چهارشنبه 25 ارديبهشت 1398
گفتوگو با سیدعارف علوی دربارۀ شاخصهای آماری نشر؛
هیچکس متولی سرانۀ مطالعه نیست
بهترین ارگانی که میتواند به این بحث وارد شود، نهاد کتابخانههای عمومی کشور است؛ چون کار و وظیفۀ ذاتی نهاد کتابخانهها فراهمکردن امکانات مطالعه در کشور است. نهاد کتابخانهها میتواند پایگاه و متولی مطالعۀ کشور باشد؛ ضمن اینکه پراکندگیاش هم در سطح کشور در مقایسه با دستگاههای فرهنگی دیگر نسبتاً خوب است. یعنی با حدود سههزار کتابخانه و سههزار مرکز در نقاط مختلف کشور میتواند این کار را بهعهده بگیرد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، سیدعارف علوی از فعالان حوزۀ کتاب است؛ از نهاد کتابخانهها گرفته تا مجمع ناشران و... . او معتقد است یکی از عواملی که باعث میشود نتوانیم درست و اصولی برای حوزۀ کتاب برنامهریزی کنیم، نداشتن یا کمبود اطلاعات درست در این حوزه است. وقتی دربارۀ سرانۀ مطالعه و اقبال مردم آمار درست و اطلاعات مشخصی نباشد، بدیهی است که مسئولان و دستاندرکاران به اصولی که باید برسند. در خصوص این موضوعات با او به گفتوگو نشستهایم.
شما با توجه به مسئولیتهایی که در حوزۀ کتاب داشتهاید و کتابخوان هم هستید، وضعیت مطالعه و کتابخوانی را در کشور چگونه میبینید؟
همانطور که همه میدانند و همه میگویند، وضعیت مطالعه در کشور مطلوب این جمعیت نیست و طبیعتاً انتظار داریم با توجه به سابقۀ فرهنگی که ملت ما دارد، وضعیت مطالعه بهتر باشد. در خوشبینانهترین آماری که موجود است و در سال 91 و از یک جامعۀ آماری هفدههزار نفری بهدست آمد، حدود چهل تا شصت درصد مردم در سال هیچ کتابی مطالعه نمیکنند.
این آمار شامل کتابهای درسی هم میشود؟
خیر. ما وقتی صحبت از سرانۀ مطالعه میکنیم، منظورمان کتابهای غیردرسی است؛ وگرنه با احتساب کتابهای درسی، اعم از دانشگاهی و مدرسهای، سرانۀ مطالعه خیلی بالا میرود. مضاف بر این، اصلاً مطالعۀ افراد در همۀ سنین را هم جزء سرانۀ مطالعه بهحساب نمیآورند. فکر میکنم از سن چهارده سال به بالا شامل این قضیه میشود و مطالعۀ کودکان را حساب نمیکنند. اگر آنها را حساب کنند، طبیعتاً سرانۀ مطالعه بالاتر میرود.
با چه منطقی اینها را جزء سرانۀ مطالعه بهحساب نمیآورند؟
خب در هر جایی معیارهایی را در نظر میگیرند. اینطور نیست که همهجای دنیا با یک معیار واحد میزان مطالعه را بسنجند. مثلاً در بعضی از نقاط دنیا، مطالعۀ تابلوها و بنرهای شهری را هم جزء سرانۀ مطالعه بهحساب میآورند. اگر ما هم بخواهیم اینطور حساب کنیم، سرانۀ مطالعه وضعیت بسیار متفاوتی خواهد داشت. یا مثلاً خیلی جاها خواندن انجیل و کتب دینی را جزء سرانۀ مطالعه قرار میدهند که به نظر من، ما هم باید خواندن قرآن و مفاتیح و... را جزء مطالعه بهحساب بیاوریم؛ البته باید میزان آن را بهصورت تفکیکشده ارائه دهیم.
