بلیط دوسرۀ نیویورک-تهران
شنبه 25 خرداد 1398

انتشارات فرانکلین، از الف تا ی

بلیط دوسرۀ نیویورک-تهران

هدف اصلی انتشارات فرانکلین کمک به توسعۀ خودانگیختۀ کشورها اعلام شده بود و هرگونه تبلیغ سیاسی یا عقیدتی، مخالف با این هدف قلمداد می‌شد؛ اما با وجود ظاهر غیرسیاسی این مؤسسه، نگاه به کارنامۀ آن نشان می‌دهد تأثیر بلندمدت فعالیت این مؤسسه، رواج فرهنگ آمریکایی در کشورهای در حال توسعه بود.

انتشارات فرانکلین، از الف تا ی
در سال 1332، نمایندگی برنامۀ کتاب فرانکلین نیویورک در تهران با نام «انتشارات فرانکلین» آغازبه‌کار کرد. پایه‌گذار و مدیرعامل این مؤسسه همایون صنعتی‌زاده بود. فرانکلین برای نخستین بار ویرایش و تولید فنی کتاب را شامل صفحه‌آرایی، نمایه‌سازی، طراحی جلد، تصویرسازی و... به شکل امروزی انجام و سروشکل تازه‌ای به کتاب در ایران داد. این مؤسسه از سال 1336 انتشار کتاب‌های درسی را در ایران در دست گرفت و این سودی هنگفتی برای این مؤسسه به همراه داشت؛ به‌طوری که از محل عواید چاپ کتب درسی، چاپخانه‌ای مجهز به نام «شرکت افست» تأسیس کرد. دربارۀ تأثیر انتشارات فرانکلین روی نشر کتاب در ایران تاکنون بارها صحبت شده؛ اما به جزئیات فعالیت این مؤسسه کمتر پرداخته شده است؛ جزئیاتی که می‌تواند تصویر واقعی‌تری از فعالیت‌هایش را ترسیم نماید.
 
برنامۀ کتاب فرانکلین
جنگ سرد میان آمریکا و شوروی، نبردی فرهنگی برای تسخیر قلب‌ها و ذهن‌های مردم سراسر جهان بود که در آن نوشتار نیز همانند گفتار و تصاویر، نقشی مهم ایفا می‌کرد. گرچه کتاب‌ها به اندازۀ برنامه‌های رادیویی و فیلم‌های سینمایی بر جلب افکار عمومی تأثیرگذار نبودند، با این حال، اهمیتی حیاتی در استراتژی کلی ابرقدرت‌ها داشتند.
در این میان، کشورهای در حال توسعه هم در عمل و هم به‌صورت ایدئولوژیک، عرصۀ منازعه میان قدرت‌های رقیب بودند. هم‌زمان با اوج‌گرفتن جنگ سرد، دولتمردان آمریکا لازم دیدند تا با ایجاد جریانی پروپاگاندا، مانع تأثیرگذاری کمونیسم بر این جوامع شوند. به همین منظور، ایالات متحده تأسیس و حمایت از سلسله‌ای از برنامه‌های دولتی، نیمه‌دولتی و خصوصی را در دستورکار قرار داد تا نبرد فرهنگی‌اش را ادامه دهد.
یکی از این برنامه‌ها که در سال 1952 آغاز شد، انتشارات فرانکلین نام داشت که در سال 1964 و هم‌زمان با اوج‌گرفتن جنگ سرد در جهان، نامش به برنامۀ کتاب فرانکلین تغییر یافت. فرانکلین برنامه‌ای خصوصی و سازمانی غیرانتفاعی برای کمک به ترجمه و انتشار کتب آمریکایی در کشورهای در حال توسعه بود و با شعار «توسعۀ صنعت نشر بومی» در آن‌ها فعالیت می‌کرد.
بر اساس اسنادی که در کتابخانۀ دانشگاه پرینستون نگهداری می‌شود، این برنامه تا اواخر دهۀ 1970 به شکل طیف وسیعی از برنامه‌ها در چندین منطقۀ کلیدی جهان اجرا می‌شد. منطقۀ خاورمیانه در این برنامه اولویت داشت و فرانکلین در پنج شهر این منطقه یعنی قاهره، تهران، تبریز، بیروت و بغداد، دفتر داشت و پاکستان و اندونزی و شهرهای جاکارتا، کوالالامپور و لاهور در اولویت‌های بعد قرار داشتند. در دهۀ 1960 و 1970، این برنامه به آفریقا (داکا و لاگوس) و تعدادی از کشورهای آمریکای لاتین (شهرهای ریودوژانیرو و بوینس آیرس) گسترش یافت. در میان هفده کشوری که فرانکلین در آن‌ها به فعالیت مشغول بود، فرانکلین تهران بزرگ‌ترین پروژه به‌شمار می‌آمد.
 
