شنبه 04 خرداد 1398
گفتوگو با رحیم مخدومی دربارۀ روایت فتنه؛
خرابکار اجارهای، کف خیابون
یکی از مشکلات بزرگی که با آن مواجه بودیم، دروغی بود که سران فتنه به جامعه القا کرده بودند مبنی بر اینکه اهالی فرهنگ حامی آنها هستند. چون رسانه دست آنطرفیها بود و البته حالا هم هست، عوامفریبی میکردند. صداوسیما در میداندادن به این افراد خیلی نقش داشت.
وقایع مهم بعد از انقلاب همیشه در حکم گلوگاههایی هستند که بعد از چند دهه و با ازدنیارفتن عوامل انسانی که درگیر این وقایع بودهاند، باید سراغشان را از اسناد و صفحات تاریخ گرفت. اینجاست که روایتهایی که از وقایع شدهاند، نقش خود را در لعاب تاریخ نشان میدهند. رویدادهایی که بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 اتفاق افتاد هم از این قاعده مستثنی نیست؛ رویدادهایی که به مرور با دامنزدن به شکاف اجتماعی، کشور را در موقعیت دشوار و نابهنجاری قرار داد. حالا نه سال از آن روزها میگذرد. فتنۀ 88 تجربۀ گرانسنگی برای جریانها و فعالان سیاسی داخلی بود. با گذشت تدریجی از آن تاریخ، حالا آرامآرام روایتهایی که از آن رویداد بر جا ماندهاند، نقش خود را نشان میدهند؛ روایتهایی که حالا دیگر بخشی از تاریخ خواهند بود و تفسیر آیندگان را از اصل واقعیت تعیین میکنند. روایتهایی که بخشهایی از آن در فرهنگ و هنر هم رسوب کرده و منجر به تولید آثاری با این موضوع شده است. رسول مخدومی، مدیر مؤسسۀ فرهنگی رسول آفتاب که انتشاراتی را نیز با همین نام راهاندازی کرده است، از کسانی است که در یک اقدام واکنش سریع و در همان ایامی که هنوز جامعه درگیر التهابات سیاسی بود، به فکر ثبت روایتهای داستانی و هنری این موضوع افتاد. به جز آثاری که او در قالب کتاب منتشر کرده است، مؤسسۀ تحت مسئولیتش چند دوره هم جشنوارۀ رسول آفتاب را برگزار کرد که موضوع دورههای اول آن فتنه بود. به فعالیتها و اقدامات مخدومی و حتی آثاری که در این زمینه منتشر کرده، نقدهای متعددی وارد شده است؛ با این حال مخدومی یک راه طی شده است. فارغ از اینکه او در این مسیر چقدر موفق بوده و چقدر توانسته است حق مطلب را در حوزۀ ادب و داستان ادا کند، او کسی است که یک بار و آن هم در اوج تلاطمهای سیاسی که هنوز کسی التفاتی به فرهنگ و هنر نداشت، وارد این مسیر پرسنگلاخ شد و بخش زیادی از این مسیر را به تنهایی طی کرد. انگیزۀ اصلی و عمدۀ مخدومی در این مسیر، در درجۀ اول ثبت و ضبط این واقعیات با نگاهی است که به کشور و انقلاب دلبستگی دارد. شاید هم همین موضوع باعث شد که در فضای پرهیاهوی آن روز، بعضاً کیفیت فدای این موضوع شود. به هر حال، تجربهای که مخدومی در طی این مسیر اندوخته است، بهشدت کارآمد است. این تجربه از آن جهت ارزشمند است که میتواند منعکسکننده و نمایانگر بخشی از واقعیاتی باشد که یک فعال فرهنگی در چنین مواقعی با آنها دست و پنجه نرم میکند. مسیری که یک نفر یک بار رفته است و حالا اگر نفرات بعدی بخواهند در چنین راهی قدم بگذارند، قطعاً این تجربیات به آنها کمک خواهد کرد. از این جهت، اقدامات مخدومی فارغ از قوتها و ضعفهایشان، میتوانند پایهای باشند برای قدمهای بعدی که نفرات بعدی کار را از صفر مطلق شروع نکنند. به همین دلیل هم بود که در پروندۀ این شماره، او را تبدیل به مهمترین سوژۀ خودمان کردیم که در کنار اقداماتی که در خارج از کشور و در جهت منافع جریان فتنه انجام شده است، به تجربیات این سوی قضیه هم بنگریم. مشروح مصاحبۀ بلند شیرازه با رسول مخدومی را در ادامه بخوانید. کسی که شاید بعد از نه سال بتوان او را تنها فعال فرهنگی توصیف کرد که در حوزۀ کتاب و نشر با موضوع فتنه فعالیت کرده است. صحبتهای مخدومی و فراز و فرودهای او حکایت از آن دارند که در روایت فرهنگی و هنری متعهد به اردوگاه انقلاب جای فتنه خالی است.
یکی از آنها کتاب خرابکار اجارهای است. این کتاب بر اساس خاطرات بسیجیهایی نوشته شده است که در حوادث و ماجراهای بعد از انتخابات، کف خیابان حضور داشتهاند و آن ماجراها را از نزدیک دیدهاند. دانشجو؛ جنبش یا کرنش کتاب دیگری است که آن را بر اساس خاطرات دانشجویانی منتشر کردیم که در دانشگاهها در معرض فتنه قرار داشتهاند. این کتاب در حقیقت یکجور خاطرهنگاری از دانشجویان دانشگاههای تهران و صنعتی شریف است. عاشورای اغتشاش، چت مقدس و دختران فیروزهای سه کتاب دیگر است که شامل مجموعه داستانهای کوتاه دربارۀ فتنۀ 88 است.
