چهارشنبه 01 خرداد 1398
دانشنامهنگاری در ایران از نگاه عبدالحسین آذرنگ
پایان جنبش دانشنامهنگاری
نمیتوان برای دانشی که ظرف چند ماه تحول مییابد، کتاب مرجعی نوشت که آمادهشدن خود این کتاب چند سال طول بکشد. همین تفاوت سرعت و فاصلهای که میان آثار رشتههای علمی و منابع مرجع پشتوانۀ آنها ایجاد شده است، ضرورت بازاندیشی در انتشار دانشنامههای کاغذی را پیش میکشد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، عبدالحسین آذرنگ، نویسنده، مترجم و پژوهشگر ایرانی، از سال 1363 تا 1381 عضو هیئت علمی دانشنامۀ جهان اسلام بوده و از سال 1381 تاکنون، عضو هیئت علمی دائرةالمعارف بزرگ اسلامی است. وی همچنین در طول این سالها، نویسنده، مترجم، ویراستار، آموزشگر و مشاور در برخی دانشنامههای دیگر بوده است. ماهنامۀ فرهنگ امروز در دی ماه 1393 گفتوگویی را با آذرنگ دربارۀ دانشنامهنویسی در ایران انجام داده است که بخشی از صحبتهای وی را در آن گفتوگو در قالب یادداشت زیر میخوانید.
دانشنامهها، اعم از همگانی و تخصصی، گونهای از منابع مرجعاند. این منابع اصولاً به قصد پاسخگویی سریع، دقیق، معتمد، موثق، مستند، فارغ از دیدگاهها و تفسیرهای شخصی، غیرجانبدارانه و نظیر اینها تدارک دیده میشوند و در سطوح مختلف به نیازهای مخاطبان خاصشان پاسخ میگویند. دانشنامهها به منزلۀ نخستین گام در راه دانستن و آگاهشدن و پژوهشکردن بهشمار میآیند. هر جامعهای که به دانش و دانستههای شهروندانش و به پژوهش و پژوهشگرانش بیندیشد، به انواع دانشنامهها نیازمند است. جوامع علمی هم طبعاً بیش از بقیه به منابع مرجع نیاز دارند. نخستین پرسش که به ذهن اهل علم بیاید، اگر اندکی با روششناسی آشنا باشند، نخست از همه به سراغ دانشنامۀ متناسب با حوزهشان میروند تا چند و چون آن پرسش را دریابند.
در حقیقت، کار هیچ دانشنامهای تولید علم نیست. علم در عرصههای دیگر و با روندهای دیگری تولید میشود. دانشنامه ابزار تسهیلکننده برای ورود به علم و تحقیق است. بهطور کلی، دانشنامهها محصول اطلاعات انباشته و متراکم است. اگر در حوزهای اطلاعات به میزان کافی نباشد، یا اطلاعات متراکم نشده باشد، به منابع مرجع هم نیازی نیست. این منابع زمانی بهکار میآیند که به یافتن اطلاعات از میان انبوه اطلاعات متراکم کمک کنند. برای روستایی که بیست خانوار در آن زندگی میکنند و طول کوچۀ اصلی روستا دویست متر بیشتر نیست، اطلس راهنمای راهها تهیه نمیکنند. اطلس راهها برای تهران و شهرهای بزرگ لازم است که بدون نقشه، یافتن دقیق نقاط ممکن نیست. همان روستای کذا بهفرض بیست شماره تلفن دارد؛ اما شهری مانند نیویورک که جمعیتش در روز از بیستمیلیون نفر تجاوز میکند، دهها جلد راهنمای تلفن هم تکافو نمیکند.
با این مثال ساده برویم سراغ دانشها و معارف بشری. نخست باید در هر حوزهای تحقیق وجود داشته باشد، تحقیق به اطلاعات بینجامد، اطلاعات انباشته و متراکم شود، برای سازماندهی و بازیابی اطلاعات تدبیرها، ابزارها و راههایی لازم باشد و آنگاه کتابهای مرجع، از جمله دانشنامهها، این کارکرد را بهعهده بگیرند. به همین دلیل است که یکی از مشکلات ما در دانشنامهنگاری در ایران، نبودن اطلاعات لازم است؛ زیرا در بسیاری از حوزهها تحقیق بهقدر کافی نیست و چون تحقیق نیست، اطلاعات دقیق هم نیست و چون اطلاعات نیست، دانشنامهنگاران گاه مجبور میشوند دست به تحقیق یا مطالعه بزنند؛ در حالی که تحقیق وظیفۀ دانشنامهها نیست. استفاده از نتایج تحقیقات وظیفۀ آنهاست.
