چهارشنبه 12 تير 1398
مؤلف؛ مشتری یا مشارک؟
بهراستی، راز این همه موفقیت در زمینۀ چاپ کتاب شعر در کشور چیست؟ این تعداد ناشر موفق چگونه توانستهاند در این آشفتهبازار کتاب و در این وضعیت نابسمان و نگرانکنندۀ نشر، به این خوبی گلیم خود را از آب گلآلود فضای فرهنگی کشور بیرون بکشند و هریک با عناوین متعدد و حتی برخی با دهها عنوان کتاب جدید، به شبستان مصلای تهران بیایند؟
نویسنده: محمدرضا وحیدزاده
نمایشگاه کتاب امسال هم بهپایان رسید؛ با همۀ خوبیها و بدیهایش. خوبیهایی از جنس دیدارهای شیرین با دوستان آشنا، کتابگردیها و تورقکردنها، شنیدن خبرهای کتابی جدید و دیدن اتفاقات تازۀ نشر، تماشای شوق دلنشین و همچنان زندۀ مردم برای خرید کتاب و بدیهایی از سنخ وحشت هنگام دیدن قیمتهای عجیب، کاسبی ناشران تاجر، رنجهای ناشران شریف برای تولید سالم، بیقاعدگی بازار نشر، هجمۀ آثار ترجمهای بیضابطه به سبد خرید مردم، بیدرایتی مسئولان فرهنگی و هزاران نکتۀ ریز و درشتِ تلخ و شیرین دیگر.
در این میان اما نکاتی هم بود که شاید بهحسب علاقۀ هر بینندهای برای او مهمتر جلوه کرده باشد. بهعنوان مثال، من که بشخصه علاقۀ بیشتری به شعر دارم و از روی همین علاقه، با کنجکاوی بیشتری در این ده روز به غرفههای شعری سرک میکشیدم، نکتۀ عجیبی دیدم که حقیقتاً به نظرم در نوع خودش جالب توجه بود. البته مسئلۀ جدیدی نبود و متأسفانه سالهاست که گریبان نشر را در حوزۀ شعر گرفته است. این مسئلۀ مهم، گسترش چشمگیر آن در نمایشگاه کتاب امسال بود. امسال، در حالی که از برخی دوستان ناشرم میشنیدم که بهدلیل مشکلات بازار کاغذ، قید چاپ هر کتاب جدیدی را زدهاند و از کنارهگیری کامل برخی از ایشان هم خبرهایی بهدستم میرسید، در کمال تعجب، ناشرانی را میدیدم که مثل هر سال و بلکه بیش از سالهای پیش، با عناوین تازه و متعدد و متنوع و رنگووارنگ و با شمار بالا به نمایشگاه کتاب آمدهاند.
بهراستی، راز این همه موفقیت در زمینۀ چاپ کتاب شعر در کشور چیست؟ این تعداد ناشر موفق چگونه توانستهاند در این آشفتهبازار کتاب و در این وضعیت نابسمان و نگرانکنندۀ نشر، به این خوبی گلیم خود را از آب گلآلود فضای فرهنگی کشور بیرون بکشند و هریک با عناوین متعدد و حتی برخی با دهها عنوان کتاب جدید، به شبستان مصلای تهران بیایند؟ واقعاً این همه خواهان و خریدار پروپاقرص کتاب شعر از کجا آمدهاند؟ یعنی ما آنقدر مشتری جدی داریم که بهراحتی دست در جیب میکنند و با خرید همۀ صد عنوان کتاب جدید فلان ناشر و رساندن پیدرپی آنها به چاپهای بعدی، هم هزینههای تولید کتاب او را تأمین میکنند، هم مخارج آن نشر را به دخلش بازمیگردانند، هم با سود حاصل از چنین فروش چشمگیری، چرخههای صنعت نشر کشور را بهگردش درمیآورند و هم خیری به مؤلف بینوا میرسانند و به او برای ادامۀ کار و تألیف آثار بعدی انگیزه میدهند؟ بهراستی بازار شعر کشور چنین مشتریانی دارد؟ اگر چنین است که خوشا شعر و زهازه این فضای فرهنگی و ادبی توسعهیافته!
