یک میان‌پرده در جنون و زندگی
یکشنبه 19 خرداد 1398

یک میان‌پرده در جنون و زندگی

«سه‌شنبه» آراز بارسقیان، یک ملودرام در ستایش زندگی است. اگرچه می‌توانست پایانی دریغ‌ناک داشته باشد و تراژدیِ آربی آراکلیانِ سرگشته را طور دیگری به فرجام برساند.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، به نقل از خبرگزاری مهر، رمان «سه شنبه» تازه‌ترین اثر منتشر شده توسط آراز بارسقیان نویسنده و منتقد ادبی است که توسط نشر اسم روانه بازار کتاب شده است. در ادامه یادداشت احسان حسینی‌نسب روزنامه‌نگار و نویسنده را درباره این رمان می‌خوانیم.
حمید هامون، مهشید را از دست داده است. زندگی روی رویاگونه‌اش را از هامون دریغ کرده و صورتِ زشتِ کابوس‌وارش را به او نمایانده است. هامون در سرگشتگی است؛ هامون، خودْ سرگشتگی است. او پس از عبور از فرازها و فرودهای بسیار، پس از آنکه مهشید طردش می‌کند، پس از درک ناتوانی در به فرجام رساندن شغلش، پس از سرخوردگی در وجه زندگی روشنفکرانه، مایوس و سرخورده و بی‌همراهْ خود را به جریان طبیعت می‌سپارد؛ چنانکه در اوج سرگشتگی، ناتوان‌تر و ناامیدتر و خسته‌تر از همیشه به دریا می‌زند. آب او را با خود می‌برد و ما، انسان‌های ملول از مشاهده‌ی سرگشتگی و ملالِ بی‌پایان حمید هامون، پایان سرگشتگی او را در دریا به انتظار می‌نشینیم. پایان سرگشتگی او آب است. آب، بناست حمید هامون را با خود ببرد و این تنها راه نجات اوست، شاید.
شاهکار مهرجویی سال‌هاست که در بطن خود، قصه‌ی آدم‌های سرگشته را پرورانده است. هر انسانی، فهم‌شده یا نافهم، بخشی از شخصیت حمید هامون را در خود دارد. اگر کسی این سرگشتگی و ملال را فهمید، حبذا؛ اگر نه، می‌تواند مصداق آن بیت معروف باشد که «آن‌کس که نداند و نداند که نداند / در جهل‌مرکب ابدالدهر بماند.» حمید هامون به این سرگشتگی التفات دارد. او جریانِ پرقدرتِ حیات را درک می‌کند و به ناتوانی و نادانی خود در مقابل این چرخه‌ی بزرگ هم وقوف دارد. هامون نمی‌تواند چرخ‌دنده‌های زندگی و اندیشیدن را توامان با هم به حرکت دربیاورد. پس ناچار، یک‌جایی از نفس می‌افتد و لای این چرخ‌دنده‌ها بازی را نیمه‌کاره رها می‌کند. وامی‌دهد و می‌ریزد. خود را به آب می‌سپارد تا این «سرگشتگی»، با «جنون» به پایان برسد.
اما این یادداشت، قصه حمید هامون نیست. قصه‌ی آربی آراکلیان است که شباهت‌هایی بنیادین با حمید هامون دارد و تفاوت‌هایی هم. آربی آراکلیان از نخستین پرده‌ی «سه‌شنبه» سفر آفاقی و انفسی‌اش را با جنون آغاز می‌کند. قهرمان، سرگشته و ملول، راه نجات را در پیوستن به جریان طبیعت می‌داند؛ طبیعتِ پدیده‌ای به اسم سفر. خشک و غیرمنتظره. غیرقابل پیش‌بینی. مناسبِ روحِ آدمِ ملولی که دیگر هیچ چیزی برای از دست دادن ندارد. برای آربی از همان آغاز قصه پیداست که سرنوشت او را جنون رقم می‌زند. او ناچار است به دریا بزند. چنانکه پس از طرد شدن توسط شقایق، پس از درک طی مسیر اشتباه در کار حرفه‌ای، پس از ناامیدی در به‌فرجام‌رساندن کار نیمه‌ی کاره‌ی تئاتر، پس از سرخوردگی در وجهِ روشنفکرانه‌ی زندگی، مایوس و سرخورده خود را به دریا می‌سپارد؛ دریای سفر. سفری آفاقی، که آربی در خویشتن می‌کند و روزگارِ رفته‌اش را شخم می‌زند و سفری انفسی، که صورتِ روشنفکرانه‌ی سفر روزگار ماست و در آن، آربی از تهران به بوشهر می‌رسد.
سفر آفاقی آربی لابد باید شخصیتِ ستیهنده‌ی او را برای ما بشکافد و بگذارد پیش رویمان. شخصیت او آشنا نیست. او نویسنده است اما مانند نویسندگان هم‌گن، جویای نام نیست. برخلاف تیپِ نویسنده‌ی جویای نام که برای معرفی خود اتیکت‌های خود را دارد، آربی خراباتی است. وقتی که اشتباه می‌کند، آگاهانه و با خِردش اشتباهش را انتخاب می‌کند و به خطایش معترف است. آربی به ستیز با خویشتن نشسته است و به این ستیز وقوف دارد. از آن فرار نمی‌کند. به سفر می‌رود، تا سفر، ابزار صیرورت روحِ آربی را تامین کند.