یکی دیگر از مشکلات دانشنامهنویسی در ایران، بیتوجهی به اقتضائات جهان معاصر است. دانشهای امروز بهحدی و با چنان سرعتی دستخوش تغییر و تحولاند که عمر مفید بسیاری از یافتههای علمی در برخی رشتهها بیش از چند ماه نیست. در اینگونه رشتهها، به مقالهای تحقیقی و علمی که چند ماه از تاریخ انتشارش گذشته باشد، ارجاع نمیدهند. بنابراین کارکرد دانشنامهها لاجرم تغییر کرده است؛ بهویژه دانشنامههای تخصصی که به منزلۀ نقطۀ آغاز پژوهش و نقشۀ پیش از حرکت هستند. نمیتوان برای دانشی که ظرف چند ماه تحول مییابد، کتاب مرجعی نوشت که آمادهشدن خود این کتاب چند سال طول بکشد. همین تفاوت سرعت و فاصلهای که میان آثار رشتههای علمی و منابع مرجع پشتوانۀ آنها ایجاد شده است، ضرورت بازاندیشی در انتشار دانشنامههای کاغذی را پیش میکشد. علاوه بر سرعت رشد علمی، شیوههای انباشت، جستوجو و بازیافت اطلاعات نیز تغییر کرده است. با درنظرگرفتن همۀ این موارد، دانشنامهها ناگزیرند خودشان را با شیوههای جدید سازگاری بدهند. در حال حاضر، هیچ دانشنامۀ بینالمللی معروفی دیگر روی کاغذ منتشر نمیشود. هرکسی که نسخۀ کاغذی دانشنامه را بخواهد، میتواند به طریق پی اُ دی (نشر درخواستی) برای خودش در قالبی که میخواهد، نسخه تهیه کند. همین تحول از نشر کاغذی به نشر الکترونیکی، اگر پذیرفته شود، در سیاستگذاری، برنامهریزی، مدیریت، آموزش، اجرا، اقتصاد، شیوههای بازیابی، اطلاعرسانی، کاربرد و بسیاری جنبههای دیگر تغییر ایجاد میکند.
وقتی این تحولات پذیرفته نشود، بر آموزش نسل جدید دانشنامهنویسان هم تأثیر خواهد گذاشت. شما نمیتوانید برای دانشنامه و حتی تدوین، سازماندهی و انتشار سایر منابع مرجع، نیروهای تربیتشدۀ آماده در جامعه پیدا کنید. این نیروها بهناگزیر باید در خود مراکز مربوط تربیت شوند. همین جا با یک تناقض نظری و عملی بزرگ روبهرو میشویم. این تناقض بزرگ این است: چه کسانی باید دربارۀ نیروهایی که قرار است تربیت شوند و شیوههای تربیت آنها تصمیم بگیرند؟ آیا تصمیمگیرندگان با تحولات آشنایی لازم و کافی دارند و میتوانند برنامههای آموزش عملی را با روند تحولات سازگار کنند؟
تنگنای دیگری که در حوزۀ دانشنامهنویسی ایران وجود دارد، مشکلات مالی است. دانشنامههای بزرگ ما یارانهای هستند. اگر نشر آزاد توان مالی انتشار منابع مرجع را میداشت، بهطور طبیعی، برنامهریزان و مدیرانی را برمیگزید که سرمایهگذاریاش را تضمین کنند؛ اما این توان را ندارد و تا سالهای پیشبینیپذیر هم بهدست نخواهد آورد. البته در همۀ کشورها بسیاری از طرحهای فرهنگی را بدون چشمداشت مالی به دولتها و حمایت آنها نمیشود اجرا کرد؛ اما در کشورهایی که حمایت بیچشمداشت هست، ضوابطی هم برای سیاستگذاری، برنامهریزی، مدیریت و نظارت بر اجرا هم هست. متأسفانه در ایران ضوابط خاصی وجود ندارد و نیروهای تربیتشده در دانشنامهها که مبالغ و زمان هنگفتی برای تربیت و تجربهاندوختن آنها صرف شده است، بر اثر اشتباهاتی از دانشنامهها گریخته یا رفتهاند؛ اشتباهاتی مانند تعویض ناسنجیدۀ مدیریتها یا سوءمدیریتها یا بر اثر دستهبندی، یارکشی، باندبازی، شیوههای عقبمانده و منحط ادارۀ مراکز پژوهشی و فرهنگی، ذهنیتهای ناسالم، یا حتی جهالت و ندانمکاری و نظایر آن.