سوژههایی که فراخوان میدادیم، همان دغدغههای مهم مردم و انقلاب بود؛ مثل فتنۀ 88، فتنه در 15 قرن تاریخ اسلام، فتنۀ اسلام تکفیری و ... .
موضوع این کتاب به دیداری بازمیگردد که نمایندگان چهار کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری 88 بعد از انتخابات با مقام معظم رهبری داشتند. آقای الویری خاطرۀ این دیدار را با جرح و تعدیل روایت کرده بود تا به نفع جریان خاصی تمام شود. ما دیدیم این کار اجحاف است. درصدد برآمدیم فردی صادق را از افراد حاضر در این جلسه پیدا و با او مصاحبه کنیم. سراغ جعفر فرجی رفتیم. برجستهترین بخش کتاب، نقل آقای فرجی از این دیدار است. بخشهای دیگر کتاب مربوط میشود به جلساتی که در بیستوچهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب دربارۀ فتنه برگزار کردیم. در این جلسات چهرههای فعال فرهنگی را دعوت میکردیم و نظرها و خاطراتشان را مطرح میکردند؛ افرادی مثل وحید جلیلی، سعید قاسمی، وحید یامینپور، میثم نیلی، مازیار بیژنی، میثم محمدحسنی و محسن منصوری.
وزارت ارشاد معتقد بود چون این کتاب به یکی از دیدارهای رهبر معظم انقلاب پرداخته است، پس برای انتشارش لزوماً باید آن را دفتر نشر آثار رهبری ببیند و مجوز بدهد که متأسفانه مجوز ندادند.
نکتۀ جالبی در خصوص فیپای ارشاد خدمتتان بیان کنم که واقعاً فاجعه است. ما کتابهای مربوط به فتنه را برای دریافت فیپا میفرستادیم. فرمی که فیپا برای درج در کتاب میفرستاد، از فتنۀ 88 بهعنوان جنبش سبز تعبیر میکرد. یعنی فیپا تعبیر انقلاب را قبول نداشت؛ بلکه تعبیر ضدانقلاب را قبول داشت. اگر در کتابهایی که ما چاپ کردهایم، به فرم فیپا نگاه کنید، عبارت جنبش سبز را میبینید.
یکی از مشکلات بزرگی که با آن مواجه بودیم، دروغی بود که سران فتنه به جامعه القا کرده بودند مبنی بر اینکه اهالی فرهنگ حامی آنها هستند. چون رسانه دست آنطرفیها بود و البته حالا هم هست، عوامفریبی میکردند. صداوسیما در میداندادن به این افراد خیلی نقش داشت. سلبریتیهای شهوتپرستی که به کمک صداوسیما سوار بر گردۀ عوام شدند، از بیتالمال سوءاستفاده کردند. بگذریم از آقای ضرغامی که بعد از پایان کارش در صداوسیما انقلابی شد؛ اما ایشان و مسئولان قبلی و بعدی این مجموعه به فکر آفتابه و لگن سازمانشان بودند؛ اما هیچوقت نتوانستند هنرمندی در شأن ایران و انقلاب پرورش بدهند؛ لذا در طول دوران تصدی، همهشان مجبور میشدند برای پیشبرد برنامههای صداوسیما آویزان سلبریتیهای مضر به حال جامعه شوند.
خلاصه اینکه فکر کردیم چطور پاسخ آن دروغ بزرگی را که «اهالی فرهنگ حامی فتنهاند» بدهیم. اینجا بود که به فکر پاسخ ادبی و هنری افتادیم. از همین جا عَلَم جشنواره به اهتزاز درآمد.
این جشنواره با موضوع فتنۀ 88 شروع شد و سالهای بعد به فتنههای دیگر پرداخت که بعضاً گسترۀ بینالمللی داشت؛ مثل فتنۀ صهیونیزم، اسلام آمریکایی یا اسلام تکفیری؛ لذا در صدد برآمدیم گسترهاش را بینالمللی کنیم. فراخوان اصلی جشنواره داستان کوتاه بود؛ اما بعدها در بخش شعر، عکس، کاریکاتور و خاطره فراخوان دادیم. چندتا از کتب خروجی جشنواره عبارت است از اسلام آمریکایی در حصار کاریکاتور، رجل سیاسی، پرچمهای سیاه و حرفهای درگوشی. یادداشتهای طنز مطبوعاتی آقای محمدرضا شهبازی را هم در همین اثنا چاپ کردیم با عنوان آقازادۀ عزیز.
درآن زمان بهتازگی مجوز مؤسسۀ رسول آفتاب را گرفته بودم. مهمترین مسئلۀ روز هم فتنۀ 88 بود. بالطبع سراغ این موضوع رفتیم.