هدف اصلی انتشارات فرانکلین کمک به توسعۀ خودانگیختۀ کشورها اعلام شده بود و هرگونه تبلیغ سیاسی یا عقیدتی، مخالف با این هدف قلمداد می‌شد؛ اما با وجود ظاهر غیرسیاسی این مؤسسه، نگاه به کارنامۀ آن نشان می‌دهد تأثیر بلندمدت فعالیت این مؤسسه، رواج فرهنگ آمریکایی در کشورهای در حال توسعه بود.
نشریۀ نامۀ انجمن کتابداران در شمارۀ 41 خود در مطلبی با عنوان «مؤسسۀ انتشارات فرانکلین تهران» که چند ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به چاپ رسیده است، به‌وضوح به اهداف شکل‌گیری انتشارات فرانکلین اشاره می‌کند و می‎نویسد: «در واقع، همان نقشی را که آژانس اطلاعات ایالات متحده (USIA) و ادارۀ توسعۀ بین‌المللی آمریکا (AID) در انتشار تکنیک آمریکایی به عهده داشتند، [فرانکلین] در زمینۀ اشاعۀ کتاب عهده‌دار شده است.»
همچنین «مظفر بقايی»، از بنیان‌گذران جبهۀ ملی ایران، به ارتباط فرانکلین با سازمان CIA اشاره می‌کند و می‌گوید: «... من تنها يک چيزی يادم می‌آيد. فکر می‌کنم سال‌های 1970-1971 بود که من آمدم تهران. قرار شد که يکی از مأمورين CIA در تهران مرا ببيند. مأمور CIA برای ملاقات، دو جا را پيشنهاد کرد؛ يکی انتشارات فرانکلين و ديگری کتابخانۀ فرانکلين. من کتابخانۀ فرانکلين را پذيرفتم. من در اينکه مؤسسۀ فرانکلين يک پايگاه سياسی بود و مربوط به CIA، هيچ ترديدی ندارم.»
 
منابع مالی
نخستین بودجۀ فرانکلین نیویورک را وزارت امور خارجۀ ایالات متحده تأمین کرد و طی قراردادی در پاییز سال 1952، مبلغ نیم‌میلیون دلار در اختیار فرانکلین قرار گرفت؛ اما از آنجا که هیئت‌مدیرۀ فرانکلین خصوصی بود، برنامۀ جذب منابع مالی از مؤسسات خیریه و بنگاه‌ها و اشخاص آغاز شد.
زمانی که در سال 1977 پس از 25 سال برنامۀ فرانکلین خاتمه یافت، اسناد نشان می‌داد که فرانکلین جمعاً توانسته است 113میلیون دلار از منابع مختلف جذب و در راستای اهداف خود صرف کند که حدود 65درصد از این مبلغ از طریق کشورهای در حال توسعه تأمین شده بود.
در حقیقت، فرانکلین توانسته بود با بودجه‌ای که بخش عمدۀ آن را کشورهای در حال توسعه تأمین می‌کردند، به ترویج سیاست‌های فرهنگی آمریکا در همان کشورها بپردازد!
 