با وجود همۀ مشکلات و تنگناها در عرصۀ دانشنامهنویسی، این موج که پس از انقلاب در دهۀ 1360 آغاز شد، در دهۀ 1370 به اوج خود رسید و به نوعی جنبش دانشنامهنگاری در ایران تبدیل شد که مانندش در کشورهای مشابه دیده نمیشد؛ اما متأسفانه تقریباً در نیمۀ اول دهۀ 1380، منحنی رشد دانشنامهنویسی به حالت ایستا درآمد و از نیمۀ دوم آن دهه رو به افول گذاشت و اکنون (1393) سیر آن همچنان افولی است.
در این موقعیت، دانشنامههایی که در دهۀ 1360 میتوانستند محققان برجستۀ کشور را جذب کنند و از آنها نگارش مقالههای دانشنامهای بخواهند، اکنون توانایی جذبکردن دانشجویان ممتاز آن محققان برجسته را هم ندارند. گمان میکنم بر پایۀ روند موجود، جنبش دانشنامهنگاری را باید پایانیافته خواند؛ اگرچه روند عادی دانشنامهنگاری به حیات خود، البته با افت و خیز، ادامه خواهد داد.
در این میان نکتهای را نباید نادیده گرفت. جامعۀ ما در مجموع از جنبش دانشنامهنگاری زیان ندیده و بنا به برآوردی تقریبی، حدود دوهزار نفر طی سه دهه، بهگونههای مختلف در جنبههای مختلف دانشنامهنگاری و فعالیتهای پشتوانۀ آن دخالت داشتهاند. شمار بسیاری نهتنها با شیوههای دانشنامهنگاری، بلکه با مبانی، روشها و چگونگی اطلاعجویی، اطلاعیابی، مأخذشناسی، روش پژوهش، مقالهنویسی، تدوین منابع مرجع، ادارۀ واحد علمی و فرهنگی و فعالیتهای مرتبط با آنها آشنا شدهاند. این تجربهها ارزشمند است. برای این نیروها زمان و سرمایه صرف شده است. ازدستدادن این تجربهها زیان بزرگی برای جامعه است. نباید مدیریت علمی و فرهنگی جامعه بگذارد این نیروهای تربیتشده و تجربهاندوخته از دست بروند یا به مشاغل دیگری روی بیاورند. این نیروها را میتوان با آموزشهای تبدیلی و تکمیلی به نیروهای مولد منابع مرجع تبدیل کرد. اینها ثروت جامعهاند و هر تکنفرشان که از دایرۀ تولید بیرون برود، خسارت جبرانناپذیری است. نیز به موازات این اقدام، آموزشهای لازم برای دانشنامهنگاری الکترونیکی و تولید، سازماندهی، آمادهسازی و انتشار الکترونیکی دانشنامهها ضرورت این زمان و نیاز مبرم جامعۀ فردای ماست.
دانشنامهها، اعم از همگانی و تخصصی، گونهای از منابع مرجعاند. این منابع اصولاً به قصد پاسخگویی سریع، دقیق، معتمد، موثق، مستند، فارغ از دیدگاهها و تفسیرهای شخصی، غیرجانبدارانه و نظیر اینها تدارک دیده میشوند و در سطوح مختلف به نیازهای مخاطبان خاصشان پاسخ میگویند. دانشنامهها به منزلۀ نخستین گام در راه دانستن و آگاهشدن و پژوهشکردن بهشمار میآیند. هر جامعهای که به دانش و دانستههای شهروندانش و به پژوهش و پژوهشگرانش بیندیشد، به انواع دانشنامهها نیازمند است. جوامع علمی هم طبعاً بیش از بقیه به منابع مرجع نیاز دارند. نخستین پرسش که به ذهن اهل علم بیاید، اگر اندکی با روششناسی آشنا باشند، نخست از همه به سراغ دانشنامۀ متناسب با حوزهشان میروند تا چند و چون آن پرسش را دریابند.
