یکشنبه 31 شهريور 1398
جالی خالی تجربه
برخی از نویسندگان برای نوشتن معتقد به الهام هستند و مدتها منتظر این الهام میمانند. گویا قرار است الهامی از عالم بالا و بهصورت وحی نازل شود؛ اما اگر به پدیدههای اطرافمان خوب و با دقت نگاه کنیم و آنها را با هم تلفیق کنیم، الهام خودبهخود به وجود میآید.
استعداد ذاتی یکی از عوامل مهم شکوفاشدن هنرِ یک هنرمند است. این عامل معمولاً بهصورت ناخودآگاه باعث علاقۀ فرد به یک هنر خاص میشود. نقاشیهای کودک پنجسالهای را در نظر بگیرید که جزئیات فراوانی دارد. تصویر او حیرتانگیز است و فقط با نگاهکردن به تصاویر خلقشده میشود فهمید که آن کودک نبوغ و استعداد ذاتی دارد. طبیعتاً اطرافیان، این کودک را تشویق و تحسین میکنند. تحسین و تعریف و تمجید کودک و درککردن مهارتش در این هنر خاص باعث میشود تا نقاشی تبدیل به یکی از علاقههای مهم آن کودک شود. در نتیجه، این استعداد منجر به علاقه میشود و این علاقه در وجود فرد ریشه میدواند و به مسیر پیشِ روی کودک جهت میدهد. این علاقه و استعداد باعث میشود که پرورش هنر نقاشی به یکی از اهداف مهم او تبدیل شود؛ اما داشتن استعداد و علاقه بهتنهایی کاری از پیش نمیبرد. بهبارنشستن هنر در وجود هنرمند، نیازمند تلاش و پشتکار زیاد است. هنر بدون تمرین و ممارست به بار نمینشیند. به احتمال زیاد، همۀ این عوامل در کنار هم بدون استاد و راهنما نتیجهبخش نباشد و مسیر هنرمند به بیراهه برود. البته هنرمندان زیادی بودهاند که بدون استاد یا راهنما آثاری شگفتانگیز خلق کردند؛ اما باید توجه کرد که آنان به درجۀ نبوغ رسیده بودند. در واقع، اکثر هنرجوها در هر هنری بینیاز از استاد و راهنما نیستند. یکی از دلایل مهم آن هم تکرارنکردن خطای پیشینیان است. بهرهبردن از راهنمایی استادان یعنی استفادهکردن از تجربیات همۀ نسلهای گذشته.
هنر و فن داستاننویسی هم خارج از این قاعده نیست. وجود کارگاههای بیشمار و کتابهای آموزشی متنوع در این زمینه مؤید این نکته است.
یک هنرجوی نویسندگی با داشتن استعداد خدادادی و با استفاده از راهنمایی استادان برجسته و با تلاش و پشتکار زیاد موفق به خلق آثار خاص خواهد شد. و نیز با تجربۀ شخصی و نکات و ظرایفی که فقط از این طریق به دست میآید. این نکات را گاهی استادان هنگام تدریس به هنرجوها منتقل میکنند و گاهی در جلسات نقد کتاب و گفتوگوهای ادبی عنوان میشوند. گاهی هم تجربیات شخصی نویسندگان یا حتی خوانندگان کتابهای داستان و رمان است که بهصورت یک فوت کوزهگری خصوصی نزد هر شخص محفوظ میماند. از بین استادان و نویسندگان، افراد زیادی نکات و تجربههای شخصیشان را چه در دنیای واقعی و چه در دنیای مجازی با دیگران به اشتراک گذاشتهاند؛ اما تقریباً هیچ اثر مکتوب و منسجمی این نکات را بیان نکرده است.
از این شماره به بعد، قصد داریم حاصل برخی از این تجربههای شخصی را با مخاطبان این نشریه در میان بگذاریم. این تجربهها فقط هنگام نوشتن داستان به دست نیامده است. برخی از آنها تجربیاتی هستند که حاصل مطالعه و نقد آثار نویسندگان مختلف است. تعدادی از آنها هم پاسخی است به سؤالات فنی یا جزئی هنرجویان داستاننویسی یا داستاننویسان نوقلم.
پیش از این، مخاطبان بسیاری در دنیای مجازی از نکتههایی که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد، استقبال کردهاند. به همین دلیل، تصمیم گرفتیم که این نکتهها را بهصورت منسجم جمعآوری کنیم و با عنوان «نکتههایی برای نوشتن» با مخاطبان حرفهای کتاب به اشتراک بگذاریم؛ به این امید که برای هنرجویان داستاننویسی و داستاننویسان نوقلم راهگشا باشد.
