دوشنبه 10 تير 1398
الغوث فرهنگی در حلق و بلع کاپیتالیسم
هجوم بیحدوحصر کارتلهای اقتصادی با سرمایههایی بیرون از فرهنگ که سرمایۀ هرکدامشان برای زیروروکردن حوزۀ نحیف و بِریبِریزدۀ اقتصاد فرهنگ کفایت میکند، در درازمدت جا را برای همۀ کسانی تنگ خواهد کرد که با چشم امید به فرهنگ پا به اقتصاد گذاشتهاند.
نویسنده: محمدصادق علیزاده
روز بازدید رهبری از نمایشگاه بود. برای پیگیری همزمان بازدید ایشان و کار دیگری، رفته بودم مصلا. لابهلای کارها تصویری ثبت کردم از جولان تبلیغاتی برندها در محوطۀ بیرونی مصلا. فیالمجلس هم استوری کرده و فرستادمش توی صفحۀ اینستاگرام با چنین شرحی: «حلول کاپیتالیسم در مصلا!» دوستی بهدرستی متذکر شد که الان زمان مناسبی برای انتشار چنین پستی نیست. حق گفته بود. همزمانی انتشار چنین مطلبی با بازدید بلندپایهترین مقام مملکت که از قضا هم کتابدوست است و هم ضدسرمایهداری، این تصور را برای مخاطب پیش میآورد که نکند این قلم هم دارد طعنه میزند؛ ما هکذا الظن به!
حالا درست است که آن روز بهتوصیۀ درست رفیق شفیق، پست مزبور را حذف کردم؛ ولی ذهنم هنوز مشغول است! سرمایهداری دارد ما و جامعه و فرهنگ و کتاب و کتابخوانی و همهچیز را با هم میبلعد! فاکتور میگیرم نگاه اقتصاد سیاسیگونه و ایضاً نگاههای در ظاهر عدالتخواهانه و در باطن چپ را؛ اما نیمنگاهی به اتفاقات زیرپوستی همین حوزۀ کتاب و نشر که خیلی هم چرب و نرم نیست، آنقدر نگران میکند آدم را که شب و روز ذهنش مشغول شود به اینکه در این روزگار که همّوغم دولتمردان، تأمین مایحتاج اساسی مردم است، آیا کسی هم حواسش به این هست که دارد زیر پوست فرهنگ چه میگذرد؟!
آن سوی پایتخت، یک مگامال و مجتمع لوکس تجاری و فیوزپران راه میافتد. بخشی هم میرود زیر بلیت چیزی که در ظاهر، کتاب و کتابخوانی است و در باطن اما... . در همین محوطۀ مصلا که قرار بود نقطۀ بندگی و رفتن زیر بلیت توحید باشد، کل تبلیغات نمایشگاهِ مثلاً فرهنگی کتاب تهران، در انحصار مؤسسهای قرار میگیرد که در ظاهر ناشر و در باطن یک مرکز درآمدزایی از کنکور است! کمی آنطرفتر، یکی از برندهای مهم بازار دیجیتال به اردوگاه دیجیکالاییها میپیوندد که پولش از پارو بالا میرود. لاجرم هم تا مدتی به مدد سرمایۀ تزریقشده از جانب دیجیِ محترم، چوب حراج میزند تا با دامپینگ بازار، دیگر رقبا بهدر شوند. دیگر برند نشر دیجیتال هم اخیراً بخشی از سهامی همان شبهناشری شده که کل آپشنهای تبلیغاتی نمایشگاه را با افزایش تعمدی قیمت، انحصاریِ خود کرده و دیگر رقبا را رانده گوشۀ رینگ! جولان اسپانسرشیپهای برنامهسازی در رسانۀ ملی و ستارهمربعها و ایضاً وضعیت سینما و سرمایه را هم فعلاً فاکتور بگیرید که این روزها تشت رسواییاش در دادگاه بعضی متهمان بانکی، حسابی افتاده پایین!
این قلمِ نه تحلیلگر مسائل اقتصادی است، نه کارشناس مدیریت. این قلم خبرنگاری فرهنگی است و همینقدر هم شامهاش میفهمد که این زیر بلیت رفتن، در درازمدت دودش نهفقط به چشمان کوچک و کمسوی فرهنگ میرود که بنای کسبوکارهای نوین را هم میلرزاند. یعنی منطق دودوتای اقتصادیاش هم لنگ است، اگر کسی بفهمد! هجوم بیحدوحصر کارتلهای اقتصادی با سرمایههایی بیرون از فرهنگ که سرمایۀ هرکدامشان برای زیروروکردن حوزۀ نحیف و بِریبِریزدۀ اقتصاد فرهنگ کفایت میکند، در درازمدت جا را برای همۀ کسانی تنگ خواهد کرد که با چشم امید به فرهنگ پا به اقتصاد گذاشتهاند؛ کسانی که نه پشتشان به سرمایۀ دیجیجان گرم است و نه چرخۀ مالی آن شبهناشری را دارند که نافش وصل به رحم ناعادلانۀ کنکور است و نه از جانب آن مگامال لاکچری غرب تهران تأمین سرمایه میشوند. اینها هم در کنار فرهنگ له خواهند شد. سرمایهداری خواهد بلعیدمان، اگر فکر نکنیم!