اختلاف فرانکلین با دولت ایالات متحده
روند کار فرانکلین در سطح جهانی به این شکل بود که فرانکلین حق ترجمه را از صاحب‌امتیاز آمریکایی می‌خرید و هزینۀ ترجمه و ویرایش را پرداخت می‌کرد و در ازای دریافت مبلغ کمی به‌عنوان حق امتیاز، آن را در اختیار ناشر محلی قرار می‌داد و ناشر محلی فقط هزینۀ کاغذ، چاپ و صحافی را پرداخت می‌کرد.
در انتشارات فرانکلین، کتاب‌ها را به منظور ترجمه کارشناسان محلی انتخاب می‌کردند؛ اما دولت آمریکا نظری دیگر داشت. آن‌ها نمی‌خواستند دفترهای انتشارات فرانکلین به‌عنوان ابزار دولت ظاهر شوند و حتی برآن بودند تا نشان دهند که آمریکایی‌ها دست در دست همتایان محلی‌شان به منظور بهبود جوامع محلی کار می‌کنند؛ اما از سوی دیگر، تمایل داشتند کتاب‌ها را مستقیماً کارشناسان خودشان انتخاب کنند، نه نیروهای محلی. این اختلاف دیدگاه به‌طور فزاینده‌ای موجبات نارضایتی مدیران آژانس اطلاعات ایالات متحده را فراهم کرد و منجر به کاهش بودجۀ فرانکلین شد. در سال 1955، آژانس اطلاعات امنیت آمریکا روشن ساخت بودجه‌ای که از طریق فرانکلین در کشورهای خاورمیانه سرمایه‌گذاری کرده، باید از ضوابط و اهدافی که در جهت کاهش مشکلات جهان عرب و غرب است، تبعیت نماید و از فرانکلین به دلیل تأمین‌نکردن محصولات فرهنگی با محتوای صریح ضدکمونیستی در جهت اهداف تبلیغاتی‌اش انتقاد کرد.
با وجود این اختلاف، بدون شک کارنامۀ فرانکلین هم‌سو با سیاست‌های خارجی آمریکا و در جهت ایجاد تصویری مثبت از این کشور در خارج از مرزهایش بود. اختلاف فرانکلین با آژانس اطلاعات آمریکا به این دلیل بود که مدیران این مؤسسه بر این باور بودند که جلب مشارکت و انتخاب محلی، بیش از آنکه مانعی بر سر این راه باشد، به آن کمک می‌نماید.
در یک سند سیاست‌های کلی فرانکلین مربوط به سال 1956 آمده است: «فرانکلین بر این عقیده است که تنها از طریق سازوکار انتخاب آزاد توسط نخبگان محلی نظیر استادان دانشگاه، نویسندگان و چهره‌های سیاسی و دولتی می‌تواند برنامه‌هایش را در جهت نیازهای افرادی که ایالات متحده در پی حمایتشان است، سازماندهی نماید.»
آماندا در مقالۀ خود به این موضوع اشاره کرده و می‌نویسد: «در حقیقت فرانکلین دریافته بود که احساسات ضد‌آمریکایی در کشورهای خاورمیانه به‌طور اجتناب‌ناپذیری در حال شکل‌گیری است و امیدوار بود بتواند با استخدام روشن‌فکران محلی به منظور ترجمه و نگارش معرفی نسخه‌ها، بخش قابل‌توجهی از این رهبران عقیدتی را با خود همراه سازد و قدرت انتقادات را تحلیل برد.»
البته این سازوکار نتیجۀ دل‌خواه فرانکلین را در پی نداشت. در حالی که حسن العروسی، مدیر مصری دفتر فرانکلین در قاهره، همکاری با فرانکلین را یک تلاش ملی‌گرایانه عربی می‌دید، بسیاری از ملی‌گرایان دهۀ 1950 در مصر به این برنامه به‌عنوان «بخشی از پروپاگاندای بیگانه که کشورمان را به‌خدمت می‌گیرد» نگاه می‌کردند و به دنبال «هشدار علیه هجوم فرهنگی و روشمند بیگانه که در کشور نفوذ می‌کرد» بودند. برای اغلب ملی‌گرایان مصری اواسط دهۀ 1950، ترجمه کنشی سیاسی بود که با مقولۀ امپریالیسم پیوندی نزدیک داشت.
 

بازدید اشرف پهلوی از انتشارات فرانکلین در سال ۱۳۳۵ و دیدار با همایون صنعتی زاده

 
فرانکلین تهران
در آبان سال ۱۳۳۲، یک سال پس از تأسیس اولین مؤسسۀ انتشارات فرانکلین در قاهره، دیتوس اسمیت به همراه دو عضو دیگر هیئت‌مدیره، اولین سفر دور دنیای خود را شروع کرد. اولین توقف آن‌ها تهران بود.
حاصل این دیدار آشنایی مدیران فرانکلین با همایون صنعتی‌زاده بود که در سال 1333 به‌عنوان نخستین مدیر انتشارات فرانکلین در تهران انتخاب شد. صنعتی‌زاده دست‌چپی معروفی بود و که شاه به او رحم کرده و او را بخشوده بود.
وی روابط خوبی با خانوادۀ سلطنتی داشت و به گفتۀ خود کوشید تا در کتاب‌های فرانکلین با تبلیغ برای پهلوی‌ها، از رضاخان تصویر آدمی «خودساخته» را نزد مردم بسازد و در کتاب مردان خودساخته، برای نخستین بار زندگی رضاشاه را به قلم محمدرضاشاه منتشر کرد. همچنین صنعتی‌زاده برای جلب حمایت‌های بیشتر خواهر دوقلوی شاه، نام اشرف را به‌عنوان مترجم روی کتاب مادر و بچه، نوشتۀ بنیامین اسپاک گذاشت؛ در حالی که مترجم اثر فرد دیگری بود!
 