لذا ما هم باید شاخصهای مطلوب خودمان را برای سنجش میزان مطالعه تدوین و تعیین کنیم و بر اساس آن سنجش را انجام دهیم.
این سرانۀ مطالعه چگونه حساب میشود و چه کسی متولی آن است؟
سنجش وضعیت مطالعۀ کشور تا پایان سال عملاً از سوی شورای فرهنگ عمومی و نهاد کتابخانهها پیگیری میشد. بیشتر بر عهدۀ شورای فرهنگی عمومی بود و نهاد کتابخانهها هم در این زمینه کمک میکرد و چون آقای واعظی مسئول هر دوی اینها بود، این کار را پیگیری میکرد. اما بعد از آن، سنجش وضعیت مطالعۀ کشور عملاً صورت نگرفت و کسی هم متولیاش نیست.
به نظر من اصل مشکل هم همینجاست که ما هیچ متولی برای مطالعۀ کشور نداریم. معاونت فرهنگی در وزارت ارشاد داریم که عملاً کار فرهنگی انجام نمیدهد و صرفاً کار کتابی انجام میدهد. کارهای کتابی وزارت ارشاد هم کاری به مطالعه ندارد و صرفاً به خود کتاب میپردازد. آن هم بماند که اصلاً چطور به کتاب کار دارد و... که خودش قصۀ دیگری دارد.
البته معتقدم وزارت ارشاد توانایی، انگیزه و ظرفیت پرداختن به وضعیت مطالعۀ کشور را ندارد و نمیتواند با مجموعههای خودش این کار را انجام دهد؛ یعنی اصلاً وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای این کار ساخته نشده است. در استانها هم ظرفیت کافی را برای پیگیری این کار ندارد.
بهترین ارگانی که میتواند به این بحث وارد شود، نهاد کتابخانههای عمومی کشور است؛ چون کار و وظیفۀ ذاتی نهاد کتابخانهها فراهمکردن امکانات مطالعه در کشور است. نهاد کتابخانهها میتواند پایگاه و متولی مطالعۀ کشور باشد؛ ضمن اینکه پراکندگیاش هم در سطح کشور در مقایسه با دستگاههای فرهنگی دیگر نسبتاً خوب است. یعنی با حدود سههزار کتابخانه و سههزار مرکز در نقاط مختلف کشور میتواند این کار را بهعهده بگیرد.
این نکته در فرمایشهای مقام معظم رهبری هم هست و ایشان بیشتر به نهاد کتابخانهها توجه دارند. این نکته در سند نهضت مطالعۀ مفید، مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی هم هست. با توجه به این سند میتوان سنجش مطالعۀ کشور را بر اساس معیارهای موجود، به نهاد کتابخانههای عمومی سپرد تا شاخصها را به مرکز آمار بدهند و مرکز آمار مانند بقیۀ آماری که میگیرد، این را هم محاسبه کند.
اولین سنجشی که از میزان مطالعه شده، مربوط به حدود سال 1350 است که میزان مطالعه حدود دو دقیقه بوده است. البته باید ببینیم در آن دوره چه چیزهایی را سنجش کردهاند؛ چون در آن زمان مثلاً شاید کمتر از هزار عنوان کتاب منتشر میشده و الآن حدود هفتادهزار عنوان کتاب منتشر میکنیم که حدود هفتاد برابر است. خب با این میزان از افزایش عناوین و...، طبیعی است که میزان دو دقیقهای که اعلام میشود، نادرست است.
سرانۀ مطالعه در حال حاضر چند دقیقه است؟ آیا میزانی بهصورت رسمی اعلام شده است؟
در حال حاضر عددی رسمی وجود ندارد. تنها سنجش صورتگرفتۀ دقیق علمی، سنجشی است که شورای فرهنگ عمومی طی دوسه سال انجام داده است و اعدادی که بهدست آمده، مربوط به کل مطالعه است؛ چون هر نوع خواندنی را مطالعه میگوییم؛ ولی آن چیزی که در این پیمایش سنجیده شده است، شامل مطالعۀ کتاب، نشریه، دیجیتال یا غیردیجیتال، روزنامه، قرآن و ادعیه است که آمار هرکدام به تفکیک وجود دارد و مجموعاً حدود 76 دقیقه است.
