شنبه 01 تير 1398
«بیخلوتی»، دنیایی شگفت با حداقل واژهها
از همان سطور اول مشخص است که موجوداتی باعث برهمزدن خلوت شخصیت اصلی داستان شدهاند؛ اما نه موجوداتی از جنس جن و روح یا حتی مثلاً حشرات. کشف هویت این موجودات است که مخاطب را دچار حیرت میکند.
از میان همۀ گونههای ادبی، مخاطب به داستان کوتاه اقبال کمتری نشان داده است؛ در صورتی که داستان کوتاه نسبت به رمان به لحاظ فرم از ساختار حرفهایتری برخوردار است. علل توفیقنیافتن داستان کوتاه به بررسیهای جدیتری نیاز دارد و در این یادداشت مجالی برای آن نیست؛ اما این مقدمه بهانهای است برای پرداختن به مجموعه داستانی که با وجود زبان، فرم و تکنیک حرفهای و کمنظیر، در اعطای جوایز ادبی به آن بیمهری شده است.
پیش از پرداختن به اصل اثر، باید به این نکته توجه کرد که نویسنده در انتخاب نام کتاب هوشمندانه عمل کرده است: عبارتی نو و بدیع که در عین حال برای مخاطب ملموس است و میتواند آن را درک کند. «بیخلوتی» اسم اولین داستان این مجموعه است و انتخاب آن بهعنوان اولین داستان هم نشانۀ هوشمندی نویسنده است. مخاطب در همان ابتدای کتاب با نثری مواجه میشود که در عین سادگی و خوشخوانی، از لطایف و ظرافتهای خاصی بهره برده است. به علاوۀ اینکه در استفاده از کلمات خست بهخرج داده و با حداقل واژهها، دنیایی شگفت را برای مخاطب بهتصویر کشیده است. دوری از اطناب در داستان از قوتهای این کتاب است. نویسنده برای روایت داستان از کلمات آشنایی استفاده کرده است. شاید در نگاه اول بهنظر برسد که جملات و عبارات همان جملات و عبارات معمول است؛ اما با نگاه دقیقتر مشخص میشود که این کلمات و جملات آشنا چنان هنرمندانه با هم ترکیب شدهاند که لحن داستانی زیبایی را بهوجود آوردهاند.
اما نثر جذاب و خواندنی فقط یکی از ویژگیهای ممتاز این اثر است و نهتنها در اولین داستان، بلکه در همۀ صفحات کتاب جریان دارد. اولین داستان کتاب نه فقط به دلیل نثر خوب، بلکه از این نظر که مخاطب را وارد دنیایی جدید میکند، شایستۀ تأمل است. با اینکه فضای داستان در ابتدا فضایی رئال را القا میکند، از همان سطور اول مشخص است که موجوداتی باعث برهمزدن خلوت شخصیت اصلی داستان شدهاند؛ اما نه موجوداتی از جنس جن و روح یا حتی مثلاً حشرات. کشف هویت این موجودات است که مخاطب را دچار حیرت میکند. بقیۀ داستانها در فضایی رئال جریان دارند؛ فضاهایی که شاید پیش از این، مشابه آن را در واقعیت دیده یا در داستانها خوانده باشیم. حتی شاید ایدۀ اولیۀ داستان نخنما بهنظر برسد؛ اما نویسنده با قلم توانایش و با بهرهبردن از زاویهدید مناسب و نگاه خاص و دقیق خود به سوژه، با چنان ظرافتی صحنهآرایی کرده است که خواننده را بعد از خواندن هر داستان بیش از پیش غرق در حیرت میکند؛ حتی اگر این داستان ماجرای زنی باشد که بر سر مزار همسر شهیدش نشسته است؛ اتفاقی که بارها و بارها در داستانهای پیش از این تکرار شده است. رفت و برگشتها و فضاسازی و واگویههای زن، این داستان را از همۀ داستانهای مشابه متمایز میکند. جنگ، رنج بعد از جنگ و غمهای حاصل از آن دستمایۀ تعدادی از داستانهاست؛ بدون اینکه مستقیم از جنگ صحبت شده باشد.