یکی از موفقیت‌های صنعتی‌زاده جلب نظر سیدحسن تقی‌زاده بود که در آن زمان رئیس مجلس سنا بود و از رهبران جریان روشن‌فکری به‌شمار می‌آمد. صنعتی‌زاده توانست به یاری تقی‌زاده، از کمک چهره‌های مشهور و نخبگان فرهنگی نظیر احمد آرام، ایرج افشار، محمد معین، عباس زریاب خوئی و عبدالحسین زرین‌کوب بهره گیرد.
در کنار جذب چهره‌های فرهنگی، فرانکلین نیروهای هم‌سو با سیاست‌هایش را نیز جذب می‌کرد. به‌کارگیری حدود 29 نفر از توده‌ای‌ها و کسانی مثل نجف دریابندری که از سال 32 از این حزب جدا شده بودند و استفاده از آن‌ها به‌عنوان مترجم و نویسنده و مصحح، یکی از این اقدامات بود.
نگاهی به فهرست همکاران فرانکلین نشان می‌دهد که سناتورها، سفرا، امرای ارتش، قضات دادگستری و نظایر آنان از دیگر افرادی بودند که در شناساندن ادبیات آمریکا، از شرح حال سیاستمداران گرفته تا داستان‌های پلیسی، سهمی به‌عهده داشته‌اند. همچنین ناشران متعدد از جمله امیرکبیر، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ابن‌سینا و سخن در نشر کتاب با فرانکلین همکاری کردند.
فرانکلین تهران علاوه بر سرمایه‌گذاری در انتشار کتاب، در حوزۀ مسائل فنی تولید کتاب نیز حضور یافته بود. نقش فرانکلین در تحول صنعت نشر ایران را با اقدامات مثبتی نظیر احداث نخستین چاپخانۀ افست (چاپخانۀ 25 شهریور با مشارکت تقی‌زاده و اشرف پهلوی) و تأسیس کارخانۀ کاغذسازی پارس نمی‌توان نادیده گرفت؛ اما سود این اقدامات عاید گسترش فرهنگ آمریکایی در ایران می‌شد.
 

نقطۀ عطف فرانکلین
در سال 1336، فرانکلین که تعدادی از کارشناسان خود را برای گذراندن دورۀ کتاب‌های درسی و چاپ مواد آموزشی به دانشگاه کلمبیا فرستاده بود، به وزارت آموزش و پرورش پیشنهاد کرد که کار نوشتن، تجدید نظر، تولید و چاپ تمام کتاب‌های درسی ابتدایی را در دست بگیرد و این پیشنهاد پذیرفته شد. از این پس، فرانکلین بر محتوای کتاب‌های درسی تسلط یافت و در سال 1336، نخستین دورۀ کتاب‌های درسی دبستان را عرضه کرد. در سال 1337، مؤسسۀ انتشارات فرانکلین جمعاً 5/1میلیون نسخه کتاب درسی را در هشت موضوع طراحی، تولید و چاپ کرد و توانست بودجۀ این برنامه را از 270هزار به هشت‌میلیون دلار برساند. سود برنامۀ آموزشی برای فرانکلین چنان هنگفت بود که در سال‌های بعد به برنامه‌های ادارۀ فرانکلین نیویورک کمک مالی می‌کرد!
 