در حقیقت، کار هیچ دانشنامهای تولید علم نیست. علم در عرصههای دیگر و با روندهای دیگری تولید میشود. دانشنامه ابزار تسهیلکننده برای ورود به علم و تحقیق است. بهطور کلی، دانشنامهها محصول اطلاعات انباشته و متراکم است. اگر در حوزهای اطلاعات به میزان کافی نباشد، یا اطلاعات متراکم نشده باشد، به منابع مرجع هم نیازی نیست. این منابع زمانی بهکار میآیند که به یافتن اطلاعات از میان انبوه اطلاعات متراکم کمک کنند. برای روستایی که بیست خانوار در آن زندگی میکنند و طول کوچۀ اصلی روستا دویست متر بیشتر نیست، اطلس راهنمای راهها تهیه نمیکنند. اطلس راهها برای تهران و شهرهای بزرگ لازم است که بدون نقشه، یافتن دقیق نقاط ممکن نیست. همان روستای کذا بهفرض بیست شماره تلفن دارد؛ اما شهری مانند نیویورک که جمعیتش در روز از بیستمیلیون نفر تجاوز میکند، دهها جلد راهنمای تلفن هم تکافو نمیکند.
با این مثال ساده برویم سراغ دانشها و معارف بشری. نخست باید در هر حوزهای تحقیق وجود داشته باشد، تحقیق به اطلاعات بینجامد، اطلاعات انباشته و متراکم شود، برای سازماندهی و بازیابی اطلاعات تدبیرها، ابزارها و راههایی لازم باشد و آنگاه کتابهای مرجع، از جمله دانشنامهها، این کارکرد را بهعهده بگیرند. به همین دلیل است که یکی از مشکلات ما در دانشنامهنگاری در ایران، نبودن اطلاعات لازم است؛ زیرا در بسیاری از حوزهها تحقیق بهقدر کافی نیست و چون تحقیق نیست، اطلاعات دقیق هم نیست و چون اطلاعات نیست، دانشنامهنگاران گاه مجبور میشوند دست به تحقیق یا مطالعه بزنند؛ در حالی که تحقیق وظیفۀ دانشنامهها نیست. استفاده از نتایج تحقیقات وظیفۀ آنهاست.
یکی دیگر از مشکلات دانشنامهنویسی در ایران، بیتوجهی به اقتضائات جهان معاصر است. دانشهای امروز بهحدی و با چنان سرعتی دستخوش تغییر و تحولاند که عمر مفید بسیاری از یافتههای علمی در برخی رشتهها بیش از چند ماه نیست. در اینگونه رشتهها، به مقالهای تحقیقی و علمی که چند ماه از تاریخ انتشارش گذشته باشد، ارجاع نمیدهند. بنابراین کارکرد دانشنامهها لاجرم تغییر کرده است؛ بهویژه دانشنامههای تخصصی که به منزلۀ نقطۀ آغاز پژوهش و نقشۀ پیش از حرکت هستند. نمیتوان برای دانشی که ظرف چند ماه تحول مییابد، کتاب مرجعی نوشت که آمادهشدن خود این کتاب چند سال طول بکشد. همین تفاوت سرعت و فاصلهای که میان آثار رشتههای علمی و منابع مرجع پشتوانۀ آنها ایجاد شده است، ضرورت بازاندیشی در انتشار دانشنامههای کاغذی را پیش میکشد. علاوه بر سرعت رشد علمی، شیوههای انباشت، جستوجو و بازیافت اطلاعات نیز تغییر کرده است. با درنظرگرفتن همۀ این موارد، دانشنامهها ناگزیرند خودشان را با شیوههای جدید سازگاری بدهند. در حال حاضر، هیچ دانشنامۀ بینالمللی معروفی دیگر روی کاغذ منتشر نمیشود. هرکسی که نسخۀ کاغذی دانشنامه را بخواهد، میتواند به طریق پی اُ دی (نشر درخواستی) برای خودش در قالبی که میخواهد، نسخه تهیه کند. همین تحول از نشر کاغذی به نشر الکترونیکی، اگر پذیرفته شود، در سیاستگذاری، برنامهریزی، مدیریت، آموزش، اجرا، اقتصاد، شیوههای بازیابی، اطلاعرسانی، کاربرد و بسیاری جنبههای دیگر تغییر ایجاد میکند.