اهل سفرهای تجربی، خاصه هیچ‌هایک -‌مفت‌سواری- می‌دانند که در فرمِ این سفر -‌که به‌زعم بسیاری، سفری غیرمعمول محسوب می‌شود- سفر نوعی سلوک به شمار می‌آید و مسافر نیز، سالک محسوب می‌شود. هیچ‌هایک اگرچه ظاهراً فرمی غربی دارد، اما سرشار از اشراق است. مسافر در سفرِ تجربی، به تماشای طبیعت نمی‌نشیند، بلکه طبیعت بخشی است از سفر او. این فرم از سلوک، دعوتی است به غور و تفحص در کار خویشتن و در کار جهان. هیچ‌هایکر در سفر مفت‌سواری، فرصت می‌یابد تا خود را عریان و بی‌ابزار، در معرضِ طبیعتِ سفر کردن قرار دهد. چه این‌که خود را در معرض اقتضای طبیعتِ سلوک قرار دهد و چه اینکه خود را در معرضِ بی‌شمارْجهان‌های موازیِ آدم‌های توی راه که او را نه به‌عنوان یک مسافر، که به‌عنوان یک راهرو و سالک می‌شناسند. هیچ‌هایکر حتی اگر برنامه‌ی روشنی برای سفرش داشته باشد، حتی اگر نقطه‌ی مبدا و مقصدش را بداند و برای طی مسیر برنامه‌ای دقیق داشته باشد، باز هم خود را مقهور جریان سفر می‌داند. یعنی در سفر هیچ‌هایکی، مسافر برنامه‌ریز سفر نیست؛ بلکه طبیعت است که برنامه‌ی سفر را تعیین می‌کند.
آنچه آربیِ «سه‌َشنبه» به آن احتیاج دارد دقیقاً همین است. آربی می‌داند که برای خروج از بحرانِ هامون‌وار زندگی، ناچار است خود را به جریانی بسپارد که کنترلی روی آن ندارد. آنچه نویسنده از آربی به ما می‌نمایاند، آن است که او در هر ساحتی از زندگی که به «اختیار» مسلح بوده، از پس رتق و فتق امور برنیامده و حالا خودخواسته، با سلب اختیار از خویشتن، به سفری تن درمی‌دهد که «جبر» طبیعت برای آن تصمیم می‌گیرد. سفری که آربی در آن نمی‌تواند جزئیات را کنترل کند. حتی در واپسین صفحات کتاب روشن است که آربی همچنان ناتوان در کنترل زندگی، پس از سلوکی عمیق در مسیر تهران تا بوشهر، به سراغ شقایق می‌رود. او هرجایی که اختیار دارد همچنان ناکارآمد است و نمی‌تواند از این اختیار به بهترین شکل بهره ببرد؛ بلکه بدترین شیوه را برمی‌گزیند؛ ترجمه‌های بازاری، کتابی که به‌جای ویترین کتابفروشی‌ها سر از تبلیغات ماهواره‌ای درمی‌آورد، درگیری با ناشری که بر اساس مختصات کار حرفه‌ای می‌خواهد از کتابی که منتشر کرده پول دربیاورد، همه موید آن است که پیچ و مهره‌های آربی با آنچه که برای سایرین تعریف‌شده و پذیرفتنی است، همخوانی ندارد. و همچنان که می‌دانیم این، خصلت آدم‌های سرگشته است.
حمید هامون یک منجی دارد که سرگشتگی او را -‌نه این‌که پایان می‌دهد، اما- سامان می‌دهد. علی عابدینی درست در وقتی که باید، سرمی‌رسد. درست وقتی که دریا -‌طبیعت- حمید هامون را با خود برده است، دست علی عابدینی حمید هامون را از دریا بیرون می‌کشد و او نجات می‌یابد. ناجی درست به وقت به مددجو می‌رسد و او را از سقوط و تباهی رهایی می‌ّبخشد. برای آربی، ناجی اما علی عابدینی نیست. این، تفاوت شخصیت حمید هامون با آربی آراکلیان است. حمید هامون یک منجیِ روشنفکر می‌خواهد. کسی که دنیا را قربانیِ آرمان‌هایش کرده باشد. اما آربی دنبال چنین کسی نیست. آربی به کسی نیاز دارد که او را نه به آرمان‌هایش، که به زندگی سوق دهد. کسی که مثل ماست، از ماست. کسی که بنا نیست دنیا را تغییر دهد. ناجی‌ای که به سرگشتگی آربی سامان می‌دهد، شقایق است. آربی می‌داند که برای رهایی از سرگشتگی ناچار است به زندگی پناه ببرد و شقایق، همانطور که نویسنده به ما نشان می‌دهد، زندگی را بیش از آرمان‌هایش ارج می‌نهد. چنانکه از آربی، نمادِ انسانِ روشنفکری که همه‌ی آناتش با واپسگرایی در تعارض است، جدا می‌شود و دوباره ازدواج می‌کند و در ازدواجِ تازه‌اش هم شکست می‌خورد.
«سه‌شنبه» آراز بارسقیان، یک ملودرام در ستایش زندگی است. اگرچه به‌زعم نگارنده سه‌شنبه می‌توانست پایانی دریغ‌ناک داشته باشد و تراژدیِ آربی آراکلیانِ سرگشته را چنانکه به شهادت «یکشنبه» و «دوشنبه» در سرگشتگیِ مدام بود، طور دیگری به فرجام برساند؛ اما آراز بارسقیان ترجیح داده که زنده بودن را به زندگی کردن برساند، و قهرمان داستانش را در واپسین پرده از این تریلوژیِ ایام هفته، در سرگشتگی و عسرت رها نکند.
نظر بدهید