کارنامۀ انتشارات فرانکلین
نمودار مربوط به برنامۀ مستمر ترجمه‌های فارسی در انتشارات فرانکلین طی 21 سال، ابتدا سیر صعودی و سپس سیر نزولی آرامی را نشان می‌دهد. بالاترین نقطۀ نمودار مربوط به نیمۀ نخست دهۀ 1340 است؛ یعنی زمانی که سالانه حدود صد عنوان کتاب منتشر می‌شد. سپس منحنی سیر نزولی خود را آغاز می‌کند؛ چنان‌که در سال مالی 1349تا1350، در برنامۀ مستمر مـؤسسۀ انـتشارات فرانکلین تهران، تنها ۶۴ کتاب چاپ شد.
دربارۀ کل عناوین منتشرشده توسط انتشارات فرانکلین، آمارهای متفاوتی وجود دارد. در کتاب ارتش سری روشن‌فکران تعداد عناوین منتشرشدۀ این مؤسسه از آغاز کار تا انقلاب اسلامی، حدود 1500 عنوان ذکر شده است؛ اما دایرة‌المعارف ایرانیکا با درنظرنگرفتن عناوین تجدیدچاپ‌شده، این تعداد را هشتصد عنوان می‌داند. بر اساس آمار منتشرشده در این دایرة‌المعارف، اغلب آثار منتشره آمریکایی بودند، از کشورهای انگلستان و فرانسه نیز تعداد کمی به‌چشم می‌خورد و تنها پنجاه اثر متعلق به نویسندگان ایرانی بود.
 
 
مرکز تکثیر فیلم
کتاب تنها ابزار فرانکلین در جهت رواج سبک زندگی آمریکایی نبود. قاسم تبریزی، پژوهشگر حوزۀ تاریخ، در گفت‌وگو با شیرازه می‌گوید: «فرانکلین در سال 38، با عنوان ادارۀ اطلاعات سفارت آمریکا هشتصد عنوان فیلم را در شهرستان‌ها توزیع کرد. سال‌ 53، در همان مؤسسۀ فرانکلین در خیابان گاندی، زیرزمین بزرگی به نام مرکز تکثیر فیلم درست کردند. پخش فیلم زمینه‌ای شد برای انتقال فرهنگ آمریکایی به‌صورت تصویری. از این هشتصد فیلم، فقط سه عنوان دربارۀ ایران بود. یکی دربارۀ رضاشاه و محمدرضا و دیگری دربارۀ تخت‌جمشید و یکی از عناوینش هم اسلامی بود. اسلامی‌اش هم مستندی بود با عنوان نقش هواپیماهای آمریکایی در انتقال حجاج ایرانی به مکه! صنایع آمریکا، دستاوردهای موشکی آمریکا، جنگل‌های آمریکا و نظایر این‌ها موضوعات عمدۀ این فیلم‌ها و مستندها بودند و با پست به شهرستان‌ها ارسال می‌شدند.»
 
فرانکلین و تحدید آزادی بیان
انتشارات فرانکلین با توان مالی بالای خود و امکاناتی که در اختیار ناشرانش قرار می‌داد، آثار موردپسند خود را در بازار نشر عرضه می‌کرد و تمایل ناشران را به انتشار آثاری که فرانکلین محتوای آن را نمی‌پسندید، کاهش می‌داد. این اتفاق از دید تعدادی از روشن‌فکران جامعه پنهان نماند.
جلال آل‌احمد یکی از افرادی بود که به‌خوبی از خطرات فرانکلین در فضای فرهنگی جامعه آگاه شده بود و در برخی از آثار خود به این موضوع اشاره کرد. وی در کتاب سه مقاله می‌نویسد: «... بدبختی بزرگ‌تر در اينجا است که اين بنگاه محترم کم‌کم از يک دستگاه سانسور هم برای آزادی کلی مملکت خطرناک‌تر شده است. لابد می‌پرسيد چرا؟ حالا برايتان می‌گويم. اين بنگاه محترم به‌صورتی که ديديد، همۀ ناشران را چشم‌به‌دست خود نگه داشته؛ به‌صورتی که در هر سال اگر صد کتاب در اين مملکت منتشر شود (غير از انتشارات دانشگاه که صورت ديگری دارد)، پنجاه تای آن با کمک فرانکلين است.»
آل‌احمد با اشاره به تعدد ناشران و مجلات تخصصی کتاب که گوش‌به‌فرمان فرانکلین‌اند، ادامه می‌دهد: «خلاصه وضع جوری شده است که هرکه با کتاب و با هر خواندنی مرتب غيرروزنامه‌ای سروکار دارد، ناچار با اين بنگاه محترم سروکار دارد... به همۀ کتاب‌خوان‌ها و کتاب‌نويس‌ها و کتاب‌فروش‌ها هم اعلام خطر می‌کنم که از اين پس سروکارتان با يک تراست مطبوعاتی است.»
وی همچنین با انتقاد از خرید چکی آثار هم‌سو با سیاست‌های فرانکلین و انبارکردن آن‌ها، دربارۀ آیندۀ آزادی بیان در جامعه هشدار می‌دهد: «دچار عواقب تراست‌های بزرگ شده‌ايم و آن هم در امر مطبوعات و در امر کتاب و اين بزرگ‌ترين خطر است برای آزادی، نزديک‌ترين راه است برای يکدست‌کردن افکار و عقايد مردم.»
اين انحصارطلبی و مونوپليسم همايون صنعتی‌زاده باعث می‌شود که صدای ديگر اهالی‌ صنف کتاب و کتاب‌فروشان درآيد. به این ترتیب، محمدعلی ترقی، رئيس اتحاديۀ صنف کتاب‌فروش در سال 1339 و مدیر کتاب‌فروشی خیام، دربارۀ اعمال خلاف قانون و سلطه‌طلبانۀ همايون صنعتی‌زاده در انحصاری‌کردن بازار کتاب ايران و از دور خارج کردن دیگران، نامه‌ای افشاگرانه در روزنامۀ اطلاعات چاپ می‌کند.
 