آن موقع توان اجارۀ دفتری برای فعالیت نداشتیم. ادارۀ ارشاد ورامین در پارکی مخروبه ساختمانی داشت که محل تجمع معتادان و خرید و فروش مواد مخدر بود. جالب آنکه ارشاد برای این مکان مستهلک هزینه پرداخت میکرد. هنگامی که این مکان را در اختیار ما قرار دادند، تنها یک نگهبان داشت تا صدمۀ بیشتری به ساختمان وارد نشود؛ اما شبها با ترس آنجا بیتوته میکرد. ما ساختمان را بازسازی و امنیت را برقرار کردیم. با کلاسهای فرهنگی که برگزار کردیم، پارک تبدیل به محل امنی برای رفتوآمد خانوادهها شد.
خلاصه اینکه همهچیز مهیا شد تا ما یک جشنوارۀ خودجوش کشوری برگزار کنیم. آن موقع اصلاً فکرش را نمیکردیم برگزاری جشنواره چقدر هزینه و دردسر دارد. ابتدای کار، یک خط ایرانسل خریدیم تا اطلاعیهها و فراخوانهای مؤسسه را برای هنرمندان و نویسندگان بفرستیم؛ اما یک خط ایرانسل زیر بمباران غولهای خبری چقدر کارآیی دارد؟ بهفکر افتادیم خبر جشنواره را برای مدیران دستگاههای انقلابی بفرستیم و از آنها بخواهیم صدای ما را ضریب بدهند. آزمون خوبی بود. نهاد کتابخانهها در یک خصوص کمکمان کرد. آقای خاموشی، رئیس وقت سازمان تبلیغات اسلامی، همراهی نکرد؛ اما آقای مؤمنی، رئیس حوزۀ هنری، متواضعانه پای کار آمد. آقای موسوی از خبرگزاری فارس سال اول قبول نکرد. سال دوم با وساطت یک آشنا پذیرفت. سال سوم اصلاً جواب ما را نداد. نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها همکاری نکرد. بسیج آقای نقدی خوب همکاری کرد. بگذریم از حالا که بسیج جناب آقای غیبپرور ترجیح میدهد نه ما را ببیند و نه جواب نامههایمان را بدهد. زمانی خیال میکردیم این مدل رفتاری اصلاحطلبهاست؛ اما گویا مظلومیت فرهنگ، اصلاحطلب و اصولگرا نمیشناسد. صداوسیما را که اصلاً حرفش را نزن. حکایت «شاه میبخشید، شاهقلی نمیبخشید» بود. معلوم بود شاهقلیها کار را از دست شاهان صداوسیما درآوردهاند. مجوز پخش تیزر جشنواره را از قائممقام صداوسیما میگرفتیم، موقع پخش جلوی کار را میگرفت.
در اینجا لازم است تشکر کنم از حمایتهای بیدریغ معنوی آقایان سرشار، مرحوم امیرحسین فردی، وحید یامینپور، علیمحمد مؤدب، محمدعلی فقیه، جعفر ابراهیمی، راضیه تجار، علیرضا قزوه، گلعلی بابایی، مجید پورولی، حسین قرایی، محمدرضا شرفی خبوشان، رضا برجی، مازیار بیژنی، وحید جلیلی، احمد شاکری، کامران پارسینژاد، محمدحسن ابوحمزه، مجید اسطیری و از همه مهمتر بهمن دری، معاون وقت وزارت ارشاد که با جرئت و بصیرت پای کار آمد.
در مقابل این دوستان، بعضی افراد صاحبنام هم بودند که دون شأن خودشان میدانستند دربارۀ دغدغههای مردم قلم بهدست بگیرند. نگاه آنورآبی داشتند. ترجیح میدادند سراغ موضوعاتی بروند که در جشنوارههای بینالمللی پسندیده شوند. مثل سینمای اسکارپسند که دغدغههای اصلی مردم برایشان اهمیتی ندارد. نه به ایران دل بستهاند، نه به عقاید مردم ایران!
دورۀ اول جشنوارۀ رسول آفتاب سال 89 برگزار شد. بعد از جشنواره با چاپ کتاب چت مقدس قصد داشتیم پروندۀ این جشنواره را ببندیم. بعد از اتمام جشنواره، از دفتر مقام معظم رهبری تماس گرفتند و فرمودند حضرت آقا کتاب چت مقدس را دیدهاند و از برگزاری جشنواره ابراز خرسندی کردهاند. ما وقتی اطمینان پیدا کردیم اقداممان درست بوده، اجازه ندادیم عَلَم فرود بیاید. البته به لحاظ زمانی وقت گذشته بود؛ اما برای جشنوارۀ دوم فراخوان دادیم. سالهای بعد هم همین طور. تا اینکه موضوعات بینالمللی فکر یک جشنوارۀ ادبی بینالمللی را در ذهنمان پروراند.
بینالمللیکردن مؤسسهای که در یک شهرستان فعالیت میکرد و نهتنها مسئولان کشور، حتی مسئولان شهرستان هم کمکش نمیکردند، کار آسانی نبود؛ اما همان طور که جشنوارۀ ملی را با یک سیمکارت ایرانسل شروع کرده بودیم، بخش بینالملل را هم با ارتباطهای ایمیلی فرد به فرد شروع کردیم. به دوستان گفتیم هرکسی سرنخی در خارج از کشور دارد، از فرصت استفاده کند و فراخوان را به آنها هم برساند. ما راهی به سازمانهایی که رسالت فرهنگی در بخش بینالملل دارند، مثل سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و وزارت امور خارجه نداشتیم. حتی دوستان ما برای ایمیلزدن به کشورها بعضاً با همین تحریمها مواجه شدند و بازماندند. در نهایت، دعوتنامهها از راههای مختلف برای نویسندگان چندین کشور ارسال شد.
