکلی و ظاهری کتاب، مشکلات کتابفروشی و رواج کتابسازی، همه و همه مربوط به خود ناشر هستند. ناشر حرفهای باید ساختار و تشکیلات داشته باشد. درصد زیادی از ناشران ما نه تشکیلات و ساختار دارند، نه طرحی برای کسبوکار و هیچوقت هم برای نحوۀ مقابله با رقبا برنامهریزی نکردهاند. اگر ناشر بتواند همۀ اینها را درست مدیریت کند و ساختار و تشکیلات و برنامۀ چندساله داشته باشد، میتوانیم بگوییم در راه حرفهایشدن است. نکتۀ دیگر این است که بزرگبودن ناشر به معنای حرفهایبودنش نیست. ممکن است یک ناشر بیست عنوان کتاب داشته باشد؛ اما طوری عمل کند که آنها به چاپهای متعدد و شمارگان بالا برسند. این ناشر یک ناشر کوچک حرفهای است.
اقتصاد کتاب را باید با معادلات اقتصادی بشود تحلیل کرد و اگر اینطور نباشد، یعنی ناشر حرفهای نیست. با این تعبیر نوددرصد ناشران ما بهویژه ناشران دولتی حرفهای نیستند.
تحلیل آمار در حوزۀ نشر وظیفۀ کیست و آیا این تحلیلها به اندازۀ کافی به مدیران ما میرسد یا نه؟
تحلیل آمار منطقاً نمیتواند متولی مشخصی داشته باشد؛ زیرا خواستۀ هر شخصی از آمار متفاوت است؛ مثلاً نگاه تحلیلی نهادهای امنیتی به صنعت نشر با نگاه تحلیلی وزارت اقتصاد متفاوت است. نهادهای امنیتی نگاه میکنند که چه آثاری مباحث قومیتی و تمامیت عرضی را تحت تأثیر قرار میدهند؛ در حالی که وزارت اقتصاد به ملزومات نشر توجه دارد. نگاه وزارت ارشاد با هر دو متفاوت است و به افتوخیزهای بخشهای مختلف توجه میکند. تحلیل همۀ اینها با هم فرق میکند. نمیتوانیم بگوییم فلان نهاد متولی باشد و تحلیلهای آماری تولید کند؛ زیرا اطلاعات کافی ندارد. مثلاً خانۀ کتاب چون متولی تهیۀ آمار تعیین شده است و آمارها را در اختیار دارد، تحلیل بخشی از آنها را نیز عهدهدار است؛ ولی مبتنی بر آنچه است که وزارت ارشاد نیاز دارد و نمیداند نیاز مثلاً صداوسیما چیست.
تحلیلها چون مبتنی بر نیازها، ضرورتها، مأموریتهای سازمانی و خیلی مسائل دیگر است، نمیتواند متولی یکسانی داشته باشد؛ گرچه این امکان وجود دارد که سازمان یا نهادی با خانۀ کتاب به تفاهم برسد و اطلاعاتی را که نیاز دارد، از خانۀ کتاب دریافت کند.
خانۀ کتاب در زمینۀ گردآوری اطلاعات چه سیری را طی کرده و چقدر بهتر شده است؟
مسئولان خانۀ کتاب میتوانند پاسخ دقیقتری به این سؤال دهند. بر اساس فعالیت چندسالهام در آنجا میتوانم کمی توضیح دهم. در سالهای نخست فعالیت خانۀ کتاب، این مشکل وجود داشت که کتابهای تولیدشده به ما نمیرسید. در سالهای مختلف برای اینکه دادهها را دقیقتر کنیم، مکانیزمهایی طراحی کردیم تا کتابها به ما برسد. مثلاً برای دریافت شابک جدید لازم است قبلیها هم در اختیار خانۀ کتاب قرار گیرد. همچنین برای شرکت در نمایشگاه کتاب و تعیین مساحت غرفه، به آمار ثبتشده در خانۀ کتاب استناد شد و همین باعث شد ناشران برای دریافت غرفۀ بزرگتر اطلاعاتشان را کامل نمایند. ثبت اطلاعات کتب ارسالشده به جوایز کتاب سال، جلال آلاحمد و پروین اعتصامی از دیگر راهکارهای خانۀ کتاب برای تکمیل دادههایش بود. ما در خانۀ کتاب تمام تلاشمان را کردیم تا این کار انجام بشود و حتماً مسئولان فعلی این دادهها را کاملتر کردهاند.
