سه شنبه 25 تير 1398
جلوههایی از پیکرگردانی در رمان افرا
مهمترین بخش پیکرگردانی «افرا» درباره «ظفرشکارچی» اتفاق میافتد؛ جاییکه این شخصیت به گراز تبدیل میشود. جالب اینجاست که «در هنر عیسوی، گراز مظهر شهوت از هفت گناه بزرگ بهشمار میرود که عفاف، آن را در زیر پای خود له میکند. عفاف یکی از سه سوگند رهبانی است»
«افرا» نخستین رمان آقای حسینعلی جعفری است. روایت این رمان در سالهای حکومت محمدرضاشاه پهلوی جریان دارد و در بازگشت به گذشته، بخشهایی نیز در حوالی سال 1320 اتفاق میافتد. «سرهنگ» که بعدتر میفهمیم همان «گروهبان یارمحمد» بوده، کشته میشود و «زکریا» که گاهی هم «یحیی» نامیده میشود، فعالی انقلابی است که از عوامل حکومت پهلوی فراری و بعد مظنون به قتل سرهنگ شاهنشاهی نیز شده است. «ساسان» که خودش ستوان شاهنشاهی است، بهدنبال قاتل «سرهنگ» (پدرش) میگردد و در پی نشانههایی از «زکریا»، به دل جنگل سفر میکند. به او گفتهاند «زکریا» پدرش را بهقتل رسانده است. در این مسیر، «رستمعلی» را بهعنوان کسی که بهخوبی اقلیم جنگلهای مازندران (مخفیگاه زکریا) را میشناسد، به همراهی فرامیخواند و خودش را دوست دوران کودکی «یحیی» (زکریا) معرفی میکند. همپای روایت ماجراهای «ساسان» و «رستمعلی» گفتوگوهایی از زبان «سرهنگ» و «ظفرشکارچی» میخوانیم که بهمرور متوجه میشویم «سرهنگ» یا همان «گروهبان یارمحمد» پدر «ساسان» است که کشته شده و حالا «ساسان» در پی «زکریا» میگردد که میپندارد قاتل پدرش بوده است. از طرف دیگر، با «ظفرشکارچی» روبهرو میشویم که بهنوعی پیشکار «سرهنگ» بوده و با اتفاقاتی که کسی از آن اطلاعی ندارد، از محیط شهری فاصله گرفته و راهی جنگل شده و البته این تصور که به جزای اعمالش، به گراز تبدیل شده است.
همانطورکه مشاهده کردید، در قسمتهای مختلفی از این رمان و به انواع گوناگون، به مباحثی شبیه پیکرگردانی و نوعی از استحاله و مسخ اشاره شده که آن هم ریشه در افسانهها و اسطورههای زیستبومی دارد که داستان در آن روایت میشود. برای واکاوی مسأله، ابتدا باید مبحث «پیکرگردانی» را بهطورواضح تعریف کنیم.
پیکرگردانی (Metamorphosis) به معنای «دگرگونی»ست. آنچه در پیکرگردانی رُخ میدهد، امری جادویی و شگفت است. داستانهایی که در آنها پیکرگردانی صورت میگیرد، سابقهای بسیار طولانی در اساطیر و ادبیات ملل دارد. در این داستانها، با موجوداتی روبهرو میشویم که بنا به دلایلی «تغییرشکل» مییابند و از شکلی به شکل دیگر «تبدیل» میشوند. «دگرگونی» و قرارگرفتن در فرایندی مبتنی بر تغییر و تبدیل، جزء ذاتی اساطیر و افسانهها بوده است: «دگرگونشدن در اساطیر، نشانهای از حضور ایزدان است و در افسانهها چون ماجرای اصلی یا فرجام آن پدیدار میشود. ... بدون شک تغییردادن شکل یا جوهر در چشم فناپذیران، عالیترین جلوهگری قدرت ایزدان بود؛ زیرا جاودانگی ایزدان همیشه برای ذهن انسانی قابلدرک نیست؛ ولی دگرگونی معجزهای است قابلرؤیت و حتی ملموس» (اشمیت، ۱۳۸۷: ۲۱۱و۲۱۲). گویا «پیکرگردانی» برگردانی است که دکتر منصور رستگارفسایی نخستینبار بهکار بردهاند: «مراد از پیکرگردانی همان است که در ادبیات فرنگ Metamorphoses و