آثار خوبی در بخش بینالملل برای ما آمد؛ اما مشکل بعدی ما، هزینههای دعوت و اسکان مهمانان خارجی بود. در یک خصوص آقای ابوحمزه که مسئول بخش بینالملل بود، ابتکار عمل بهخرج داد و از برگزیدگانی که امکان حضور در سفر اربعین را داشتند، دعوت کرد بین راه نجف و کربلا همدیگر را ملاقات کنند. همۀ کارهای جشنواره پارتیزانی انجام میشد. بعدها تصمیم گرفتیم تشکلی با عنوان «نویسندگان جهان اسلام» راهاندازی کنیم و در خصوص مسائل مبتلابه جهان اسلام، آثار نویسندگان کشورهای مختلف را جمعآوری، ترجمه و چاپ کنیم که نشد.
این جشنوارهها در پنج دوره از سال 89 تا 94 برگزار شد. یک سال هم وقفه افتاد. دلیل وقفه هم این بود که ما هرچه جلوتر میرفتیم، استقبال بیشتر و کار گستردهتر و در نتیجه، هزینهها هم سنگینتر میشد. سال 92 که دولت آقای روحانی سرکار آمد، دکتر ضرغامی شد مدیرکل ارشاد استان تهران. گویا یکی از مأموریتهای ویژۀ ایشان کشیدن ترمز ما بود. مکان مخروبهای را که احیا کرده بودیم، از ما گرفت. از آن به بعد، همۀ حمایتهای وزارت ارشاد به روی ما قطع شد. معاون فرهنگی وزارت ارشاد، یعنی همین وزیر فعلی، نه وقت جلسه به ما میداد، نه به نامههایمان جواب میداد. کمیتۀ حمایت و نظارت وزارت ارشاد از میان حدود ده کتابی که هر سال کار میکردیم، برای تحقیق یک کتاب کمکمان میکرد که آن هم قطع شد. بنیاد ادبیات داستانی در برگزاری جشنوارۀ داستان کمکمان میکرد. مدیر منصوب دولت روحانی که آمد، این آبباریکه هم به روی رسول آفتاب بسته شد. خلاصه اینکه اگر انقلاب از جانب مستکبرین تحریم بود، رسول آفتاب از جانب وزارت ارشاد تحریم شد.
با این حال، ما جشنوارههای بعدی را کجدار و مریض ادامه دادیم؛ اما هر دوره از جشنواره کار سختتر میشد.آخرین دوره را هم که دورۀ پنجم بود، برگزار کردیم و دیدیم دیگر امکان برگزاری جشنواره نیست. تمرکزمان را فقط گذاشتیم روی تألیف کتاب و آموزش نیرو.
الان مؤسسه در چه حال است؟ گویا فعالیتهایتان تعلیق شده است.
سهچهارماهی هست کارمندان مؤسسه را در نهایت شرمندگی مرخص کردهایم. همۀ دولتها زمینۀ اشتغالزایی را فراهم میکنند. این دولت اشتغالزدایی کرده است. به دوستان گفتیم منزل باشید. اگر کاری به ما ارجاع شد، میدهیم در منزل انجام دهید. دفتر را جمع کردیم و اسباب و اثاثیۀ مؤسسۀ رسول آفتاب را ریختیم طبقۀ بالای منزلمان. الان خودم شدهام گردان تکنفره! این شکلی تلاش میکنم چراغ رسول آفتاب روشن بماند.
انتشارات رسول آفتاب یک سال دیرتر از مؤسسه مجوز فعالیت گرفت. در طول این هفتهشتسالی هم که گذشت، هفتاد عنوان کتاب تألیف کردیم. یکی از پروژههای ما تألیف کتب شهدای اصناف کشور بود. برای هر استان یک کتاب کار شده بود و در مجموع 35 عنوان کتاب منتشر شد. حدود ده عنوان هم خروجی و محصول جشنوارههای ما بود. موضوع دیگرمان شهدای مدافع حرم بود. دربارۀ سرداران تخریب کتابی حدوداً هزارصفحهای نوشته شد. مابقی کتب هم غالباً سیرۀ شهدا بود. پروژۀ سنگین دیگری در خصوص خاطرات زندانیان نظامی مبارز دوران طاغوت دست گرفتهایم. دو سال است داریم روی آن کار میکنیم و هنوز به اتمام نرسیده است. تا دهۀ فجر کتابی حدود هفتصدصفحهای را از این خاطرات چاپ خواهیم کرد.
درست است که چراغ مؤسسه را کمسو کردهاند؛ اما حرفۀ بنده قبل از تمام این ماجراها نویسندگی بود و در عین حال، پرورش نیروی انسانی و کادرسازی. در ورامین و پیشوا با برگزاری کلاسهای داستاننویسی توانستیم یک گروه جهادیفرهنگی را از این کلاسها برای نگارش «قصههای فرماندهان دیار 15 خرداد» مهیا کنیم. تا الان پنج عنوان کتاب در این موضوع نوشته شده است. طبق بیانات مقام معظم رهبری در یکی از سفرهایشان به ورامین که گفتند «این دشت ورامین 32 سردار شهید دارد»، ما هم تصمیم جدی گرفتهایم قصۀ این سرادران شهید را تا 32 کتاب ادامه دهیم. جشنواره مخالف تولید کتاب هزینهبر است؛ اما نوشتن کتاب تا رسیدن به مرحلۀ چاپ هزینه ندارد و ما فعلاً این بخش را تا مرحلۀ چاپ کتاب پیش میبریم. اگر هزینۀ چاپ فراهم شد، در تیراژ دوهزار نسخه و بالاتر چاپ افست میزنیم. اگر هم نشد، برای ازبیننرفتن آثار، آنها را بهطور دیجیتال چاپ میکنیم تا در کتابخانۀ ملی و در نهاد کتابخانهها بماند و آرشیو باشد تا در زمان مناسب چاپ افست شود.