جالب این است که این آمار سال به سال در حال کاهش بود. آخرین سالی که این سنجش انجام شد و آمارش منتشر شد، نشان میداد که سرانۀ مطالعۀ مکتوب کم شده و بر آمار مطالعۀ دیجیتال افزوده است.
البته پیمایش دیگری با یک روش متفاوت هم انجام شده بود. چون مثلاً وقتی از افراد میپرسید چند کتاب مطالعه کردهاند، چون کتاب خواندن کار خوبی است، ممکن است آماری غیرواقعی ارائه دهند. در سنجش دیگری که با عنوان «گذران وقت» انجام شده بود، پرسیده بودند که در هر بیست دقیقه چه فعالیتهایی انجام دادهاند. خب در این نوع آمارگیری آمار متفاوتتر بود و میزان مطالعه قدری پایینتر بود و به حدود دوسوم کاهش پیدا کرده بود. با این حال، این آمارهای دو دقیقه و امثال اینها درست نیست.
با این اوصاف، با گسترش فضای مجازی و شبکههای موبایلی، سرانۀ مطالعه بسیار بیشتر هم هست. درست است؟
ببینید مثلاً تلگرام کتاب نیست؛ ولی نوعی خواندن است. من فکر میکنم شبکههای اجتماعی را هم میتوان در آمار سرانۀ مطالعه آورد؛ اما باید در سنجشها، همۀ آنها را در یک گروه قرار داد و تفکیک کرد. یعنی اگر هر زمینهای که قرار است در بحث سرانه وارد شود، آمار به تفکیک بیان شود، آن وقت میشود آمارهای منتشرشده در طول سالها را کنار هم گذاشت و به یک نتیجه دست پیدا کرد. ما بدون داشتن آمارهای دقیق نمیتوانیم برنامهریزی درستی انجام دهیم. یک وقت است که شما فکر میکنید سرانۀ مطالعه پایین است و افکار عمومی هم چنین مسئلهای را قبول دارد؛ اما واقعیتهای آماری خلاف حرف شما را ثابت میکند. بنابراین، در برنامهریزیها نمیتوان بر اساس فکر، خیال یا تصور کاری کرد.
بهنظر شما برای بهبود وضع مطالعه چه باید کرد؟
من معتقدم قبل از هر کاری باید متولی برای مطالعه تعیین کرد و هرکس هر کاری خواست بکند، با او هماهنگ کند و از او کمک بگیرد. این متأسفانه انجام نشده و بهنظرم باید انجام بشود.
دوم اینکه باید بتوانیم بهصورت سالیانه وضعیتمان را بسنجیم. وقتی سنجش انجام نشود، نمیتوان برنامهریزی کرد. یعنی الآن ممکن است ما فکر کنیم که شبکههای اجتماعی ما را از کتابخواندن باز داشتهاند؛ ولی وقتی بررسی کنیم و سنجش وضعیت انجام دهیم، متوجه شویم که نه، کلاً دودرصد جابهجایی در میزان مطالعه اتفاق افتاده است که آن هم قابلتوجه یا غیرطبیعی نیست؛ لذا سنجش علمی دقیق و حسابشده به ما کمک میکند که بهدور از تخمینهای غیرعلمی و خیالی و ذهنی برنامهریزی کنیم.