با توجه به اینکه متولی آمار کتاب، خانۀ کتاب است و البته نهادهای دیگری هم آمار ارائه کردهاند، چرا هنوز اختلاف نظر دربارۀ این آمارها وجود دارد؟ دلیل اختلاف دربارۀ سرانۀ مطالعه چیست؟ اختلافات به دلیل روش محاسبه است یا تفاوت آمار مراکز مختلف است یا مبنایی که آمار بر آن تهیه میشود؟
ما در آمارهای نشر با دو مقولۀ کاملاً متفاوت سروکار داریم. یکی حوزۀ تولید است که در آن وضع بهتری داریم؛ زیرا با محصولی روبهرو هستیم که کاملاً ملموس و مشخص است و در تولیدات رسمی میشود آن را رصد کرد؛ اما وضع در مصرف کاملاً متفاوت است. ما در بحث کتابخوانی هیچ تعریف مشخصی از خواندن نداریم و هرکس آن را به شیوهای متفاوت تعریف میکند. زمانی که تعاریف متفاوت میشود، شاخصها نیز متفاوت میشوند. مثلاً برخی خواندن قرآن و دعا را مطالعه بهحساب میآورند و برخی خیر. از همین رو بود که زمانی نهاد کتابخانههای عمومی آماری را اعلام کرد و با اعتراض کتابخانۀ ملی روبهرو شد و مناقشهای شکل گرفت.
نکتۀ دیگر این است که برای اینکه ارزیابی کنیم چه کاری مطالعه بهشمار میآید، شاخصهای دقیقی نداریم؛ مثلاً نمیدانیم مطالعه در شبکههای اجتماعی یا اینترنت خواندن محسوب میشود یا خیر. آیا اینکه بهجای محتوای متنیآموزشی از فیلمهای آموزشی استفاده کنیم، مطالعه هست یا نیست؟ اما در کشورهای دیگر، شاخصها تعریف شدهاند و بازار مصرف مبتنی بر این شاخصها بررسی میشود. ما در ایران بهاشتباه، با یک سری محاسبات تولید را نمایندۀ مصرف میدانیم.
زمانی این آمار میتواند سروسامان بگیرد که یک متولی ملی داشته باشد. این متولی باید شاخصهای بینالمللی را مطالعه نماید و در مرحلۀ بعد پیمایشها را انجام دهد.
چرا متولی نداریم؟
البته اینطور نیست که متولی نداشته باشیم. خواندن و مطالعه حوزههایی هستند که متولی خصوصی ندارند و متولیها هم دولتی و بیننهادی هستند؛ نهاد کتابخانۀ ملی، وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات اسلامی، اتحادیههای صنفی و... . به نظرم نهاد کتابخانههای عمومی کشور باید کارگروهی از متخصصان، برنامهریزان و متولیان تشکیل دهد. سپس اینها شاخصهای جهانی را پیدا کنند، وضعیت بومی را ببینند و در نهایت، سندی را تنظیم نمایند تا بشود آن را مبنای پیمایش و ارزیابی قرار داد. بعد با همکاری همۀ این نهادها کار هدایت شود. در این حوزه نمیتوان گفت فلان نهاد کار را بر عهده گیرد؛ بلکه باید تعاملی بیننهادی شکل بگیرد تا کار به نتیجه برسد.
با وجود اهمیت این حوزه و این همه تبلیغات و سخنگفتن از کتاب در سطوح مختلف، چرا هنوز این تعامل بیننهادی شکل نگرفته است؟
ما در دهههای گذشته همواره درگیر کمیت و آمار بودهایم و همیشه فکر میکردیم اگر امسال از سال گذشته تولید بیشتری داشته باشیم، پیشرفت کردهایم؛ اما به این موضوع فکر نکردیم که پیشرفت آن است که امسال نسبت به سال قبل مصرف بیشتری صورت گیرد. تعداد عناوین منتشرشدۀ هر سال نسبت به سال قبل افزایش یافته است؛ اما آیا مصرف آن نیز افزایش داشته است؟ برای ما کمیتها اهمیت داشته است و کیفیت را رها کردهایم.
موضوع دیگر این است که گرچه تعداد عناوینمان بیشتر شده، تولیدمان بیشتر نشده است؛ زیرا با مسئلۀ افت تیراژ روبهرو شدهایم. شمارگان کتابهای دهۀ اول انقلاب را با امروز اصلاً نمیشود مقایسه کرد. با وجود جنگ و محاصرۀ اقتصادی، ناشران از آن دوره رضایت بیشتری داشتهاند.