مؤسسۀ قدرولایت کتاب های خوبی در این زمینه چاپ کرده است.
من چت مقدس را پیشنهاد میکنم. اگر شما به کتابهای دفاع مقدس نگاه کنید، آنهایی که بلافاصله بعد از جنگ یا در زمان جنگ چاپ شدند، رنگ و بوی خاصی دارند. نویسندهها در این کتابها خیلی دلی نوشتهاند و به واقعیت خیلی نزدیکتر است. درست است که بعد از جنگ، به مرور زمان کتابهایی نوشته شد که حرفهایتر بود و سروشکل بهتری داشت؛ اما این کتابها به اندازۀ آن کتابهای نزدیک جنگ، اخلاص و صمیمیت و نزدیکی به واقعیت را ندارد. چت مقدس هم همین ویژگی را داراست.
- یکی از ناشرانی شناخته هستید که در انتشارات رسول آفتاب آثاری مرتبط با فتنۀ 88 منتشر کردهاید. بهتر است در ابتدا به چند عنوان از این کتابها اشاره کنیم.
یکی از آنها کتاب خرابکار اجارهای است. این کتاب بر اساس خاطرات بسیجیهایی نوشته شده است که در حوادث و ماجراهای بعد از انتخابات، کف خیابان حضور داشتهاند و آن ماجراها را از نزدیک دیدهاند. دانشجو؛ جنبش یا کرنش کتاب دیگری است که آن را بر اساس خاطرات دانشجویانی منتشر کردیم که در دانشگاهها در معرض فتنه قرار داشتهاند. این کتاب در حقیقت یکجور خاطرهنگاری از دانشجویان دانشگاههای تهران و صنعتی شریف است. عاشورای اغتشاش، چت مقدس و دختران فیروزهای سه کتاب دیگر است که شامل مجموعه داستانهای کوتاه دربارۀ فتنۀ 88 است.
- سوژهها را چطور برای نگارش کتابها انتخاب میکردید؟
سوژههایی که فراخوان میدادیم، همان دغدغههای مهم مردم و انقلاب بود؛ مثل فتنۀ 88، فتنه در 15 قرن تاریخ اسلام، فتنۀ اسلام تکفیری و ... .
- یکی از کتابهای مهم شما من مدیر جلسهام بود. کمی راجع به این کتاب توضیح دهید. گویا چاپ آن متوقف شده!
موضوع این کتاب به دیداری بازمیگردد که نمایندگان چهار کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری 88 بعد از انتخابات با مقام معظم رهبری داشتند. آقای الویری خاطرۀ این دیدار را با جرح و تعدیل روایت کرده بود تا به نفع جریان خاصی تمام شود. ما دیدیم این کار اجحاف است. درصدد برآمدیم فردی صادق را از افراد حاضر در این جلسه پیدا و با او مصاحبه کنیم. سراغ جعفر فرجی رفتیم. برجستهترین بخش کتاب، نقل آقای فرجی از این دیدار است. بخشهای دیگر کتاب مربوط میشود به جلساتی که در بیستوچهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب دربارۀ فتنه برگزار کردیم. در این جلسات چهرههای فعال فرهنگی را دعوت میکردیم و نظرها و خاطراتشان را مطرح میکردند؛ افرادی مثل وحید جلیلی، سعید قاسمی، وحید یامینپور، میثم نیلی، مازیار بیژنی، میثم محمدحسنی و محسن منصوری.
وزارت ارشاد معتقد بود چون این کتاب به یکی از دیدارهای رهبر معظم انقلاب پرداخته است، پس برای انتشارش لزوماً باید آن را دفتر نشر آثار رهبری ببیند و مجوز بدهد که متأسفانه مجوز ندادند.
نکتۀ جالبی در خصوص فیپای ارشاد خدمتتان بیان کنم که واقعاً فاجعه است. ما کتابهای مربوط به فتنه را برای دریافت فیپا میفرستادیم. فرمی که فیپا برای درج در کتاب میفرستاد، از فتنۀ 88 بهعنوان جنبش سبز تعبیر میکرد. یعنی فیپا تعبیر انقلاب را قبول نداشت؛ بلکه تعبیر ضدانقلاب را قبول داشت. اگر در کتابهایی که ما چاپ کردهایم، به فرم فیپا نگاه کنید، عبارت جنبش سبز را میبینید.