Transformation خوانده میشود و معنای آن تغییر شکل ظاهری، ساختمان، اساس و هویت قانونمند شخص یا چیزی با استفاده از نیروی ماوراءالطبیعی است که این امر در هر دوره و زمانی «غیرعادی» بهنظر میرسد و فراتر از حوزه و توان معمولی انسانها و حتی نوابغ و افراد استثنایی بهشمار میآید. در این حالت، شخص یا شیء از صورتی به صورتی دیگر میگردد و پیکری تازه و نو مییابد که ممکن است بروزات آن صوری، ظاهری و محسوس باشد یا در نهاد و نهان چنان تغییراتی بنیادی شود، قدرت یا قدرتهایی تازه بهدست آورد که قبلا فاقد آن بوده است... .» (رستگار فسایی، ۱۳۸۳: ۴۳و۴۴)
الف) پیکرگردانی انسان به حیوان
«رستمعلی» وقتیکه شکارچی است بهنام «شوکا» (آهو) معروف است و البته وقتیکه گوزنی درمقابلش زانو میزند و بعد از آن دچار تحول میشود و دست از شکار میکشد، دیگر نمیخواهد «شوکا» صدایش بزنند. از طرف دیگر داستان پلنگ و «زکریا» پیش میآید که بهنوعی قصههای حضرت سلیمان؟ع؟ را بهیاد میآورد؛ پلنگی که درمقابل شخصیت قهرمان و درستکار (در اینجا زکریا)، رام و بهنوعی محافظ او میشود. اینها همه از حضور و نقش حیوانات در رمان «افرا» حکایت میکند.
مهمترین بخش پیکرگردانی «افرا» درباره «ظفرشکارچی» اتفاق میافتد؛ جاییکه این شخصیت به گراز تبدیل میشود. جالب اینجاست که «در هنر عیسوی، گراز مظهر شهوت از هفت گناه بزرگ بهشمار میرود که عفاف، آن را در زیر پای خود له میکند. عفاف یکی از سه سوگند رهبانی است» (هال، ۱۳۸۹: ۸۹) و این دقیقا با اتفاقی همخوانی دارد که برای «ظفرشکارچی» میافتد. «ظفرشکارچی» نیز در عقوبت کارهای ناشایستی که در قُرُقگاه «سرهنگ» شاهنشاهی در آزار و اذیت زنان و دختران انجام میداد، به گراز تبدیل شده بود. در این نوع از تبدیل انسان به حیوان، نهتنها هیچ ویژگی مثبتی به انسان اضافه نمیشود (در این روایت ظفرشکارچی)؛ بلکه تمام ویژگیهای انسان بهعنوان اشرف مخلوقات نیز از او خلع میشود. «بسیاری از پیکرگردانیهای انسان به حیوان با هدف کیفر اعمال و بازگرداندن نتایج بدکردار آدمی به خودش صورت میگیرد» (رسولیان بروجنی و ذبیحنیا عمران، ۱۳۹۴: ۲۲۰).«سرهنگ» که همان «گروهبان یارمحمد» و پدر «ساسان» است، از «ظفرشکارچی» میخواهد در جایی از جنگل قُرقُگاه تشکیل بدهد و مشغول عیشونوش خودش شود. ترجیح میدهد زنها همه شهری باشند و بهجز یک نفر که آن هم همان «رودابه»، معشوقه «ساسان»، پسر «سرهنگ» است. از دختربچه دبیرستانی تا زنی باردار همه شکار این فکر پلید شده بودند. بعد از اینکه «سرهنگ» کارش را تمام میکرد، نوبت به «ظفرشکارچی» میرسید که «سرهنگ» کفتار صدایش میزد.
ب) پیکرگردانی انسان به گیاه
اقوام ایرانی مظاهر طبیعی را که مایه شگفتی آنها بوده، بهنوعی مقدس میپنداشتند و ازآنجاکه درخت هر سال میمیرد و دوباره زنده میشود و برگوبار میدهد، همواره بهعنوان یکی از عناصر مقدس، نزد ایرانیان محترم بوده است. جلوه دیگری از پیکرگردانی در رمان «افرا» دربارهی «زکریا» اتفاق میافتد. داستان با معرفی افرای همیشهسبز بهنام «زکریا» شروع میشود. در همان ابتدای ماجرا، نویسنده مخاطب را با مسأله شگفتی روبهرو میکند و «افرا» را زکریا مینامد.
- این زکریاست.