برای رهایی از این کمیتگرایی باید به چه شاخصهای کیفی توجه کنیم؟
اگر بخواهیم راجع به شاخصهای کیفی صحبت کنیم، باید ببینیم چه عواملی بر مصرف تأثیر میگذارند. متأسفانه بدنۀ صنعت نشر ما در تولید، به مصرفکننده و اینکه برای چه کسی تولید میکند توجهی ندارد. بالغ بر هشتاددرصد ناشران برایشان مهم نیست مشتری نداشته باشند و نیازهای جامعۀ مخاطب را در تولید در نظر نمیگیرند.
یکی از مسائل تأثیرگذار بر کیفیت بازارسنجی است و متأسفانه بیش از 85درصد از ناشران ما اساساً بازارپژوهی انجام نمیدهند؛ در حالی که بازارپژوهی باید قبل از تولید محتوا آغاز شود. بازارپژوهی یعنی اینکه بدانیم چه کسانی در کجای ایران یا جهان چه چیزهایی میخواهند و چند نفرند و بر اساس این اطلاعات، طرحی را آماده کنیم و به سراغ نویسنده برویم. اگر از ناشران بپرسید محتوایی که تولید کردهاید چند نفر مخاطب دارد، فقط حدس میزنند و حتی نمیدانند به چه دلیل از کتابهای پرفروش بازار استقبال شده است. نبود بازارپژوهی تنها به ناشران محدود نمیشود و نویسندگان ما هم شناختی از مخاطب و نیازهایش ندارند.
کمیتگرایی در حوزۀ نشر تنها به دولت اختصاص ندارد. با ناشران هم که صحبت کنید، درگیر کمیت هستند و از این میگویند که هر هفته چند کتاب جدید دارند؛ در حالی که از خود نمیپرسند تأثیرگذاری کتابهایشان بر جامعه چقدر است و بر گذشته چه میافزاید. در دانشگاه افرادی داریم که کتابهای متعددی منتشر کردهاند و قادر به ارائۀ یک مقاله نیستند؛ چرا که نگارش مقاله و انتشار آن در یک مجلۀ علمی، فرآیند داوری پیچیدهای دارد؛ اما کتابی که مینویسد، حتی اگر ناشر تمایلی به چاپ نداشته باشد، نویسنده هزینهاش را تأمین میکند و آن را بهچاپ میرساند.
رمان منتشر میشود و خواننده ندارد؛ زیرا بر اساس نیاز تولید نشده است. صنعت نشر دنیا به سمت تولید محتوای کوچک و در عین حال غنی در حال حرکت است و مخاطب امروز دیگر تمایلی ندارد مثل بیست سال پیش بنشیند و چندین جلد کلیدر بخواند. ناشران ما چقدر برای تولید محتواهای کوچک سرمایهگذاری کردهاند؟ واقعیت این است که همان رویهای که سی سال قبل در تولید کتاب داشتیم، عیناً امروز هم پیگیری میشود و تغییری نکرده است. امروز خوانندگان روی دستگاههای هوشمند کتاب میخوانند. پس نمیتوانند پانصد صفحه بخوانند. باید محتوا را برای این قالب تولید کنیم.
بین همه این شاخصهای کمی، آنچه کیفیت را به ما میدهد و میتوانیم تحلیلش کنیم، آیا تعداد عنوان فضیلت است یا تیراژ بالا و یا سرانه مطالعه و یا همه اینها زنجیره ای است که کنار هم تحلیل میشود و تصویری به ما میدهد؟
همۀ اینها در جای خودش ارزشمند است. اوایل انقلاب و در دورهای که تحولات فرهنگیاجتماعی زیاد بود، در یک سال مثلاً حدود دوهزار عنوان کتاب منتشر شد؛ این در حالی است که تعداد عناوین منتشرشده در سال 1396 به 4 حدود صدهزار عنوان رسیده است. با وجود این، وقتی با ناشران صحبت میکنیم، میگویند همین تیراژ هزارتاییِ امروز هم برای خدشهدارنشدن اعتبار کتاب گفته شده و در اصل صد نسخه بهچاپ رسیده است. وقتی میبینیم میانگین تیراژ در آن دوران پنجهزار نسخه بوده و امروز هزار نسخه است، متوجه میشویم اوایل انقلاب کتابها با آنچه جامعه میخواسته، همخوانی بیشتری داشته است.