بحث بعدی، موضوعی است که هر محصولی برای معرفی خودش نیاز دارد و آن تبلیغات است. کتاب نیاز به تبلیغات دارد و برای افزایش کتابخوانی باید به تبلیغ بپردازیم. البته چند سالی است که حرکتهای خوبی در صداوسیما شروع شده؛ اما خیلی کم است. به عقیدۀ من، تبلیغات کتاب باید در بخش بازرگانی صداوسیما باشد، نه در بخشهای حاشیهای. یعنی وسط تبلیغ بانک، مواد شوینده، پفک و چیپس و... تبلیغ کتاب هم بشود. البته در بخشهای دیگر مانند خبر یا برنامههای خانوادگی هم خوب است که کتاب مطرح شود؛ اما باید بتوانیم کتاب را بهعنوان یک کالا تبلیغ کنیم. بهنظرم جای این مسئله در صداوسیمای ما خالی است.
این کار باید در همۀ رسانهها گسترش پیدا کند تا معارفۀ کتاب اتفاق بیفتد. الآن بچههای ما هرکدام حداقل ششهفت پودر شوینده را میشناسند؛ اما هیچکدامشان با ششهفت کتاب خوب از طریق صداوسیما آشنا نشدهاند. لذا به همان میزان که کالاهای دیگر در صداوسیما تبلیغ میشوند، کتاب هم باید تبلیغ شود. به نظرم این مهمترین کاری است که میتوان انجام داد.
اگر جستوجویی در بحث کتاب و کتابخوانی بکنید، میبینید که بسیاری از مسئولان و کارشناسان قیمت کتاب را یکی از عوامل مهم کتابنخوانی ما ایرانیها میدانند؛ در حالیکه من معتقدم قیمت آنقدرها مؤثر نیست. قیمت کتاب آنقدرها در کشور ما بالا نیست. اگر معارفۀ کتاب بهخوبی انجام بشود و فرهنگ مطالعه در میان مردم ما جا بیفتد، حتی اگر قیمت کتاب بالا باشد، سههزار کتابخانه در کشور داریم که مردم به آنها مراجعه میکنند و کتابها را مطالعه میکنند. ولی خب چون معارفۀ خوبی صورت نمیگیرد، کتابخانهها هم خالی میماند. صداوسیما میتواند وارد بشود و به انتخاب مردم جهت بدهد. وقتی کتابی در رسانه تبلیغ شود و مردم به آن اقبال نشان دهند، نهاد کتابخانهها مجبور میشود آن کتاب را بخرد و در کتابخانههایش بگذارد. صداوسیما اگر توجه مردم را به کتابی جلب کند، مانند کاری که با کتاب مفاتیحالحیاة یا کتاب من زندهام انجام داد، همۀ کتابفروشیها و کتابخانهها و... مجبور میشوند کتاب را بیاورند.
شما مسئول بزرگترین طرح کتابخوانی کشور در یکی دو سال اخیر بودهاید. تأثیر این جنس طرحهای کتابخوانی را بر علاقهمندکردن مردم به کتاب و مطالعه چگونه ارزیابی میکنید؟ چون بعضی معتقدند برگزاری چنین طرحهایی که مردم را با انگیزۀ جایزه به سمت کتابخوانی میکشانند، نمیتواند تأثیر بلندمدتی داشته باشد. نظر شما در این باره چیست؟
مهمترین تأثیری که این سه دوره مسابقه داشته است، تأثیر معارفۀ کتاب بوده است. یعنی ما توانستیم با کمک مجموعههای تبلیغی، فروشگاهی و توزیعی و سایر مجموعههای فرهنگی که کارهای ترویجی و فرهنگی میکنند، کتاب را به مردم معرفی کنیم و یقیناً هم مؤثر بوده است. با وجود برخی ناهماهنگیها، اهتمامنکردنها، همراهینکردنها و... که باعث شده نتوانیم از همۀ ظرفیتمان بهره ببریم، توانستیم ظرف دوسه ماه، فروشی بالغ بر فروش چندین سال یک ناشر را رقم بزنیم. این نتیجۀ معارفۀ خوب کتاب است که باعث شده که کتاب، حتی پس از اتمام زمان مسابقه هم فروش خوبی داشته باشد.