نکتۀ جالب توجه اینکه نویسندۀ این کتاب اهل خطۀ گیلان و ساکن بندر انزلی است: مکانی بسیار دورتر از شهرهای مرزی درگیر جنگ. بندر انزلی! با اینکه در همۀ داستانهای این مجموعه نامی از آن برده نمیشود، حال و هوای ویژۀ این شهر در جایجای سطور کتاب احساس میشود: غوغای بندر، رطوبت، سرسبزی و حتی غم ناشی از ابریبودن مداوم هوا و... . یکی از کمبودهای ما در دنیای ادبیات و داستان، خلق داستانهای بومی است. ادبیات و داستاننویسی در کشور ما بهشدت تهرانزده است. حتی در داستانهایی که اتفاقات آنها در شهرهایی غیر از تهران رخ میدهد، فضاها بهشدت آپارتمانی است و ویژگیهای آن شهر به هیچ وجه ملموس نیست. در صورتی که با توجه به وجود زیستبومهای متنوع و فرهنگ غنی، امکان خلق داستانهایی با فضاهای خاص و متنوع فراوان است؛ اما متأسفانه نویسندهها به این بیتوجه هستند. خانم مریم ساحلی از این امکان نهایت بهره را برده است. تجربۀ زیستی نویسنده و توانایی او در بهرهبردن از آن، باعث جذابیت مضاعف داستانها شده است. به علاوه، نویسنده از نمادها هم بهخوبی استفاده کرده است؛ مثلاً در داستان «پالتوی گشاد مادرم را میپوشم» پوشیدن پالتوی مادر اشاره به این نکته میکند که قهرمان داستان به همان سرنوشتی دچار شده است که مادرش دچار شده بود. از آغاز، استفاده از نماد در اسم داستانها خودنمایی میکند و این وسواس نویسنده را در انتخاب عنوان داستان نشان میدهد: عنوانی که هم از محتوای داستان وام گرفته است و هم قصه را لو نمیدهد. این ویژگی شامل همۀ داستانهای این مجموعه میشود. مثل داستانهای «دوشنبههای بارانی»، «به تماشای دیوارها میرویم»، «این دردهای خاکستری»، «شهرزادها تمام نمیشوند» و... .
بیخلوتی را که شامل نوزده داستان است، انتشارات کتاب نیستان در سال 1396 و در 150 صفحه منتشر کرده است.
پیش از پرداختن به اصل اثر، باید به این نکته توجه کرد که نویسنده در انتخاب نام کتاب هوشمندانه عمل کرده است: عبارتی نو و بدیع که در عین حال برای مخاطب ملموس است و میتواند آن را درک کند. «بیخلوتی» اسم اولین داستان این مجموعه است و انتخاب آن بهعنوان اولین داستان هم نشانۀ هوشمندی نویسنده است. مخاطب در همان ابتدای کتاب با نثری مواجه میشود که در عین سادگی و خوشخوانی، از لطایف و ظرافتهای خاصی بهره برده است. به علاوۀ اینکه در استفاده از کلمات خست بهخرج داده و با حداقل واژهها، دنیایی شگفت را برای مخاطب بهتصویر کشیده است. دوری از اطناب در داستان از قوتهای این کتاب است. نویسنده برای روایت داستان از کلمات آشنایی استفاده کرده است. شاید در نگاه اول بهنظر برسد که جملات و عبارات همان جملات و عبارات معمول است؛ اما با نگاه دقیقتر مشخص میشود که این کلمات و جملات آشنا چنان هنرمندانه با هم ترکیب شدهاند که لحن داستانی زیبایی را بهوجود آوردهاند.