تولیدی که متناسب با مصرفش باشد، منطقیتر است؛ ولی آنچه تولید کنیم و مصرف نشود، نه ارزشمند است و نه تأثیرگذار. بر خلاف کتاب، در سایر تولیدات علمی مثل مقالات، میزان مصرف سنجیده میشود؛ مثلاً بررسی میشود چقدر به آن استناد شده است. گرچه کتاب با مقالات متفاوت است و وظیفۀ کتاب ترویج است، نه تولید علم، باید نتیجۀ این ترویج در جامعه مشهود باشد؛ مثلاً ببینیم رفتار جامعه بهتر شده است. همۀ اینهایی که نام بردید، در جای خود ارزشمند بوده و سنجششان بسیار سخت است؛ ازاینرو نمیتوان گفت کدام یک فضیلت است؛ اما میشود گفت اثری که تولید میشود، وقتی که با درخواست و نیاز و علایق جامعه هماهنگ باشد، اتفاق خوبی افتاده است.
برویم سراغ سیر تحولات در چهار دهۀ گذشته. اگر مبنا را همین آمار همیشه صعودی بگیریم تحولات را کجا میبینید. اتفاقات خاصی که در حوزه نشر افتاده است تحت تاثیر متغیرهای مختلف. چه چیزهایی این فرآیند را تحت تاثیر قرار داده است؟
وقتی آمارهای دورههای مختلف را نگاه میکنم، میبینم که تقریباً تعداد عناوین منتشرشده همیشه سیر صعودی داشته است. ما آمارهای سال 1357 به بعد را داریم و از سال 74-1373 این آمار دقیقتر ثبت شده است. آمارهای قبلی عموماً از منابع مختلف مثل کتابخانۀ ملی و مراکز دیگر جمعآوری شده و با درصدی خطا همراه است؛ ولی از سال 1373 این درصد خطا کاهش مییابد.
امروز تیراژ برخی ناشران، بهخصوص ناشران تخصصی، به پنجاه نسخه رسیده است. ناشر سفارش میگیرد و کتاب با با ریسو یا چاپ دیجیتال منتشر میکند؛ در حالی که در گذشته یک ناشر در حوزۀ ادبیات یا دین چهارپنج چاپ از کتاب را با هر تیراژ 3 یا 4 هزار نسخه برای هر چاپ به صورت یکجا منتشر میکرد؛ زیرا بازار داشت؛ اما امروز هیچ ناشری نمیتواند چنین ریسکی بکند.
فضای مجازی، محتواها و بسترهای جدید بر افت تیراژ مؤثر است؛ اما همۀ دلایل این نیست.
دو شاخص تعداد عناوین و میانگین شمارگان را مطرح کردید. آیا شاخص دیگری هم هست؟
شاخصهای دیگری نظیر نسبت تألیف به ترجمه یا نسبت ناشران تهران به شهرستان در بحث نشر وجود دارد؛ اما بر مصرف تأثیرگذار نیستند. البته وقتی مثلاً میبینیم ترجمه در حال پیشیگرفتن است یا یک سری رمانهای خاص یا آثار فلسفی افزایش پیدا میکند، اینها به سیاستگذار اطلاعات و داده میدهد و نشاندهندۀ این است که جامعه به چه موضوعاتی علاقه دارد. اگر تولید محتوا مبتنی بر آن نباشد، غلبه به سمت کتابهای ترجمه میرود که شاید با آنچه ما درست میدانیم، همخوانی نداشته باشد.
ممکن است برخی از آمارها بر اساس کاربردی که برای ما دارند، مهم نباشند؛ مثل اینکه چه نوع رمانها یا شعرهایی پرفروش میشوند یا در علوم اجتماعی کدام حوزه بیشتر طرفدار دارد.
یکی از شاخصهای دیگری که به آن استناد میشود، تعداد ناشران است و عنوان میشود که مثلاً این تعداد ناشر داریم. شما در پژوهشهای خود به حرفهایشدن ناشران اشاره کردید.