بر مبنای همین تجربه، به نظرم آن کسی که متولی کتابخوانی و مطالعه در کشور میشود، باید تصمیم بگیرد که مثلاً صد یا 150 کتاب را برای مخاطبان مختلف در سال معرفی و پرفروش کند؛ یعنی کاری کنند که بخش عمدهای از مردم این کتابها را ببینند و بخوانند و کتاب به شمارگان میلیونی برسد. خب اگر این اتفاق بیفتد، یقیناً سرانۀ مطالعه هم جابهجا میشود و این کاملاً دستیافتنی است.
اگر نهاد کتابخانهها با شناختی که من از آن دارم، تصمیم بگیرد با کمک بقیۀ سازمانها و نهادها صد کتاب را برای مخاطبان مختلف پرفروش کند، بهراحتی میتواند این کار را بکند.
شما با توجه به مسئولیتهایی که در حوزۀ کتاب داشتهاید و کتابخوان هم هستید، وضعیت مطالعه و کتابخوانی را در کشور چگونه میبینید؟
همانطور که همه میدانند و همه میگویند، وضعیت مطالعه در کشور مطلوب این جمعیت نیست و طبیعتاً انتظار داریم با توجه به سابقۀ فرهنگی که ملت ما دارد، وضعیت مطالعه بهتر باشد. در خوشبینانهترین آماری که موجود است و در سال 91 و از یک جامعۀ آماری هفدههزار نفری بهدست آمد، حدود چهل تا شصت درصد مردم در سال هیچ کتابی مطالعه نمیکنند.
این آمار شامل کتابهای درسی هم میشود؟
خیر. ما وقتی صحبت از سرانۀ مطالعه میکنیم، منظورمان کتابهای غیردرسی است؛ وگرنه با احتساب کتابهای درسی، اعم از دانشگاهی و مدرسهای، سرانۀ مطالعه خیلی بالا میرود. مضاف بر این، اصلاً مطالعۀ افراد در همۀ سنین را هم جزء سرانۀ مطالعه بهحساب نمیآورند. فکر میکنم از سن چهارده سال به بالا شامل این قضیه میشود و مطالعۀ کودکان را حساب نمیکنند. اگر آنها را حساب کنند، طبیعتاً سرانۀ مطالعه بالاتر میرود.
با چه منطقی اینها را جزء سرانۀ مطالعه بهحساب نمیآورند؟
خب در هر جایی معیارهایی را در نظر میگیرند. اینطور نیست که همهجای دنیا با یک معیار واحد میزان مطالعه را بسنجند. مثلاً در بعضی از نقاط دنیا، مطالعۀ تابلوها و بنرهای شهری را هم جزء سرانۀ مطالعه بهحساب میآورند. اگر ما هم بخواهیم اینطور حساب کنیم، سرانۀ مطالعه وضعیت بسیار متفاوتی خواهد داشت. یا مثلاً خیلی جاها خواندن انجیل و کتب دینی را جزء سرانۀ مطالعه قرار میدهند که به نظر من، ما هم باید خواندن قرآن و مفاتیح و... را جزء مطالعه بهحساب بیاوریم؛ البته باید میزان آن را بهصورت تفکیکشده ارائه دهیم.
لذا ما هم باید شاخصهای مطلوب خودمان را برای سنجش میزان مطالعه تدوین و تعیین کنیم و بر اساس آن سنجش را انجام دهیم.
این سرانۀ مطالعه چگونه حساب میشود و چه کسی متولی آن است؟
سنجش وضعیت مطالعۀ کشور تا پایان سال عملاً از سوی شورای فرهنگ عمومی و نهاد کتابخانهها پیگیری میشد. بیشتر بر عهدۀ شورای فرهنگی عمومی بود و نهاد کتابخانهها هم در این زمینه کمک میکرد و چون آقای واعظی مسئول هر دوی اینها بود، این کار را پیگیری میکرد. اما بعد از آن، سنجش وضعیت مطالعۀ کشور عملاً صورت نگرفت و کسی هم متولیاش نیست.