وقتی این تحولات پذیرفته نشود، بر آموزش نسل جدید دانشنامهنویسان هم تأثیر خواهد گذاشت. شما نمیتوانید برای دانشنامه و حتی تدوین، سازماندهی و انتشار سایر منابع مرجع، نیروهای تربیتشدۀ آماده در جامعه پیدا کنید. این نیروها بهناگزیر باید در خود مراکز مربوط تربیت شوند. همین جا با یک تناقض نظری و عملی بزرگ روبهرو میشویم. این تناقض بزرگ این است: چه کسانی باید دربارۀ نیروهایی که قرار است تربیت شوند و شیوههای تربیت آنها تصمیم بگیرند؟ آیا تصمیمگیرندگان با تحولات آشنایی لازم و کافی دارند و میتوانند برنامههای آموزش عملی را با روند تحولات سازگار کنند؟
تنگنای دیگری که در حوزۀ دانشنامهنویسی ایران وجود دارد، مشکلات مالی است. دانشنامههای بزرگ ما یارانهای هستند. اگر نشر آزاد توان مالی انتشار منابع مرجع را میداشت، بهطور طبیعی، برنامهریزان و مدیرانی را برمیگزید که سرمایهگذاریاش را تضمین کنند؛ اما این توان را ندارد و تا سالهای پیشبینیپذیر هم بهدست نخواهد آورد. البته در همۀ کشورها بسیاری از طرحهای فرهنگی را بدون چشمداشت مالی به دولتها و حمایت آنها نمیشود اجرا کرد؛ اما در کشورهایی که حمایت بیچشمداشت هست، ضوابطی هم برای سیاستگذاری، برنامهریزی، مدیریت و نظارت بر اجرا هم هست. متأسفانه در ایران ضوابط خاصی وجود ندارد و نیروهای تربیتشده در دانشنامهها که مبالغ و زمان هنگفتی برای تربیت و تجربهاندوختن آنها صرف شده است، بر اثر اشتباهاتی از دانشنامهها گریخته یا رفتهاند؛ اشتباهاتی مانند تعویض ناسنجیدۀ مدیریتها یا سوءمدیریتها یا بر اثر دستهبندی، یارکشی، باندبازی، شیوههای عقبمانده و منحط ادارۀ مراکز پژوهشی و فرهنگی، ذهنیتهای ناسالم، یا حتی جهالت و ندانمکاری و نظایر آن.
با وجود همۀ مشکلات و تنگناها در عرصۀ دانشنامهنویسی، این موج که پس از انقلاب در دهۀ 1360 آغاز شد، در دهۀ 1370 به اوج خود رسید و به نوعی جنبش دانشنامهنگاری در ایران تبدیل شد که مانندش در کشورهای مشابه دیده نمیشد؛ اما متأسفانه تقریباً در نیمۀ اول دهۀ 1380، منحنی رشد دانشنامهنویسی به حالت ایستا درآمد و از نیمۀ دوم آن دهه رو به افول گذاشت و اکنون (1393) سیر آن همچنان افولی است.
در این موقعیت، دانشنامههایی که در دهۀ 1360 میتوانستند محققان برجستۀ کشور را جذب کنند و از آنها نگارش مقالههای دانشنامهای بخواهند، اکنون توانایی جذبکردن دانشجویان ممتاز آن محققان برجسته را هم ندارند. گمان میکنم بر پایۀ روند موجود، جنبش دانشنامهنگاری را باید پایانیافته خواند؛ اگرچه روند عادی دانشنامهنگاری به حیات خود، البته با افت و خیز، ادامه خواهد داد.
در این میان نکتهای را نباید نادیده گرفت. جامعۀ ما در مجموع از جنبش دانشنامهنگاری زیان ندیده و بنا به برآوردی تقریبی، حدود دوهزار نفر طی سه دهه، بهگونههای مختلف در جنبههای مختلف دانشنامهنگاری و فعالیتهای پشتوانۀ آن دخالت داشتهاند. شمار بسیاری نهتنها با شیوههای دانشنامهنگاری، بلکه با مبانی، روشها و چگونگی اطلاعجویی، اطلاعیابی، مأخذشناسی، روش پژوهش، مقالهنویسی، تدوین منابع مرجع، ادارۀ واحد علمی و فرهنگی و فعالیتهای مرتبط با آنها آشنا شدهاند. این تجربهها ارزشمند است. برای این نیروها زمان و سرمایه صرف شده است. ازدستدادن این تجربهها زیان بزرگی برای جامعه است. نباید مدیریت علمی و فرهنگی جامعه بگذارد این نیروهای تربیتشده و تجربهاندوخته از دست بروند یا به مشاغل دیگری روی بیاورند. این نیروها را میتوان با آموزشهای تبدیلی و تکمیلی به نیروهای مولد منابع مرجع تبدیل کرد. اینها ثروت جامعهاند و هر تکنفرشان که از دایرۀ تولید بیرون برود، خسارت جبرانناپذیری است. نیز به موازات این اقدام، آموزشهای لازم برای دانشنامهنگاری الکترونیکی و تولید، سازماندهی، آمادهسازی و انتشار الکترونیکی دانشنامهها ضرورت این زمان و نیاز مبرم جامعۀ فردای ماست.
https://mananashr.ir/news/30644/
برای ذخیره در کلیپ برد کلیک کنید
نظر بدهید