کاش همۀ اینهایی که گفتیم، حقیقت میداشت و خیالپردازیهای سادهانگارانه نمیبود. کاش بهراستی چنین بود و بازار نشر را در حوزۀ شعر، مشتریانی جدی و دستبهنقد بهپیش میبردند که خود نشان از سلامت شعر امروز کشور و ارتباط مستحکم آن با زندگی و جهان مخاطبانش میداشت؛ اما افسوس و صد افسوس که نیست چنین. حقیقت آن است که راز این توان و انگیزۀ عجیب برای چاپ مدام کتابهای شعر، نه در بازار گرم این آثار، که متأسفانه در سوی دیگر ماجراست. نبض این قصه در دست مؤلفان است. به عبارت دیگر، آنچه این گروه از ناشران ابنالوقف را به چاپ بیامان کتابهای شعر ترغیب کرده است، نه خریداران آنها که خود مؤلفان این آثارند که حاضرند برای چاپ کتابشان بهراحتی، با هر پیشنهادی از سوی ناشران کنار بیایند و هر مبلغی را به ایشان پرداخت کنند.
برخی از ناشران در طول این سالها آموختهاند که میتوانند بهجای تبلیغات و بازاریابی و توزیع مناسب و جلب مشتری و فروش کتاب و مبادلات مالی حوصلهسربر، یکباره و با صرفنظر از همۀ این مراحل پرمشقت، هزینۀ تولید خود را مستقیماً از مؤلفان بگیرند. اینگونه بهآسانی میشود هزینههای یک چاپ کامل را از جیب یک شاعر ذوقزده و آرزومند پرداخت کرد و دست بالا، پنجاهشصت نسخۀ محدود را با هر کیفیتی و با چاپ دیجیتالی روی میز فروش گذاشت و به این صورت، دیگر نه غصۀ انبار را خورد و نه حرص سروکلهزدن با پخشیها را. در عوض میشود با ثبت این عناوین در ارشاد، کارنامۀ نشر خود را غنی کرد و از چرب و شیرین یارانههای دولتی هم مستفیض شد و چند نسخهای هم برای خود ارشاد و کتابخانهها فرستاد و باقی هم هرچه فروخت، فروخت؛ خدا بدهد برکت. نفروخت هم مهم نیست. ناشر سودش را کرده و اکنون به فکر جلب مشتریان، ببخشید، مؤلفان جدید و عجول و جویای نام دیگر است. به همین سادگی!
حتی به یاد دارم که در نمایشگاه امسال، بعضاً هنگام پرسوجو از تولیدات جدید برخی از ناشران، با آمادگی آنها برای توافق بر سر قیمت چاپ کتاب خودم روبهرو میشدم. میپرسیدم شما کتاب شعر هم چاپ میکنید؟ منظورم اطلاع از حوزۀ کاری آنها بود. میشنیدم که اگر هزینهاش را بدهید، بله! اینچنین است که شوق انبوهی متشاعر جوان و چند شاعر دستبهجیب، موجب گردش معکوس چرخۀ اقتصادی نشر میگردد و کوهی کتاب ناخواندنی ضعیف را، با ضعفهای آشکار محتوایی و غلطهای فاحش ادبی و مشکلات عجیب ویرایشی و فنی، روانۀ بازار کتاب میکند. در این میان هم متضرر اصلی، جامعۀ علاقهمندان واقعی به شعر و ادبیات و از منظری دیگر، خود «شعر» است. مخاطب هرچه تورق میکند و سر میگرداند، جز ایراد وزنی و اشکال نحوی و بیمعنایی و مهملگویی، چیزی نمیبیند. در نتیجه یا اعتمادش را به این بازار از دست میدهد، یا سلیقه و ذوقش، یا هر دو را. طبیعتاً تبعات طولانیمدت این چرخۀ معیوب و فاسد هم، همانند هر فساد دیگری که آثار مستقیم و آشکار و غیرمستقیم و پنهان بسیاری دارد، بعدها خودش را بیشتر نشان خواهد داد؛ مگر آنکه این سرچشمه را آنها که باید، با بیل بگیرند که گفت: سرچشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گذشتن به پیل.