به نظر من اصل مشکل هم همینجاست که ما هیچ متولی برای مطالعۀ کشور نداریم. معاونت فرهنگی در وزارت ارشاد داریم که عملاً کار فرهنگی انجام نمیدهد و صرفاً کار کتابی انجام میدهد. کارهای کتابی وزارت ارشاد هم کاری به مطالعه ندارد و صرفاً به خود کتاب میپردازد. آن هم بماند که اصلاً چطور به کتاب کار دارد و... که خودش قصۀ دیگری دارد.
البته معتقدم وزارت ارشاد توانایی، انگیزه و ظرفیت پرداختن به وضعیت مطالعۀ کشور را ندارد و نمیتواند با مجموعههای خودش این کار را انجام دهد؛ یعنی اصلاً وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای این کار ساخته نشده است. در استانها هم ظرفیت کافی را برای پیگیری این کار ندارد.
بهترین ارگانی که میتواند به این بحث وارد شود، نهاد کتابخانههای عمومی کشور است؛ چون کار و وظیفۀ ذاتی نهاد کتابخانهها فراهمکردن امکانات مطالعه در کشور است. نهاد کتابخانهها میتواند پایگاه و متولی مطالعۀ کشور باشد؛ ضمن اینکه پراکندگیاش هم در سطح کشور در مقایسه با دستگاههای فرهنگی دیگر نسبتاً خوب است. یعنی با حدود سههزار کتابخانه و سههزار مرکز در نقاط مختلف کشور میتواند این کار را بهعهده بگیرد.
این نکته در فرمایشهای مقام معظم رهبری هم هست و ایشان بیشتر به نهاد کتابخانهها توجه دارند. این نکته در سند نهضت مطالعۀ مفید، مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی هم هست. با توجه به این سند میتوان سنجش مطالعۀ کشور را بر اساس معیارهای موجود، به نهاد کتابخانههای عمومی سپرد تا شاخصها را به مرکز آمار بدهند و مرکز آمار مانند بقیۀ آماری که میگیرد، این را هم محاسبه کند.
اولین سنجشی که از میزان مطالعه شده، مربوط به حدود سال 1350 است که میزان مطالعه حدود دو دقیقه بوده است. البته باید ببینیم در آن دوره چه چیزهایی را سنجش کردهاند؛ چون در آن زمان مثلاً شاید کمتر از هزار عنوان کتاب منتشر میشده و الآن حدود هفتادهزار عنوان کتاب منتشر میکنیم که حدود هفتاد برابر است. خب با این میزان از افزایش عناوین و...، طبیعی است که میزان دو دقیقهای که اعلام میشود، نادرست است.
سرانۀ مطالعه در حال حاضر چند دقیقه است؟ آیا میزانی بهصورت رسمی اعلام شده است؟
در حال حاضر عددی رسمی وجود ندارد. تنها سنجش صورتگرفتۀ دقیق علمی، سنجشی است که شورای فرهنگ عمومی طی دوسه سال انجام داده است و اعدادی که بهدست آمده، مربوط به کل مطالعه است؛ چون هر نوع خواندنی را مطالعه میگوییم؛ ولی آن چیزی که در این پیمایش سنجیده شده است، شامل مطالعۀ کتاب، نشریه، دیجیتال یا غیردیجیتال، روزنامه، قرآن و ادعیه است که آمار هرکدام به تفکیک وجود دارد و مجموعاً حدود 76 دقیقه است.
جالب این است که این آمار سال به سال در حال کاهش بود. آخرین سالی که این سنجش انجام شد و آمارش منتشر شد، نشان میداد که سرانۀ مطالعۀ مکتوب کم شده و بر آمار مطالعۀ دیجیتال افزوده است.