اما نثر جذاب و خواندنی فقط یکی از ویژگیهای ممتاز این اثر است و نهتنها در اولین داستان، بلکه در همۀ صفحات کتاب جریان دارد. اولین داستان کتاب نه فقط به دلیل نثر خوب، بلکه از این نظر که مخاطب را وارد دنیایی جدید میکند، شایستۀ تأمل است. با اینکه فضای داستان در ابتدا فضایی رئال را القا میکند، از همان سطور اول مشخص است که موجوداتی باعث برهمزدن خلوت شخصیت اصلی داستان شدهاند؛ اما نه موجوداتی از جنس جن و روح یا حتی مثلاً حشرات. کشف هویت این موجودات است که مخاطب را دچار حیرت میکند. بقیۀ داستانها در فضایی رئال جریان دارند؛ فضاهایی که شاید پیش از این، مشابه آن را در واقعیت دیده یا در داستانها خوانده باشیم. حتی شاید ایدۀ اولیۀ داستان نخنما بهنظر برسد؛ اما نویسنده با قلم توانایش و با بهرهبردن از زاویهدید مناسب و نگاه خاص و دقیق خود به سوژه، با چنان ظرافتی صحنهآرایی کرده است که خواننده را بعد از خواندن هر داستان بیش از پیش غرق در حیرت میکند؛ حتی اگر این داستان ماجرای زنی باشد که بر سر مزار همسر شهیدش نشسته است؛ اتفاقی که بارها و بارها در داستانهای پیش از این تکرار شده است. رفت و برگشتها و فضاسازی و واگویههای زن، این داستان را از همۀ داستانهای مشابه متمایز میکند. جنگ، رنج بعد از جنگ و غمهای حاصل از آن دستمایۀ تعدادی از داستانهاست؛ بدون اینکه مستقیم از جنگ صحبت شده باشد.
نکتۀ جالب توجه اینکه نویسندۀ این کتاب اهل خطۀ گیلان و ساکن بندر انزلی است: مکانی بسیار دورتر از شهرهای مرزی درگیر جنگ. بندر انزلی! با اینکه در همۀ داستانهای این مجموعه نامی از آن برده نمیشود، حال و هوای ویژۀ این شهر در جایجای سطور کتاب احساس میشود: غوغای بندر، رطوبت، سرسبزی و حتی غم ناشی از ابریبودن مداوم هوا و... . یکی از کمبودهای ما در دنیای ادبیات و داستان، خلق داستانهای بومی است. ادبیات و داستاننویسی در کشور ما بهشدت تهرانزده است. حتی در داستانهایی که اتفاقات آنها در شهرهایی غیر از تهران رخ میدهد، فضاها بهشدت آپارتمانی است و ویژگیهای آن شهر به هیچ وجه ملموس نیست. در صورتی که با توجه به وجود زیستبومهای متنوع و فرهنگ غنی، امکان خلق داستانهایی با فضاهای خاص و متنوع فراوان است؛ اما متأسفانه نویسندهها به این بیتوجه هستند. خانم مریم ساحلی از این امکان نهایت بهره را برده است. تجربۀ زیستی نویسنده و توانایی او در بهرهبردن از آن، باعث جذابیت مضاعف داستانها شده است. به علاوه، نویسنده از نمادها هم بهخوبی استفاده کرده است؛ مثلاً در داستان «پالتوی گشاد مادرم را میپوشم» پوشیدن پالتوی مادر اشاره به این نکته میکند که قهرمان داستان به همان سرنوشتی دچار شده است که مادرش دچار شده بود. از آغاز، استفاده از نماد در اسم داستانها خودنمایی میکند و این وسواس نویسنده را در انتخاب عنوان داستان نشان میدهد: عنوانی که هم از محتوای داستان وام گرفته است و هم قصه را لو نمیدهد. این ویژگی شامل همۀ داستانهای این مجموعه میشود. مثل داستانهای «دوشنبههای بارانی»، «به تماشای دیوارها میرویم»، «این دردهای خاکستری»، «شهرزادها تمام نمیشوند» و... .
بیخلوتی را که شامل نوزده داستان است، انتشارات کتاب نیستان در سال 1396 و در 150 صفحه منتشر کرده است.
https://mananashr.ir/news/31178/
برای ذخیره در کلیپ برد کلیک کنید
نظر بدهید