نمایشگاه کتاب امسال هم بهپایان رسید؛ با همۀ خوبیها و بدیهایش. خوبیهایی از جنس دیدارهای شیرین با دوستان آشنا، کتابگردیها و تورقکردنها، شنیدن خبرهای کتابی جدید و دیدن اتفاقات تازۀ نشر، تماشای شوق دلنشین و همچنان زندۀ مردم برای خرید کتاب و بدیهایی از سنخ وحشت هنگام دیدن قیمتهای عجیب، کاسبی ناشران تاجر، رنجهای ناشران شریف برای تولید سالم، بیقاعدگی بازار نشر، هجمۀ آثار ترجمهای بیضابطه به سبد خرید مردم، بیدرایتی مسئولان فرهنگی و هزاران نکتۀ ریز و درشتِ تلخ و شیرین دیگر.
در این میان اما نکاتی هم بود که شاید بهحسب علاقۀ هر بینندهای برای او مهمتر جلوه کرده باشد. بهعنوان مثال، من که بشخصه علاقۀ بیشتری به شعر دارم و از روی همین علاقه، با کنجکاوی بیشتری در این ده روز به غرفههای شعری سرک میکشیدم، نکتۀ عجیبی دیدم که حقیقتاً به نظرم در نوع خودش جالب توجه بود. البته مسئلۀ جدیدی نبود و متأسفانه سالهاست که گریبان نشر را در حوزۀ شعر گرفته است. این مسئلۀ مهم، گسترش چشمگیر آن در نمایشگاه کتاب امسال بود. امسال، در حالی که از برخی دوستان ناشرم میشنیدم که بهدلیل مشکلات بازار کاغذ، قید چاپ هر کتاب جدیدی را زدهاند و از کنارهگیری کامل برخی از ایشان هم خبرهایی بهدستم میرسید، در کمال تعجب، ناشرانی را میدیدم که مثل هر سال و بلکه بیش از سالهای پیش، با عناوین تازه و متعدد و متنوع و رنگووارنگ و با شمار بالا به نمایشگاه کتاب آمدهاند.
بهراستی، راز این همه موفقیت در زمینۀ چاپ کتاب شعر در کشور چیست؟ این تعداد ناشر موفق چگونه توانستهاند در این آشفتهبازار کتاب و در این وضعیت نابسمان و نگرانکنندۀ نشر، به این خوبی گلیم خود را از آب گلآلود فضای فرهنگی کشور بیرون بکشند و هریک با عناوین متعدد و حتی برخی با دهها عنوان کتاب جدید، به شبستان مصلای تهران بیایند؟ واقعاً این همه خواهان و خریدار پروپاقرص کتاب شعر از کجا آمدهاند؟ یعنی ما آنقدر مشتری جدی داریم که بهراحتی دست در جیب میکنند و با خرید همۀ صد عنوان کتاب جدید فلان ناشر و رساندن پیدرپی آنها به چاپهای بعدی، هم هزینههای تولید کتاب او را تأمین میکنند، هم مخارج آن نشر را به دخلش بازمیگردانند، هم با سود حاصل از چنین فروش چشمگیری، چرخههای صنعت نشر کشور را بهگردش درمیآورند و هم خیری به مؤلف بینوا میرسانند و به او برای ادامۀ کار و تألیف آثار بعدی انگیزه میدهند؟ بهراستی بازار شعر کشور چنین مشتریانی دارد؟ اگر چنین است که خوشا شعر و زهازه این فضای فرهنگی و ادبی توسعهیافته!