- یکی از سؤالات مهم این است که چرا شما بهعنوان ناشر یا فعال فرهنگی سراغ موضوعی رفتید که این همه حاشیه داشت و بعضاً برای خودتان هم مشکل ایجاد کرد؟
یکی از مشکلات بزرگی که با آن مواجه بودیم، دروغی بود که سران فتنه به جامعه القا کرده بودند مبنی بر اینکه اهالی فرهنگ حامی آنها هستند. چون رسانه دست آنطرفیها بود و البته حالا هم هست، عوامفریبی میکردند. صداوسیما در میداندادن به این افراد خیلی نقش داشت. سلبریتیهای شهوتپرستی که به کمک صداوسیما سوار بر گردۀ عوام شدند، از بیتالمال سوءاستفاده کردند. بگذریم از آقای ضرغامی که بعد از پایان کارش در صداوسیما انقلابی شد؛ اما ایشان و مسئولان قبلی و بعدی این مجموعه به فکر آفتابه و لگن سازمانشان بودند؛ اما هیچوقت نتوانستند هنرمندی در شأن ایران و انقلاب پرورش بدهند؛ لذا در طول دوران تصدی، همهشان مجبور میشدند برای پیشبرد برنامههای صداوسیما آویزان سلبریتیهای مضر به حال جامعه شوند.
خلاصه اینکه فکر کردیم چطور پاسخ آن دروغ بزرگی را که «اهالی فرهنگ حامی فتنهاند» بدهیم. اینجا بود که به فکر پاسخ ادبی و هنری افتادیم. از همین جا عَلَم جشنواره به اهتزاز درآمد.
- در کارنامۀ کاری شما برگزاری جشنوارهای به نام «رسول آفتاب» هم بهچشم میخورد که در ابتدا موضوع ویژهاش را فتنه قرار داده بود. کمی از این جشنواره بگویید.
این جشنواره با موضوع فتنۀ 88 شروع شد و سالهای بعد به فتنههای دیگر پرداخت که بعضاً گسترۀ بینالمللی داشت؛ مثل فتنۀ صهیونیزم، اسلام آمریکایی یا اسلام تکفیری؛ لذا در صدد برآمدیم گسترهاش را بینالمللی کنیم. فراخوان اصلی جشنواره داستان کوتاه بود؛ اما بعدها در بخش شعر، عکس، کاریکاتور و خاطره فراخوان دادیم. چندتا از کتب خروجی جشنواره عبارت است از اسلام آمریکایی در حصار کاریکاتور، رجل سیاسی، پرچمهای سیاه و حرفهای درگوشی. یادداشتهای طنز مطبوعاتی آقای محمدرضا شهبازی را هم در همین اثنا چاپ کردیم با عنوان آقازادۀ عزیز.
- چگونه جشنواره را راهاندازی کردید؟
درآن زمان بهتازگی مجوز مؤسسۀ رسول آفتاب را گرفته بودم. مهمترین مسئلۀ روز هم فتنۀ 88 بود. بالطبع سراغ این موضوع رفتیم.
آن موقع توان اجارۀ دفتری برای فعالیت نداشتیم. ادارۀ ارشاد ورامین در پارکی مخروبه ساختمانی داشت که محل تجمع معتادان و خرید و فروش مواد مخدر بود. جالب آنکه ارشاد برای این مکان مستهلک هزینه پرداخت میکرد. هنگامی که این مکان را در اختیار ما قرار دادند، تنها یک نگهبان داشت تا صدمۀ بیشتری به ساختمان وارد نشود؛ اما شبها با ترس آنجا بیتوته میکرد. ما ساختمان را بازسازی و امنیت را برقرار کردیم. با کلاسهای فرهنگی که برگزار کردیم، پارک تبدیل به محل امنی برای رفتوآمد خانوادهها شد.
خلاصه اینکه همهچیز مهیا شد تا ما یک جشنوارۀ خودجوش کشوری برگزار کنیم. آن موقع اصلاً فکرش را نمیکردیم برگزاری جشنواره چقدر هزینه و دردسر دارد. ابتدای کار، یک خط ایرانسل خریدیم تا اطلاعیهها و فراخوانهای مؤسسه را برای هنرمندان و نویسندگان بفرستیم؛ اما یک خط ایرانسل زیر بمباران غولهای خبری چقدر کارآیی دارد؟ بهفکر افتادیم خبر جشنواره را برای مدیران دستگاههای انقلابی بفرستیم و از آنها بخواهیم صدای ما را ضریب بدهند. آزمون خوبی بود. نهاد کتابخانهها در یک خصوص کمکمان کرد. آقای خاموشی، رئیس وقت سازمان تبلیغات اسلامی، همراهی نکرد؛ اما آقای مؤمنی، رئیس حوزۀ هنری، متواضعانه پای کار آمد. آقای موسوی از خبرگزاری فارس سال اول قبول نکرد. سال دوم با وساطت یک آشنا پذیرفت. سال سوم اصلاً جواب ما را نداد. نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها همکاری نکرد. بسیج آقای نقدی خوب همکاری کرد. بگذریم از حالا که بسیج جناب آقای غیبپرور ترجیح میدهد نه ما را ببیند و نه جواب نامههایمان را بدهد. زمانی خیال میکردیم این مدل رفتاری اصلاحطلبهاست؛ اما گویا مظلومیت فرهنگ، اصلاحطلب و اصولگرا نمیشناسد. صداوسیما را که اصلاً حرفش را نزن. حکایت «شاه میبخشید، شاهقلی نمیبخشید» بود. معلوم بود شاهقلیها کار را از دست شاهان صداوسیما درآوردهاند. مجوز پخش تیزر جشنواره را از قائممقام صداوسیما میگرفتیم، موقع پخش جلوی کار را میگرفت.
