رمق
«رمق» یک نویسنده درآمد!/ فرهنگ و سیاست در یک رمان فوتبالی
رمان «رمق» اثر مجید اسطیری از سوی نشر شهرستان ادب منتشر شده که در آن خواننده در دل یک ماجرای فوتبالی از فرهنگ تا سیاست میخواند.
این رمان که پیش از این قرار بود با عنوان «از امجدیه تا ویلا» منتشر شود با عنوان تازه راهی کتابفروشیها شده است.
نویسنده این رمان پیش از این در گفتوگو با فارس درباره رمانش گفته بود: «رمان «از امجدیه تا ویلا» در بستر زمانی مسابقات فوتبال جام ملتهای آسیا ۱۳۴۷ میگذرد. این مسابقات که در تهران و ورزشگاه امجدیه برگزار شد نقطه عطفی در تاریخ فوتبال ما و نگرش اجتماعی مردم به فوتبال بود.»
وی افزود: «همانطور که میدانیم در بازی فینال، تیم ملی ایران در برابر تیم رژیم اشغالگر قدس قرار گرفت و این رویارویی مجال بروز احساسات ضدصهیونیستی را نیز فراهم آورد. برای اولین بار شادی گسترده از برد ورزشی با احساسات ملی گره خورد و شهر را تکان داد.»
نویسنده مجموعه داستان «تخران» گفت: «در این واقعه بزرگ من ظرفیت فراوانی برای خلق یک رمان دیدم. اگرچه بستر اصلی رمان رویدادهای مرتبط با این رقابتهاست، لکن شخصیت قهرمان در موقعیتی شبیه به موقعیت جوان امروز ما قرار دارد و میبینیم که مسائل اصلی او از مسائل جوان امروز دور نیست. در این اثر نیز مانند کتاب قبلیام دغدغه اصلی برایم آدمهای معمولی قشر فرودست هستند.»
اسطیری با اشاره به زمانی که صرف نوشتن این رمان کرده گفت: «نوشتن این اثر جدا از تاخیرهای ناخواستهای که برای من پیش میآمد حدود دو سال به طول انجامید.»
این رمان در 168 صفحه، روایت سرگشتگیهای جوانی به نام رئوف است که ورزشگاه امجدیه تهران مامن تنهاییهای اوست. رمان «رمق"» در بستر بازیهای فوتبال جام ملتهای آسیا در سال ۱۳۴۷ روایت میشود و با بازی فوتبال ایران و اسرائیل به پایان میرسد. همان بازی تاریخی که در ورزشگاه امجدیه (شیرودی کنونی) برگزار شد و با پیروزی تیم ملی کشورمان خاتمه یافت. نویسنده از دل ماجراهای این داستان فوتبالی، به وضعیت فرهنگی آن سالها از جمله پدیده هیپیگری نیز پرداخته است.
همچنین این رمان در یازدهمین جشنواره داستان انقلاب مورد تقدیر واقع شد.
در بخشی از این داستان میخوانیم:
«خیلی با خودم کلنجار رفته بودم که ببینم آن چیز خاص چیست؟ آن ویژگی منحصر بهفردی که توی امجدیه وجود داشت و جای دیگری نمیشد پیدایش کرد. به بغل دستیم نگاه میکردم که از پاکت تخمه بیرون میآورد و میشکست. درباره هر پاس یا پرتاب اوت اظهار نظر میکرد و کت چرکمردش نشان میداد که نباید چیزی بیشتر از یک کارمند رده پایین باشد. قبلاً هم او را همینجا بغل چپ امجدیه دیده بودم. اینجا روی سکو انگار خودش را، شغلش را و لباسش را از یاد برده بود و تند تند تخمه میشکست، من چه ربطی به این آدم داشتم؟ توی خیابان قطعاً از کنار هم رد میشدیم بدون اینکه نگاه کوتاهی به هم بیندازیم. اما حالا انگار یک نخ نامریی ما را به هم دوخته بود. یک رابطه عجیب که بیاختیار وادارمان میکرد همدیگر را دوست داشته باشیم. من اظهار نظر او را تأیید کنم و او پاکت تخمه آفتابگردانش را بگیرد جلوی من که بردارم. میخواستم بفهمم چه چیز من را به همه این آدمها ربط میدهد. اما پیش از آن که بتوانم این معادله پیچیده را توی ذهنم حل کنم یک شوت دیدنی یا یک خطای ناجوانمردانه فریاد تماشاگران را به هوا میبرد و من مثل آدمی که از خواب بپرد به خودم میآمدم و هر چه توی ذهنم رشته بودم پنبه میشد.»
«رمق» دومین کتاب مجید اسطیری و اولین رمان این نویسنده است. او پیش از این مجموعه داستان «تخران» را منتشر کرده بود. انتشارات «شهرستان ادب» این رمان را در ۱۶۸ صفحه و با قیمت ۲۵ هزار تومان روانه بازار کتاب کرده است.