البته پیمایش دیگری با یک روش متفاوت هم انجام شده بود. چون مثلاً وقتی از افراد میپرسید چند کتاب مطالعه کردهاند، چون کتاب خواندن کار خوبی است، ممکن است آماری غیرواقعی ارائه دهند. در سنجش دیگری که با عنوان «گذران وقت» انجام شده بود، پرسیده بودند که در هر بیست دقیقه چه فعالیتهایی انجام دادهاند. خب در این نوع آمارگیری آمار متفاوتتر بود و میزان مطالعه قدری پایینتر بود و به حدود دوسوم کاهش پیدا کرده بود. با این حال، این آمارهای دو دقیقه و امثال اینها درست نیست.
با این اوصاف، با گسترش فضای مجازی و شبکههای موبایلی، سرانۀ مطالعه بسیار بیشتر هم هست. درست است؟
ببینید مثلاً تلگرام کتاب نیست؛ ولی نوعی خواندن است. من فکر میکنم شبکههای اجتماعی را هم میتوان در آمار سرانۀ مطالعه آورد؛ اما باید در سنجشها، همۀ آنها را در یک گروه قرار داد و تفکیک کرد. یعنی اگر هر زمینهای که قرار است در بحث سرانه وارد شود، آمار به تفکیک بیان شود، آن وقت میشود آمارهای منتشرشده در طول سالها را کنار هم گذاشت و به یک نتیجه دست پیدا کرد. ما بدون داشتن آمارهای دقیق نمیتوانیم برنامهریزی درستی انجام دهیم. یک وقت است که شما فکر میکنید سرانۀ مطالعه پایین است و افکار عمومی هم چنین مسئلهای را قبول دارد؛ اما واقعیتهای آماری خلاف حرف شما را ثابت میکند. بنابراین، در برنامهریزیها نمیتوان بر اساس فکر، خیال یا تصور کاری کرد.
بهنظر شما برای بهبود وضع مطالعه چه باید کرد؟
من معتقدم قبل از هر کاری باید متولی برای مطالعه تعیین کرد و هرکس هر کاری خواست بکند، با او هماهنگ کند و از او کمک بگیرد. این متأسفانه انجام نشده و بهنظرم باید انجام بشود.
دوم اینکه باید بتوانیم بهصورت سالیانه وضعیتمان را بسنجیم. وقتی سنجش انجام نشود، نمیتوان برنامهریزی کرد. یعنی الآن ممکن است ما فکر کنیم که شبکههای اجتماعی ما را از کتابخواندن باز داشتهاند؛ ولی وقتی بررسی کنیم و سنجش وضعیت انجام دهیم، متوجه شویم که نه، کلاً دودرصد جابهجایی در میزان مطالعه اتفاق افتاده است که آن هم قابلتوجه یا غیرطبیعی نیست؛ لذا سنجش علمی دقیق و حسابشده به ما کمک میکند که بهدور از تخمینهای غیرعلمی و خیالی و ذهنی برنامهریزی کنیم.
بحث بعدی، موضوعی است که هر محصولی برای معرفی خودش نیاز دارد و آن تبلیغات است. کتاب نیاز به تبلیغات دارد و برای افزایش کتابخوانی باید به تبلیغ بپردازیم. البته چند سالی است که حرکتهای خوبی در صداوسیما شروع شده؛ اما خیلی کم است. به عقیدۀ من، تبلیغات کتاب باید در بخش بازرگانی صداوسیما باشد، نه در بخشهای حاشیهای. یعنی وسط تبلیغ بانک، مواد شوینده، پفک و چیپس و... تبلیغ کتاب هم بشود. البته در بخشهای دیگر مانند خبر یا برنامههای خانوادگی هم خوب است که کتاب مطرح شود؛ اما باید بتوانیم کتاب را بهعنوان یک کالا تبلیغ کنیم. بهنظرم جای این مسئله در صداوسیمای ما خالی است.
این کار باید در همۀ رسانهها گسترش پیدا کند تا معارفۀ کتاب اتفاق بیفتد. الآن بچههای ما هرکدام حداقل ششهفت پودر شوینده را میشناسند؛ اما هیچکدامشان با ششهفت کتاب خوب از طریق صداوسیما آشنا نشدهاند. لذا به همان میزان که کالاهای دیگر در صداوسیما تبلیغ میشوند، کتاب هم باید تبلیغ شود. به نظرم این مهمترین کاری است که میتوان انجام داد.