هی با کف دست میزد به تنه افرای تناور و میگفت: «این زکریاست». انگار ورد گرفته باشد. هی میگفت: «این زکریاست» و هی با نوک انگشتهایش کفهای گوشه لبش را پاک میکرد (ص5)
از ابتدا مشخص میشود که با واقعهای شگفت روبهرو شدهایم. شخصیتی بهنام «زکریا» که یکی از مبارزان فراری انقلابی بوده، به جنگلهای مازندران پناه آورده بود و در کلبهای وسط جنگل، نگهبان ابزار و ادواتی شده بود که افراد محلی برای ایجاد نهالستان به جنگل منتقل کرده بودند. زکریا با کمک «رستمعلی» از راز «سرهنگ» شاهنشاهی آگاه شده بود که قُرُقگاهی تشکیل داده بود و دختران و زنان را آزار و اذیت میکرد. وی عزمش را جزم کرده بود که «سرهنگ» را بکشد؛ بههمیندلیل، به محل قُرقُگاه «سرهنگ»، پدر «ساسان» میرود. در کشوقوسها و درگیریهایی که بین «رستمعلی»، «زکریا»، «سرهنگ» و «ظفرشکارچی» اتفاق میافتد، چند گلوله به «سرهنگ» اصابت میکند و کشته میشود. بعدها «مدد»، یکی از افراد محلی، تعریف میکند بعد از ماجرای قتل «سرهنگ»، عدهای در پی «زکریا» به جنگلها آمده بودند و تعقیبش میکردند:
و گفت: «میدوید که خورد به همین افرا».
و گفت: «کور بشم آگه دروغ بگم. یه چیز میگم من، یه چیز میشنوی تو. خودم با همین چشمام دیدم».
در اتفاقی عجیب و نادر، «زکریا» به درخت «افرا» تبدیل شده است. در افسانهها و اساطیر، پیکرگردانی بهدلایل متفاوتی انجام میشود. گاهی پیکرگردانی به شخصیت مثبت و نیکوخصال (در این داستان زکریا) کمک میکند از شرّ شخصیتهای منفی و پلید در امان بماند (در این داستان عوامل حکومت پهلوی).
«در پیکرگردانیهایی که منجر به گیاهشدن میگردد، میتوان نشانههایی از ادامه حیات و پاکی نهاد قهرمانی باشد که ممکن است به ناحق خونش بر زمین ریخته شده باشد. نمادهای گیاهی برخلاف نمادهای حیوانی از پیشروی و بروز غرایز آدمی میکاهند» (رسولیان بروجنی و ذبیح نیا عمران، ۱۳۹۴: ۲۱۵و۲۱۶).
مدد جیغ کشید: «خون!» و خیره شد به سرانگشت اشارهاش که خونی بود.
رستمعلی گفت: «ساکت! اینکه چیزی نیست کولی بازی درمیاری».
ساسان خندید و گفت: «آفرین به این دل و جیگر».
مدد با انگشت بالا گرفته و خونی آمد جلوی رستمعلی و گفت: «این خون من نیست. خون من نیست. خون من نیست» و سرانگشتهای خونیاش را بالا گرفت و نشان رستمعلی داد و گفت: «خون افراست» (ص189).
بهنظر میرسد حسینعلی جعفری با احاطه کاملش بر افسانهها و اسطورههای مازندران، با آگاهی سرنوشت مسخگونهای برای شخصیتهای رمانش در نظر گرفته باشد. این موضوع وقتی آشکارتر میشود که دقت کنیم در متن گفتوگویی، آشکار و پنهان با «مسخ» اثر فرانتس کافکا برقرار کرده است.
انتشارات سوره مهر رمان «افرا» را در سال 1391 چاپ
کرده است.
فهرست منابع:
- فرهنگ اساطیر یونان و رم، ژوئل اشمیت
- ریختشناسی قصههای پریان، ولادیمیر پراپ
- فرهنگ اصطلاحات ادبی، سینا داد
- پیکرگردانی در اساطیر، منصور رستگارفسایی
- فلسفه و فرهنگ، ارنست کاسیرر
- فرهنگ نگارهای نمادها در هنر شرق و غرب، جیمز هال
- پیکرگردانی در افسانههای ایرانی، بنفشه رسولیان بروجنی و آسیه ذبیحنیا عمران
منبع: روزنامه صبح نو
نویسنده: رسول گلپایگانی
https://mananashr.ir/news/31619/
برای ذخیره در کلیپ برد کلیک کنید
نظر بدهید