شکست برنامۀ کتاب فرانکلین
تأثیر برنامه‌های کتاب فرانکلین چه بود؟ این منصفانه است که بگوییم تأثیری که بنیان‌گذاران فرانکلین مدنظر داشتند، بر جای نماند. مایکل هریس، رئیس فرانکلین، در سال‌های پایانی دهۀ 1960، زمانی که نشانه‌های شکست برنامه به دلیل فقدان بودجه و سوءمدیریت مالی آشکار شد، در موفقیت این برنامه در پیشرفت صنعت نشر بومی دچار تردید شد. گرچه فرانکلین در ترجمۀ آثار شاخص و برقراری روابط نزدیک با نخبگان بومی جوامع به‌صورت مؤثری عمل کرده بود، این دستاوردها تأثیر چندانی بر فروش، توزیع، انتشار حرفه‌ای یا حتی مشکل دزدی ادبی نداشتند.
حتی به لحاظ آماری نیز فرانکلین نسبت به کشور رقیبش، یعنی اتحاد جماهیر شوروی، توفیقی نداشت. در حقیقت، شوروی از تمام برنامه‌های آمریکایی پیشی گرفته بود. در نیمۀ نخست سال 1957، اتحاد جماهیر شوروی 15،631،700 نسخه کتاب را در 372 عنوان و به دوازده زبان به چاپ رسانیده بود. این در حالی بود که انتشارات فرانکلین در فاصلۀ سال‌های 1953 تا 1959 توانسته بود فقط ده‌میلیون نسخه از ششصد عنوان کتاب را به شش زبان منتشر نماید.
سرانجام پس از 25 سال، برنامۀ کتاب فرانکلین به کار خود خاتمه داد و دارایی‌های آن که حدود هشت‌هزار دلار بود، در اختیار مرکز کتاب کتابخانۀ کنگرۀ آمریکا قرار گرفت. دارایی‌های فرانکلین تهران نیز که در حدود ده‌میلیون دلار بود، در اختیار یک سازمان غیرانتفاعی قرار گرفت. شاخۀ قاهره نیز به سازمانی غیرانتفاعی واگذار شد تا فعالیت‌ها را ادامه دهد.
 
پس از انقلاب اسلامی ایران، مؤسسۀ فرانکلین به سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی تغییر نام داد و وظیفۀ چاپ کتب درسی را بر عهده گرفت؛ اما بدنۀ آن تحت سلطۀ روشن‌فکران سکولار ماند و سرانجام در سال 1372، با شرکت انتشارات علمی و فرهنگی (جانشین بنگاه ترجمه و نشر کتاب) ادغام شد.
 