در اینجا لازم است تشکر کنم از حمایتهای بیدریغ معنوی آقایان سرشار، مرحوم امیرحسین فردی، وحید یامینپور، علیمحمد مؤدب، محمدعلی فقیه، جعفر ابراهیمی، راضیه تجار، علیرضا قزوه، گلعلی بابایی، مجید پورولی، حسین قرایی، محمدرضا شرفی خبوشان، رضا برجی، مازیار بیژنی، وحید جلیلی، احمد شاکری، کامران پارسینژاد، محمدحسن ابوحمزه، مجید اسطیری و از همه مهمتر بهمن دری، معاون وقت وزارت ارشاد که با جرئت و بصیرت پای کار آمد.
در مقابل این دوستان، بعضی افراد صاحبنام هم بودند که دون شأن خودشان میدانستند دربارۀ دغدغههای مردم قلم بهدست بگیرند. نگاه آنورآبی داشتند. ترجیح میدادند سراغ موضوعاتی بروند که در جشنوارههای بینالمللی پسندیده شوند. مثل سینمای اسکارپسند که دغدغههای اصلی مردم برایشان اهمیتی ندارد. نه به ایران دل بستهاند، نه به عقاید مردم ایران!
- اولین دورۀ جشنواره کی برگزار شد و خروجیاش چه بود؟
دورۀ اول جشنوارۀ رسول آفتاب سال 89 برگزار شد. بعد از جشنواره با چاپ کتاب چت مقدس قصد داشتیم پروندۀ این جشنواره را ببندیم. بعد از اتمام جشنواره، از دفتر مقام معظم رهبری تماس گرفتند و فرمودند حضرت آقا کتاب چت مقدس را دیدهاند و از برگزاری جشنواره ابراز خرسندی کردهاند. ما وقتی اطمینان پیدا کردیم اقداممان درست بوده، اجازه ندادیم عَلَم فرود بیاید. البته به لحاظ زمانی وقت گذشته بود؛ اما برای جشنوارۀ دوم فراخوان دادیم. سالهای بعد هم همین طور. تا اینکه موضوعات بینالمللی فکر یک جشنوارۀ ادبی بینالمللی را در ذهنمان پروراند.
- بینالمللیکردن جشنواره تأثیری روی فعالیتها و خروجیها گذاشت؟
بینالمللیکردن مؤسسهای که در یک شهرستان فعالیت میکرد و نهتنها مسئولان کشور، حتی مسئولان شهرستان هم کمکش نمیکردند، کار آسانی نبود؛ اما همان طور که جشنوارۀ ملی را با یک سیمکارت ایرانسل شروع کرده بودیم، بخش بینالملل را هم با ارتباطهای ایمیلی فرد به فرد شروع کردیم. به دوستان گفتیم هرکسی سرنخی در خارج از کشور دارد، از فرصت استفاده کند و فراخوان را به آنها هم برساند. ما راهی به سازمانهایی که رسالت فرهنگی در بخش بینالملل دارند، مثل سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و وزارت امور خارجه نداشتیم. حتی دوستان ما برای ایمیلزدن به کشورها بعضاً با همین تحریمها مواجه شدند و بازماندند. در نهایت، دعوتنامهها از راههای مختلف برای نویسندگان چندین کشور ارسال شد.
- در این بخش با اقبال هم مواجه شدید؟
آثار خوبی در بخش بینالملل برای ما آمد؛ اما مشکل بعدی ما، هزینههای دعوت و اسکان مهمانان خارجی بود. در یک خصوص آقای ابوحمزه که مسئول بخش بینالملل بود، ابتکار عمل بهخرج داد و از برگزیدگانی که امکان حضور در سفر اربعین را داشتند، دعوت کرد بین راه نجف و کربلا همدیگر را ملاقات کنند. همۀ کارهای جشنواره پارتیزانی انجام میشد. بعدها تصمیم گرفتیم تشکلی با عنوان «نویسندگان جهان اسلام» راهاندازی کنیم و در خصوص مسائل مبتلابه جهان اسلام، آثار نویسندگان کشورهای مختلف را جمعآوری، ترجمه و چاپ کنیم که نشد.
- الان برگزاری جشنواره متوقف شده است. درست است؟
این جشنوارهها در پنج دوره از سال 89 تا 94 برگزار شد. یک سال هم وقفه افتاد. دلیل وقفه هم این بود که ما هرچه جلوتر میرفتیم، استقبال بیشتر و کار گستردهتر و در نتیجه، هزینهها هم سنگینتر میشد. سال 92 که دولت آقای روحانی سرکار آمد، دکتر ضرغامی شد مدیرکل ارشاد استان تهران. گویا یکی از مأموریتهای ویژۀ ایشان کشیدن ترمز ما بود. مکان مخروبهای را که احیا کرده بودیم، از ما گرفت. از آن به بعد، همۀ حمایتهای وزارت ارشاد به روی ما قطع شد. معاون فرهنگی وزارت ارشاد، یعنی همین وزیر فعلی، نه وقت جلسه به ما میداد، نه به نامههایمان جواب میداد. کمیتۀ حمایت و نظارت وزارت ارشاد از میان حدود ده کتابی که هر سال کار میکردیم، برای تحقیق یک کتاب کمکمان میکرد که آن هم قطع شد. بنیاد ادبیات داستانی در برگزاری جشنوارۀ داستان کمکمان میکرد. مدیر منصوب دولت روحانی که آمد، این آبباریکه هم به روی رسول آفتاب بسته شد. خلاصه اینکه اگر انقلاب از جانب مستکبرین تحریم بود، رسول آفتاب از جانب وزارت ارشاد تحریم شد.