نکتههایی برای نوشتن
همان طور که پیش از این اشاره شد، از این شماره به بعد با نکتههایی برای نوشتن همراه شما هستیم. در ابتدا ذکر این نکته لازم است که تقدم و تأخر این نکتهها دلیلی بر اهمیت بیشتر یا کمتر آنها نیست؛ چون کشف هرکدام از این نکتهها در موقعیتی خاص اتفاق افتاده و پیش از این، بدون نظم و ترتیبی خاص به ضرورت موضوع یا طرح سؤال به اشتراک گذاشته شده است.
برای شروع، در این شماره بهطور خلاصه از ایده و طرح و پیرنگ میگوییم. در کتابهای دیگر بهتفصیل به این موضوعات اشاره شده است؛ اما برای شروع مبحث به آنها نیازمند هستیم. سعی بر این است که از زاویهدید متفاوتی این نکات را بیان کنیم.
برخی از نویسندگان برای نوشتن معتقد به الهام هستند و مدتها منتظر این الهام میمانند. گویا قرار است الهامی از عالم بالا و بهصورت وحی نازل شود؛ اما اگر به پدیدههای اطرافمان خوب و با دقت نگاه کنیم و آنها را با هم تلفیق کنیم، الهام خودبهخود به وجود میآید. برخی در تعریف داستان میگویند: «دروغی که دیگران میدانند دروغ است؛ اما باورش میکنند» و در تعریف نویسنده میگویند: «کسی که داستان خودمان را برای خودمان تعریف کند؛ بدون اینکه متوجه بشویم آن داستان متعلق به ماست.»
بهعنوان مثال، در اطراف ما هستند افرادی که از همسر خود جدا شدهاند، یا کسی که دچار بیماری لاعلاجی شده، یا نابغهای که بهدلیل کمبود امکانات سرخورده شده، یا کسی که در لاتاری برنده شده و... .
با تلفیق این ماجراها میتوانیم ماجراهای جدیدی خلق کنیم. مثلاً جوان نابغهای که بهدلیل نبود امکانات سرخورده میشود و پس از ناکامی، همسر خود را از دست میدهد. یا فردی که دچار بیماری لاعلاجی شده، در آخرین ماههای عمرش برندۀ لاتاری میشود.
برای تمرین، اطرافیان خود را زیر نظر بگیرید و اتفاقات مهم زندگی هرکدام را یادداشت کنید. بعد با تلفیق اتفاقات، به ماجرای جدیدی برسید.
طرح داستان یعنی داشتن تصویر کلی از داستان: شروع، ادامه و پایان. برخی از نویسندگان، داستان را با یک ایدۀ اولیه شروع میکنند و خودشان را به دست شخصیتهای داستان میسپارند تا شخصیتها هرطور که دوست دارند، داستان را به پایان برسانند. شبیه این داستانها را در سریالهای مناسبتی تلویزیون زیاد دیدهایم. فیلمبرداری با چند صفحه فیلمنامۀ اولیه شروع میشود و همزمان با فیلمبرداری، فیلمنامه نیز نوشته میشود. معمولاً بهدلیل عجله و زمان کم،سناریو فرصتی برای قوام و چکشکاری پیدا نمیکند. همین هم موجب میشود تا با پایانهای ضعیف و بهقول معروف آبکی مواجه شویم. البته چون معمولاً برای نوشتن رمان و داستان عجلهای نیست، خطر پایان ضعیف کمتر است؛ اما پیشرفتن بدون طرح معمولاً باعث ازبینرفتن یکدستی و ناهماهنگی در داستان میشود. همان طور که قبلاً اشاره شد، طرح داستان یک نمای کلی از داستان ارائه میدهد. این نما اول در ذهن نویسنده شکل میگیرد؛ ولی بهعلت ذهن فراموشکار انسان، بهتر است که طرح مکتوب شود. هر نویسنده برای نوشتن طرح، شیوۀ مخصوص به خود را دارد. برخی فقط به نوشتن یک خلاصه از داستان اکتفا میکنند. برخی کتاب را فصلبندی میکنند و خلاصۀ هر فصل را جداگانه مینویسند. برخی روشهای منحصربهفرد خود را دارند. در ادامه، به یکی از روشهای اصولیِ اجراکردن طرح اشاره میکنیم.
طرح از چند بخش زیر تشکیل میشود.
الف) صحنۀ شروع داستان؛
ب) معرفی شخصیتهای اصلی (سن، شغل، موقعیت اجتماعی، نقش کلیدی در داستان، نسبت شخصیتها با هم و...)؛
ج) حادثۀ اصلی رمان؛ یعنی ماجرایی که رمان با محوریت آن حادثه پیش خواهد رفت؛
د) صحنۀ پایانی داستان؛
ه) درونمایه، چرایی و دلیل داستان و هدف نویسنده از نوشتن این ماجرا.