روز بازدید رهبری از نمایشگاه بود. برای پیگیری همزمان بازدید ایشان و کار دیگری، رفته بودم مصلا. لابهلای کارها تصویری ثبت کردم از جولان تبلیغاتی برندها در محوطۀ بیرونی مصلا. فیالمجلس هم استوری کرده و فرستادمش توی صفحۀ اینستاگرام با چنین شرحی: «حلول کاپیتالیسم در مصلا!» دوستی بهدرستی متذکر شد که الان زمان مناسبی برای انتشار چنین پستی نیست. حق گفته بود. همزمانی انتشار چنین مطلبی با بازدید بلندپایهترین مقام مملکت که از قضا هم کتابدوست است و هم ضدسرمایهداری، این تصور را برای مخاطب پیش میآورد که نکند این قلم هم دارد طعنه میزند؛ ما هکذا الظن به!
حالا درست است که آن روز بهتوصیۀ درست رفیق شفیق، پست مزبور را حذف کردم؛ ولی ذهنم هنوز مشغول است! سرمایهداری دارد ما و جامعه و فرهنگ و کتاب و کتابخوانی و همهچیز را با هم میبلعد! فاکتور میگیرم نگاه اقتصاد سیاسیگونه و ایضاً نگاههای در ظاهر عدالتخواهانه و در باطن چپ را؛ اما نیمنگاهی به اتفاقات زیرپوستی همین حوزۀ کتاب و نشر که خیلی هم چرب و نرم نیست، آنقدر نگران میکند آدم را که شب و روز ذهنش مشغول شود به اینکه در این روزگار که همّوغم دولتمردان، تأمین مایحتاج اساسی مردم است، آیا کسی هم حواسش به این هست که دارد زیر پوست فرهنگ چه میگذرد؟!
آن سوی پایتخت، یک مگامال و مجتمع لوکس تجاری و فیوزپران راه میافتد. بخشی هم میرود زیر بلیت چیزی که در ظاهر، کتاب و کتابخوانی است و در باطن اما... . در همین محوطۀ مصلا که قرار بود نقطۀ بندگی و رفتن زیر بلیت توحید باشد، کل تبلیغات نمایشگاهِ مثلاً فرهنگی کتاب تهران، در انحصار مؤسسهای قرار میگیرد که در ظاهر ناشر و در باطن یک مرکز درآمدزایی از کنکور است! کمی آنطرفتر، یکی از برندهای مهم بازار دیجیتال به اردوگاه دیجیکالاییها میپیوندد که پولش از پارو بالا میرود. لاجرم هم تا مدتی به مدد سرمایۀ تزریقشده از جانب دیجیِ محترم، چوب حراج میزند تا با دامپینگ بازار، دیگر رقبا بهدر شوند. دیگر برند نشر دیجیتال هم اخیراً بخشی از سهامی همان شبهناشری شده که کل آپشنهای تبلیغاتی نمایشگاه را با افزایش تعمدی قیمت، انحصاریِ خود کرده و دیگر رقبا را رانده گوشۀ رینگ! جولان اسپانسرشیپهای برنامهسازی در رسانۀ ملی و ستارهمربعها و ایضاً وضعیت سینما و سرمایه را هم فعلاً فاکتور بگیرید که این روزها تشت رسواییاش در دادگاه بعضی متهمان بانکی، حسابی افتاده پایین!
این قلمِ نه تحلیلگر مسائل اقتصادی است، نه کارشناس مدیریت. این قلم خبرنگاری فرهنگی است و همینقدر هم شامهاش میفهمد که این زیر بلیت رفتن، در درازمدت دودش نهفقط به چشمان کوچک و کمسوی فرهنگ میرود که بنای کسبوکارهای نوین را هم میلرزاند. یعنی منطق دودوتای اقتصادیاش هم لنگ است، اگر کسی بفهمد! هجوم بیحدوحصر کارتلهای اقتصادی با سرمایههایی بیرون از فرهنگ که سرمایۀ هرکدامشان برای زیروروکردن حوزۀ نحیف و بِریبِریزدۀ اقتصاد فرهنگ کفایت میکند، در درازمدت جا را برای همۀ کسانی تنگ خواهد کرد که با چشم امید به فرهنگ پا به اقتصاد گذاشتهاند؛ کسانی که نه پشتشان به سرمایۀ دیجیجان گرم است و نه چرخۀ مالی آن شبهناشری را دارند که نافش وصل به رحم ناعادلانۀ کنکور است و نه از جانب آن مگامال لاکچری غرب تهران تأمین سرمایه میشوند. اینها هم در کنار فرهنگ له خواهند شد. سرمایهداری خواهد بلعیدمان، اگر فکر نکنیم!
https://mananashr.ir/news/31368/
برای ذخیره در کلیپ برد کلیک کنید
نظر بدهید