با این حال، ما جشنوارههای بعدی را کجدار و مریض ادامه دادیم؛ اما هر دوره از جشنواره کار سختتر میشد.آخرین دوره را هم که دورۀ پنجم بود، برگزار کردیم و دیدیم دیگر امکان برگزاری جشنواره نیست. تمرکزمان را فقط گذاشتیم روی تألیف کتاب و آموزش نیرو.
الان مؤسسه در چه حال است؟ گویا فعالیتهایتان تعلیق شده است.
سهچهارماهی هست کارمندان مؤسسه را در نهایت شرمندگی مرخص کردهایم. همۀ دولتها زمینۀ اشتغالزایی را فراهم میکنند. این دولت اشتغالزدایی کرده است. به دوستان گفتیم منزل باشید. اگر کاری به ما ارجاع شد، میدهیم در منزل انجام دهید. دفتر را جمع کردیم و اسباب و اثاثیۀ مؤسسۀ رسول آفتاب را ریختیم طبقۀ بالای منزلمان. الان خودم شدهام گردان تکنفره! این شکلی تلاش میکنم چراغ رسول آفتاب روشن بماند.
- انتشارات رسول آفتاب کتابهای زیادی هم چاپ کرده است. سرنوشت آنها به کجا رسید؟
انتشارات رسول آفتاب یک سال دیرتر از مؤسسه مجوز فعالیت گرفت. در طول این هفتهشتسالی هم که گذشت، هفتاد عنوان کتاب تألیف کردیم. یکی از پروژههای ما تألیف کتب شهدای اصناف کشور بود. برای هر استان یک کتاب کار شده بود و در مجموع 35 عنوان کتاب منتشر شد. حدود ده عنوان هم خروجی و محصول جشنوارههای ما بود. موضوع دیگرمان شهدای مدافع حرم بود. دربارۀ سرداران تخریب کتابی حدوداً هزارصفحهای نوشته شد. مابقی کتب هم غالباً سیرۀ شهدا بود. پروژۀ سنگین دیگری در خصوص خاطرات زندانیان نظامی مبارز دوران طاغوت دست گرفتهایم. دو سال است داریم روی آن کار میکنیم و هنوز به اتمام نرسیده است. تا دهۀ فجر کتابی حدود هفتصدصفحهای را از این خاطرات چاپ خواهیم کرد.
- با این تفاسیر الان فعالیتهایتان متوقف شده است؟
درست است که چراغ مؤسسه را کمسو کردهاند؛ اما حرفۀ بنده قبل از تمام این ماجراها نویسندگی بود و در عین حال، پرورش نیروی انسانی و کادرسازی. در ورامین و پیشوا با برگزاری کلاسهای داستاننویسی توانستیم یک گروه جهادیفرهنگی را از این کلاسها برای نگارش «قصههای فرماندهان دیار 15 خرداد» مهیا کنیم. تا الان پنج عنوان کتاب در این موضوع نوشته شده است. طبق بیانات مقام معظم رهبری در یکی از سفرهایشان به ورامین که گفتند «این دشت ورامین 32 سردار شهید دارد»، ما هم تصمیم جدی گرفتهایم قصۀ این سرادران شهید را تا 32 کتاب ادامه دهیم. جشنواره مخالف تولید کتاب هزینهبر است؛ اما نوشتن کتاب تا رسیدن به مرحلۀ چاپ هزینه ندارد و ما فعلاً این بخش را تا مرحلۀ چاپ کتاب پیش میبریم. اگر هزینۀ چاپ فراهم شد، در تیراژ دوهزار نسخه و بالاتر چاپ افست میزنیم. اگر هم نشد، برای ازبیننرفتن آثار، آنها را بهطور دیجیتال چاپ میکنیم تا در کتابخانۀ ملی و در نهاد کتابخانهها بماند و آرشیو باشد تا در زمان مناسب چاپ افست شود.
- به موضوع فتنه برگردیم. کدام ناشر یا ناشران در کنار شما با موضوع فتنه کتاب چاپ کردند؟
مؤسسۀ قدرولایت کتاب های خوبی در این زمینه چاپ کرده است.
- بین کتابهایی که چاپ شده، کدامشان را برای مطالعه پیشنهاد میکنید و چرا؟
من چت مقدس را پیشنهاد میکنم. اگر شما به کتابهای دفاع مقدس نگاه کنید، آنهایی که بلافاصله بعد از جنگ یا در زمان جنگ چاپ شدند، رنگ و بوی خاصی دارند. نویسندهها در این کتابها خیلی دلی نوشتهاند و به واقعیت خیلی نزدیکتر است. درست است که بعد از جنگ، به مرور زمان کتابهایی نوشته شد که حرفهایتر بود و سروشکل بهتری داشت؛ اما این کتابها به اندازۀ آن کتابهای نزدیک جنگ، اخلاص و صمیمیت و نزدیکی به واقعیت را ندارد. چت مقدس هم همین ویژگی را داراست.
https://mananashr.ir/news/30729/
برای ذخیره در کلیپ برد کلیک کنید
نظر بدهید