 
سرنوشت فرانکلین تهران
عبدالحسین آذرنگ، نویسنده و مترجم ایرانی که بین سال‌های 1350 تا 1355 در انتشارات فرانکلین به‌عنوان ویراستار مشغول‌به‌کار بود، در گفت‌وگو با مجلۀ بخارا از جلسه‌ای صحبت می‌کند که در بهار سال 1354 و سه سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، به دعوت علی‌اصغر مهاجر، مدیر وقت فرانکلین تهران برگزار شد. در این جلسه، همۀ ویراستاران و نیز نجف دریابندری، معاون فرهنگی فرانکلین حضور داشتند.
مهاجر در این جلسه عنوان کرد که وضعیتی بر کشور حاکم شده است که امکانی برای ادامۀ فعالیت نمی‌بیند و دیر یا زود فرانکلین با بن‌بست روبه‌رو خواهد شد. با توجه به اینکه نیروهای باتجربه‌ای در زمینه‌های مختلف نشر با این مؤسسه همکاری می‌کنند که ثروت و سرمایۀ چشمگیری هستند، به نخست‌وزیر [امیرعباس هویدا] چند طرح در چند زمینه پیشنهاد داده شده و او همکاری نیروهای فرانکلین تهران را با دانشگاه آزاد به ریاست دکتر عبدالرحیم احمدی تصویب کرده است. ازاین‌رو، اعضای بخش ویرایش و بخشی از اعضای بخش تولید فنی و هنری فرانکلین در اختیار دانشگاه آزاد قرار می‌گیرد.
پس از پایان‌یافتن صحبت‌های مهاجر، حاضران واکنش‌های متفاوتی بروز دادند. شادروان کریم امامی گفت علاقه‌ای به کار در زمینۀ تدوین و انتشار متن‌های درسی و آموزشی و دانشگاهی ندارد و حاضر به همکاری با دانشگاه آزاد نیست. وی انتشارات سروش را برای ادامۀ فعالیت برگزید و تعدادی از اعضای بخش ویرایش را به همراه خود به سروش برد. نجف دریابندری نیز گرچه خود به همکاری با دانشگاه آزاد تن نداد، با تصمیم مهاجر مخالفت نکرد و به انتقال بخشی از نیروها به دانشگاه آزاد کمک کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و انحلال دانشگاه آزاد ایران، این نیروها به مرکز نشر دانشگاهی انتقال یافتند.
هم‌زمان با تعطیل‌شدن فرانکلین، شاخۀ تهران مؤسسۀ انتشاراتی جدیدی به نام «نومرز» تشکیل داد که می‌خواست برنامه‌های فرانکلین تهران را با تغییرات و اصلاحاتی ادامه دهد. دکتر حمید عنایت و یک آمریکایی به نام جان نیوتن که فارسی را خوب می‌دانست و روان صحبت می‌کرد، برای تأسیس نومرز تلاش می‌کردند. آن‌ها با شماری از اعضای پیشین فرانکلین تماس گرفتند و به همکاری دعوتشان کردند.
انتشارات نومرز در واقع تلاشی از سوی حکومت برای ایرانی‌کردن انتشارات فرانکلین بود. پیش از این، به انتقادات گستردۀ جمعی از نویسندگان و روشن‌فکران به فعالیت غرب‌محور فرانکلین اشاره شد. موسوی گرمارودی نیز از دیگر چهره‌هایی بود که درخصوص عملکرد فرانکلین انتقاداتی را مطرح ساخته بود. او در گفت‌وگو با روزنامۀ کیهان به این موضوع اشاره می‌کند: «خود من در شمارۀ تیرماه سال 52، راهنمای کتاب مقاله‌ای نوشتم که در آن اشاراتی به جنبه‌های استعمارگرایانۀ فرانکلین یعنی تهران‌نیویورک آن داشتم و دیگران نیز نوشــته‌ها و مقاله‌هایی داشتند؛ بلکه با صراحتی بیشتر و حرف‌هایی برنده‌تر و شــاید روی همین فشارها بود که رژیم سابق که همیشه ســعی می‌کرد بزک دموکراسی را رعایت کند و جلوی سروصداها را بگیرد، اقدام به ایرانی‌کردن فرانکلین نمود. تا اینکه حدود یک سال و نیم دو سال پیش، بعد از یک سری حرف‌های پشت‌پرده و طی مقابلۀ نامه‌ای، نام فرانکلین را به (نومرز) تغییر دادند که می‌دانیم نومرز وارونه‌شدۀ همان مرزهای نو آمریکا است و می‌بینید کــه در همین ایرانی‌کردن ظاهری فرانکلین، باز هم آن علاقه و الفت و وابســتگی به غرب به نحوی حفظ شده بود و نومرز تحت ریاست عالیۀ اشرف پهلوی قرار گرفت.»
پس از وقوع انقلاب اسلامی، آنچه از تشکیلات فرانکلین تهران باقی ماند، به تشکیلات تازه‌ای به نام سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (سمت)، زیر نظر علی موسوی گرمارودی منتقل شد. تغییرات و تحولات این تشکیلات پس از انقلاب مکتوب و مضبوط است و آن را در حوزۀ تاریخ نشر ایران پس از انقلاب می‌شود بررسی کرد.
 