کاش همۀ اینهایی که گفتیم، حقیقت میداشت و خیالپردازیهای سادهانگارانه نمیبود. کاش بهراستی چنین بود و بازار نشر را در حوزۀ شعر، مشتریانی جدی و دستبهنقد بهپیش میبردند که خود نشان از سلامت شعر امروز کشور و ارتباط مستحکم آن با زندگی و جهان مخاطبانش میداشت؛ اما افسوس و صد افسوس که نیست چنین. حقیقت آن است که راز این توان و انگیزۀ عجیب برای چاپ مدام کتابهای شعر، نه در بازار گرم این آثار، که متأسفانه در سوی دیگر ماجراست. نبض این قصه در دست مؤلفان است. به عبارت دیگر، آنچه این گروه از ناشران ابنالوقف را به چاپ بیامان کتابهای شعر ترغیب کرده است، نه خریداران آنها که خود مؤلفان این آثارند که حاضرند برای چاپ کتابشان بهراحتی، با هر پیشنهادی از سوی ناشران کنار بیایند و هر مبلغی را به ایشان پرداخت کنند.
برخی از ناشران در طول این سالها آموختهاند که میتوانند بهجای تبلیغات و بازاریابی و توزیع مناسب و جلب مشتری و فروش کتاب و مبادلات مالی حوصلهسربر، یکباره و با صرفنظر از همۀ این مراحل پرمشقت، هزینۀ تولید خود را مستقیماً از مؤلفان بگیرند. اینگونه بهآسانی میشود هزینههای یک چاپ کامل را از جیب یک شاعر ذوقزده و آرزومند پرداخت کرد و دست بالا، پنجاهشصت نسخۀ محدود را با هر کیفیتی و با چاپ دیجیتالی روی میز فروش گذاشت و به این صورت، دیگر نه غصۀ انبار را خورد و نه حرص سروکلهزدن با پخشیها را. در عوض میشود با ثبت این عناوین در ارشاد، کارنامۀ نشر خود را غنی کرد و از چرب و شیرین یارانههای دولتی هم مستفیض شد و چند نسخهای هم برای خود ارشاد و کتابخانهها فرستاد و باقی هم هرچه فروخت، فروخت؛ خدا بدهد برکت. نفروخت هم مهم نیست. ناشر سودش را کرده و اکنون به فکر جلب مشتریان، ببخشید، مؤلفان جدید و عجول و جویای نام دیگر است. به همین سادگی!
حتی به یاد دارم که در نمایشگاه امسال، بعضاً هنگام پرسوجو از تولیدات جدید برخی از ناشران، با آمادگی آنها برای توافق بر سر قیمت چاپ کتاب خودم روبهرو میشدم. میپرسیدم شما کتاب شعر هم چاپ میکنید؟ منظورم اطلاع از حوزۀ کاری آنها بود. میشنیدم که اگر هزینهاش را بدهید، بله! اینچنین است که شوق انبوهی متشاعر جوان و چند شاعر دستبهجیب، موجب گردش معکوس چرخۀ اقتصادی نشر میگردد و کوهی کتاب ناخواندنی ضعیف را، با ضعفهای آشکار محتوایی و غلطهای فاحش ادبی و مشکلات عجیب ویرایشی و فنی، روانۀ بازار کتاب میکند. در این میان هم متضرر اصلی، جامعۀ علاقهمندان واقعی به شعر و ادبیات و از منظری دیگر، خود «شعر» است. مخاطب هرچه تورق میکند و سر میگرداند، جز ایراد وزنی و اشکال نحوی و بیمعنایی و مهملگویی، چیزی نمیبیند. در نتیجه یا اعتمادش را به این بازار از دست میدهد، یا سلیقه و ذوقش، یا هر دو را. طبیعتاً تبعات طولانیمدت این چرخۀ معیوب و فاسد هم، همانند هر فساد دیگری که آثار مستقیم و آشکار و غیرمستقیم و پنهان بسیاری دارد، بعدها خودش را بیشتر نشان خواهد داد؛ مگر آنکه این سرچشمه را آنها که باید، با بیل بگیرند که گفت: سرچشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گذشتن به پیل.
https://mananashr.ir/news/31415/
برای ذخیره در کلیپ برد کلیک کنید
نظر بدهید