اگر جستوجویی در بحث کتاب و کتابخوانی بکنید، میبینید که بسیاری از مسئولان و کارشناسان قیمت کتاب را یکی از عوامل مهم کتابنخوانی ما ایرانیها میدانند؛ در حالیکه من معتقدم قیمت آنقدرها مؤثر نیست. قیمت کتاب آنقدرها در کشور ما بالا نیست. اگر معارفۀ کتاب بهخوبی انجام بشود و فرهنگ مطالعه در میان مردم ما جا بیفتد، حتی اگر قیمت کتاب بالا باشد، سههزار کتابخانه در کشور داریم که مردم به آنها مراجعه میکنند و کتابها را مطالعه میکنند. ولی خب چون معارفۀ خوبی صورت نمیگیرد، کتابخانهها هم خالی میماند. صداوسیما میتواند وارد بشود و به انتخاب مردم جهت بدهد. وقتی کتابی در رسانه تبلیغ شود و مردم به آن اقبال نشان دهند، نهاد کتابخانهها مجبور میشود آن کتاب را بخرد و در کتابخانههایش بگذارد. صداوسیما اگر توجه مردم را به کتابی جلب کند، مانند کاری که با کتاب مفاتیحالحیاة یا کتاب من زندهام انجام داد، همۀ کتابفروشیها و کتابخانهها و... مجبور میشوند کتاب را بیاورند.
شما مسئول بزرگترین طرح کتابخوانی کشور در یکی دو سال اخیر بودهاید. تأثیر این جنس طرحهای کتابخوانی را بر علاقهمندکردن مردم به کتاب و مطالعه چگونه ارزیابی میکنید؟ چون بعضی معتقدند برگزاری چنین طرحهایی که مردم را با انگیزۀ جایزه به سمت کتابخوانی میکشانند، نمیتواند تأثیر بلندمدتی داشته باشد. نظر شما در این باره چیست؟
مهمترین تأثیری که این سه دوره مسابقه داشته است، تأثیر معارفۀ کتاب بوده است. یعنی ما توانستیم با کمک مجموعههای تبلیغی، فروشگاهی و توزیعی و سایر مجموعههای فرهنگی که کارهای ترویجی و فرهنگی میکنند، کتاب را به مردم معرفی کنیم و یقیناً هم مؤثر بوده است. با وجود برخی ناهماهنگیها، اهتمامنکردنها، همراهینکردنها و... که باعث شده نتوانیم از همۀ ظرفیتمان بهره ببریم، توانستیم ظرف دوسه ماه، فروشی بالغ بر فروش چندین سال یک ناشر را رقم بزنیم. این نتیجۀ معارفۀ خوب کتاب است که باعث شده که کتاب، حتی پس از اتمام زمان مسابقه هم فروش خوبی داشته باشد.
بر مبنای همین تجربه، به نظرم آن کسی که متولی کتابخوانی و مطالعه در کشور میشود، باید تصمیم بگیرد که مثلاً صد یا 150 کتاب را برای مخاطبان مختلف در سال معرفی و پرفروش کند؛ یعنی کاری کنند که بخش عمدهای از مردم این کتابها را ببینند و بخوانند و کتاب به شمارگان میلیونی برسد. خب اگر این اتفاق بیفتد، یقیناً سرانۀ مطالعه هم جابهجا میشود و این کاملاً دستیافتنی است.
اگر نهاد کتابخانهها با شناختی که من از آن دارم، تصمیم بگیرد با کمک بقیۀ سازمانها و نهادها صد کتاب را برای مخاطبان مختلف پرفروش کند، بهراحتی میتواند این کار را بکند.
https://mananashr.ir/news/30399/
برای ذخیره در کلیپ برد کلیک کنید
نظر بدهید