مسائل و مشکلات نشر به دو دستۀ کلی تقسیم میشود. بخشی از مسائل و مشکلات به خود ناشران مربوط است و برخی به مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و... . وضع بد توزیع کتاب، نداشتن دانش حرفهای صنعت نشر، اقتصاد نشر، تولیدنکردن محتوای درست، اطلاعرسانی و تبلیغ نامناسب، نادیدهگرفتن بازارپژوهی، ویرایشنکردن محتوا و اهمیتندادن به فرم شکلی و ظاهری کتاب، مشکلات کتابفروشی و رواج کتابسازی، همه و همه مربوط به خود ناشر هستند. ناشر حرفهای باید ساختار و تشکیلات داشته باشد. درصد زیادی از ناشران ما نه تشکیلات و ساختار دارند، نه طرحی برای کسبوکار و هیچوقت هم برای نحوۀ مقابله با رقبا برنامهریزی نکردهاند. اگر ناشر بتواند همۀ اینها را درست مدیریت کند و ساختار و تشکیلات و برنامۀ چندساله داشته باشد، میتوانیم بگوییم در راه حرفهایشدن است. نکتۀ دیگر این است که بزرگبودن ناشر به معنای حرفهایبودنش نیست. ممکن است یک ناشر بیست عنوان کتاب داشته باشد؛ اما طوری عمل کند که آنها به چاپهای متعدد و شمارگان بالا برسند. این ناشر یک ناشر کوچک حرفهای است.
اقتصاد کتاب را باید با معادلات اقتصادی بشود تحلیل کرد و اگر اینطور نباشد، یعنی ناشر حرفهای نیست. با این تعبیر نوددرصد ناشران ما بهویژه ناشران دولتی حرفهای نیستند.
تحلیل آمار در حوزۀ نشر وظیفۀ کیست و آیا این تحلیلها به اندازۀ کافی به مدیران ما میرسد یا نه؟
تحلیل آمار منطقاً نمیتواند متولی مشخصی داشته باشد؛ زیرا خواستۀ هر شخصی از آمار متفاوت است؛ مثلاً نگاه تحلیلی نهادهای امنیتی به صنعت نشر با نگاه تحلیلی وزارت اقتصاد متفاوت است. نهادهای امنیتی نگاه میکنند که چه آثاری مباحث قومیتی و تمامیت عرضی را تحت تأثیر قرار میدهند؛ در حالی که وزارت اقتصاد به ملزومات نشر توجه دارد. نگاه وزارت ارشاد با هر دو متفاوت است و به افتوخیزهای بخشهای مختلف توجه میکند. تحلیل همۀ اینها با هم فرق میکند. نمیتوانیم بگوییم فلان نهاد متولی باشد و تحلیلهای آماری تولید کند؛ زیرا اطلاعات کافی ندارد. مثلاً خانۀ کتاب چون متولی تهیۀ آمار تعیین شده است و آمارها را در اختیار دارد، تحلیل بخشی از آنها را نیز عهدهدار است؛ ولی مبتنی بر آنچه است که وزارت ارشاد نیاز دارد و نمیداند نیاز مثلاً صداوسیما چیست.
تحلیلها چون مبتنی بر نیازها، ضرورتها، مأموریتهای سازمانی و خیلی مسائل دیگر است، نمیتواند متولی یکسانی داشته باشد؛ گرچه این امکان وجود دارد که سازمان یا نهادی با خانۀ کتاب به تفاهم برسد و اطلاعاتی را که نیاز دارد، از خانۀ کتاب دریافت کند.
خانۀ کتاب در زمینۀ گردآوری اطلاعات چه سیری را طی کرده و چقدر بهتر شده است؟
مسئولان خانۀ کتاب میتوانند پاسخ دقیقتری به این سؤال دهند. بر اساس فعالیت چندسالهام در آنجا میتوانم کمی توضیح دهم. در سالهای نخست فعالیت خانۀ کتاب، این مشکل وجود داشت که کتابهای تولیدشده به ما نمیرسید. در سالهای مختلف برای اینکه دادهها را دقیقتر کنیم، مکانیزمهایی طراحی کردیم تا کتابها به ما برسد. مثلاً برای دریافت شابک جدید لازم است قبلیها هم در اختیار خانۀ کتاب قرار گیرد. همچنین برای شرکت در نمایشگاه کتاب و تعیین مساحت غرفه، به آمار ثبتشده در خانۀ کتاب استناد شد و همین باعث شد ناشران برای دریافت غرفۀ بزرگتر اطلاعاتشان را کامل نمایند. ثبت اطلاعات کتب ارسالشده به جوایز کتاب سال، جلال آلاحمد و پروین اعتصامی از دیگر راهکارهای خانۀ کتاب برای تکمیل دادههایش بود. ما در خانۀ کتاب تمام تلاشمان را کردیم تا این کار انجام بشود و حتماً مسئولان فعلی این دادهها را کاملتر کردهاند.
https://mananashr.ir/news/30342/
برای ذخیره در کلیپ برد کلیک کنید
نظر بدهید