سرنوشت کتابهای فرانکلین
موسوی گرماروی در مصاحبه‌ای با مجلۀ اميد ايران در خصوص کتاب‌های انتشارات فرانکلین می‌گوید: «بايد در مورد بيش از هفتصد عنوان کتاب بنشينيم و تصميم بگيريم؛ چون اين کتاب‌ها آمادۀ چاپ هستند و از آنجا که غالباً مربوط به دودمان پهلوی است، نياز به بررسی دارد که آيا چاپ بشود يا نه. تعجبی هم ندارد؛ چرا که انتشارات فرانکلين زمانی که به انتشارات «نومرز» تغيير نام داد، تازه تحت رياست عاليۀ اشرف درآمد و معلوم است که به اين ترتيب در اين مؤسسه چه کتاب‌هايی به چاپ می‌رسيده است...»
با وجود این، متأسفانه در سال‌های پس از پيروزی انقلاب اسلامی، برخی روش‌ها و سياست‌های سال‌های قبل از انقلاب «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» و همچنين مؤسسۀ فرانکلين تداوم يافت و حتی تعداد زیادی از حدود هفتصد کتابی که در سال‌های قبل از انقلاب منتشر شده بود، تجدید چاپ شدند؛ در حالی که بسياری از آن کتب، مبلغ و مروج همان انديشه‌های ضد ‌اسلامی و غرب‌گرايانه بودند.

 
سرنوشت اموال فرانکلین
از اواسط دهۀ 50، مؤسسۀ فرانکلين زنگ تعطيلی خود در ايران را به‌صدا درآورد. عبدالرحيم جعفری در اين خصوص می‌نويسد: «طبق دستور مؤسسۀ مرکزی نيويورک، دوسه‌سالی قبل از انقلاب، فروش و واگذاری بعضی اموال و امتيازات مؤسسۀ فرانکلين از جمله امتياز کتاب‌ها و سرقفلی فروشگاه‌های شرکت کتاب‌های توسط مهاجر انجام شد.» آن‌گونه که پیش‌تر اشاره شد، دارایی فرانکلین تهران در زمان تعطیلی حدود ده‌میلیون دلار بود. عبدالحسین آذرنگ که در آن زمان از ویراستاران فرانکلین بود، این موضوع را تأیید می‌کند: «اقوال و روایت‌ها متفاوت است. آنچه مسلم است، اینکه دارایی قابل‌توجهی بوده که بخشی از آن در ایامی که علی‌اصغر مهاجر در ایران بوده، فروخته شده است. برای مثال، اسناد و مدارک فروش شرکت سهامی کتاب‌های جیبی و دایرة‌المعارف فارسی به مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر موجود است.» وی در خصوص انتقال دارایی‌های فرانکلین به خارج از کشور اضافه می‌کند: «آنچه جابه‌جا، منتقل یا از ایران بیرون برده شده است، بدون همکاری شماری از مسئولان امور مالی و حقوقی که با علی‌اصغر مهاجر از نزدیک کار می‌کرده‌اند، امکان‌پذیر نبوده است. آن‌ها می‌توانند بگویند مهاجر چه میزان از دارایی‌های فرانکلین تهران را با خود به خارج برده است. او پس از تعطیل‌شدن فرانکلین تهران به آمریکا رفت، مستغلاتی خرید، دست به فعالیت‌هایی زد، کتاب منتشر کرد و خیالات دیگری هم در سر داشت که اجل مهلتش نداد.»
خود همایون صنعتی‌زاده نیز موضوع انتقال سرمایۀ فرانکلین به خارج از کشور را توسط علی‌اصغر مهاجر تأیید می‌کند و می‌گوید: «...هرچه فرانکلين داشت فروختند. مثلاً شرکت سهامی جيبی را فروختند. مهاجر هم مقدار زيادی از پول‌ها را برداشت و رفت در بورلی‌هيلز لس‌آنجلس ملکی خريد و در همان جا مرد. داستانش مفصل است.»
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
نظر بدهید