تو ... تمامِ منی!
دوشنبه 27 خرداد 1398

تو ... تمامِ منی!

سری به صفحه كتاب قصه دلبری زدیم تا ببینیم كاربرهای گودریدز راجع به كتاب چه گفته‌اند. تا این را هم فراموش نكرده‌ایم بگوییم قصه دلبری موفق شده 84/3 امتیاز از پنج امتیاز را از كتاب‎‌خوارهای گودریزدی بگیرد. امتیازی که به نسبت بالا محسوب می‌شود.


از تیپش خوشم نمی‌آمد. دانشگاه را با خط مقدم اشتباه گرفته بود. شلوار شش جیب پلنگی گشاد می‌پوشید با پیراهن بلند یقه‌گرد سه دكمه و آستین بدون مچ كه می‌انداخت روی شلوار. در فصل سرما با اوركت سپاهی‌اش تابلو بود. یك كیف برزنتی كوله‌مانند یك وری می‌انداخت روی شانه‌اش. شبیه موقع اعزام رزمنده‌های زمان جنگ. وقتی راه می‌رفت كفش‌هایش را روی زمین می‌كشید. ابایی هم نداشت كه در دانشگاه، سرش را با چفیه ببندد. از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد بیشتر می‌دیدمش. به دوستانم می‌گفتم: «این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه 60 پیاده شده و همون جا مونده!» اینها متن‌هایی است كه پشت جلد كتاب «قصه دلبری» نوشته شده. كتاب پرفروشی كه حالا به عنوان كتاب محوری یك مسابقه ملی كتابخوانی هم انتخاب شده و خبر رسیده به دلیل استقبالی كه از آن شده، مدت زمان مسابقه تمدیده شده است. امروز می‌خواهیم كمی درباره این كتاب حرف بزنیم.


خبرش را همین یكی دو روز قبل روابط عمومی مجمع ناشران انقلاب اسلامی برایمان فرستاد. این‌كه پویش كتابخوانی «كتاب و زندگی» با محوریت كتاب قصه‌ دلبری تا انتهای تیرماه 98 تمدید شده است.
آن جور كه در متن خبر هم آمده است، قصه دلبری، روایت مرجان درعلی، همسر شهید محمدحسین محمدخانی، از شهدای مدافع حرم كتاب محوری این دوره از پویش است. این كتاب به قلم محمدعلی جعفری به رشته تحریر آمده و انتشارات روایت فتح آن را منتشر كرده است. قصه دلبری، روایت پنج سال زندگی مشترك راوی كتاب با همسرش شهید محمدخانی است. جالب است بدانید شهید محمدخانی پیش از شهادت به همسرش گفته بود: «وقتی شهید شدم، خاطراتم را در قالب «نیمه پنهان ماه» انتشارات روایت فتح چاپ كن» و به نقل بعضی از خاطرات در این كتاب تأكید داشته است.

قصه چیست؟
كتاب، روایت زندگی مشترك محمدحسین محمدخانی و مرجان دُرعلی است. سوژه كتاب یك شهید دهه شصتی است كه در روزهای داغ تیر 1364 به دنیا آمده. خانواده‌اش ساكن تهران بوده‌اند. محمدحسین اما در دانشگاه آزاد یزد قبول می‌شود و می‎رود پی تحصیل. آنجا بوده كه با همسرش آشنا می‌شود. قصه اما به همین سادگی‌ها نبوده كه محمدحسین برود خواستگاری و جواب بله را بگیرد. هر دو از مسؤولان بسیج دانشجویی دانشگاه بوده‌اند. حتی روابط در چارچوب‌شان هم چندان حسنه نبوده و بگویی نگویی با هم كارد و پنیر بوده‌اند. دست تقدیر اما پرزورتر از این حرف‌هاست. محمدحسین و مرجان چشم که باز می‌كنند ، به همسری هم در آمده‌اند.
یحتمل در ذهن‌تان سوال شده كه حتما باید اتفاق جالبی افتاده باشد كه مرجان از مركب شیطان پایین آمده و بله را به خانواده محمدحسین داده و در ادامه راهی زندگی مشترك شده‌اند؟ بله دقیقا همین است و این كتاب روایت همین فرآیند است. محمدعلی جعفری در مقام نویسنده نشسته پای صحبت‌های همسر شهید و خاطرات‌شان را از زاویه نگاه مرجان درعلی تنظیم كرده. این‌كه محمدحسین محمدخانی از نگاه مرجان درعلی چگونه بوده و در نهایت چه اتفاقاتی افتاده كه
عروس خانم، بله را گفته. بخش دیگری از كتاب هم برمی‌گردد به زندگی پنج ساله مشترك‌شان تا شهادت محمد‌حسین. محمدحسین چهار ماه بعد از آن‌كه 30 ساله شده بود در آبان‌ 1394 در شهر حلب سوریه به شهادت رسید.

كتاب‌خوارها چه نظری دارند؟
اجمالا در جریان هستید كه خوره كتاب‌ها در یك شبكه اجتماعی به نام «گودریدز» جمع شده‎اند و راجع به كتاب‌هایی كه خوانده‌اند با هم صحبت می‌كنند و دل می‌دهند و
قلوه می‌گیرند.
سری به صفحه كتاب قصه دلبری زدیم تا ببینیم كاربرهای گودریدز راجع به كتاب چه گفته‌اند. تا این را هم فراموش نكرده‌ایم بگوییم قصه دلبری موفق شده 84/3 امتیاز از پنج امتیاز را از كتاب‎‌خوارهای گودریزدی بگیرد.
امتیازی که به نسبت بالا محسوب می‌شود. اینجا چند نمونه از نظرات این جماعت خوره كتاب را برایتان لیست كرده‌ایم.


نظر بدهید