ممکن است در طول نوشتن داستان، هرکدام از ارکان بالا تغییر کند. برخی معتقدند که نویسنده باید به طرح وفادار باشد؛ اما قطعیت در هنر جایی ندارد. چون آدمی هر لحظه در حال آموختن و تجربهکردن است و هر لحظه ممکن است به ایدۀ جدیدتر و بهتری برسد. اما توجه کنید که بهتر است همۀ جوانب طرح بررسی شود و به قوام برسد، بعد نوشتن داستان را شروع کنیم. عوضکردن مداوم طرح، فرق زیادی با نداشتن طرح نمیکند. باید از هر عملی که باعث برهمزدن یکدستی کار شود، پرهیز کرد.
3) پیرنگ
برخی پیرنگ را همان طرح میدانند. چون تعریف پیرنگ شبیه به تعریف طرح است: پیرنگ در ادب داستانی، ساختمان و اسکلتبندی یک داستان است؛ بهطوری که ضمن رعایت قصه (توالی زمانی کارکردها)، بر روابط علّی و معلولی نیز استوار باشد. پیرنگ طرح، شالوده و اسکلتبندی اصلی داستان است که بهصورت الگویی منسجم، داستان را از آغاز تا پایان همراهی میکند.
در واقع، پیرنگ نظم منطقی داستان است. هر حادثه حادثهای دیگر را رقم میزند و هر اتفاقی باید بر اساس منطق داستان برای مخاطب باورپذیر باشد. وقتی میگوییم منطق داستان، به این دلیل است که شاید عملی در دنیای واقعی باورپذیر نباشد؛ اما نویسنده در داستان طوری آن را روایت کرده باشد که آن اتفاق باورکردنی باشد. مثال خیلی واضح آن کتابها و فیلمهای علمیتخیلی است. اما در برابر برخی از ماجراهای رئال، با اینکه امکان وقوعشان زیاد است، باورپذیری کمی داریم؛ مگر اینکه منطق و دلیلی پشت آن باشد. مثلاً در داستان با کودک دوسالهای مواجه میشویم که قهرمان شنا است. پیرنگ این قهرمانی باید به این صورت باشد که مخاطب از ابتدای تولد با این کودک همراه باشد و مراحل آموزش را در داستان دنبال کند. یا مثلاً حیوانی وحشی که اهلی شده، یا یک زن تکتیرانداز و... .
ممکن است این افراد خاص در اواسط ماجرا به داستان اضافه شوند و شاید حتی به فراخور داستان، نیازی به بازگویی پیشینۀ این افراد نباشد؛ اما اگر مثلاً بچۀ دوسالهای که هیچوقت آب ندیده، توی آب بیفتد و خودش را با شنا نجات دهد، این یعنی نقص پیرنگ. یا مثلاً زن ترسویی که حتی از دستگرفتن چاقوی ضامندار میترسد و هیچوقت از نزدیک اسلحه ندیده است؛ اما وسط داستان با یک اسلحه شروع به تیراندازی میکند و بدتر از آن، تیرهایش به هدف میخورد.
یا یک داستان تکرارشونده در سریالها و فیلمهای سینمایی که همۀ ما بارها شاهد آن بودهایم: دختری از روستایی محروم یا دختری خیابانی که وارد خانهای اعیانی میشوند و بلافاصله شروع به هنرنمایی میکنند؛ مثلاً سفرهآرایی یا تغییر دکوراسیون منزل و در اتفاقهای عجیبتر، پیشرفتهای شغلی محیرالعقول که دیگران با وجود سابقه و تجربه، به آنها دست پیدا نمیکنند.
هنر و فن داستاننویسی هم خارج از این قاعده نیست. وجود کارگاههای بیشمار و کتابهای آموزشی متنوع در این زمینه مؤید این نکته است.
یک هنرجوی نویسندگی با داشتن استعداد خدادادی و با استفاده از راهنمایی استادان برجسته و با تلاش و پشتکار زیاد موفق به خلق آثار خاص خواهد شد. و نیز با تجربۀ شخصی و نکات و ظرایفی که فقط از این طریق به دست میآید. این نکات را گاهی استادان هنگام تدریس به هنرجوها منتقل میکنند و گاهی در جلسات نقد کتاب و گفتوگوهای ادبی عنوان میشوند. گاهی هم تجربیات شخصی نویسندگان یا حتی خوانندگان کتابهای داستان و رمان است که بهصورت یک فوت کوزهگری خصوصی نزد هر شخص محفوظ میماند. از بین استادان و نویسندگان، افراد زیادی نکات و تجربههای شخصیشان را چه در دنیای واقعی و چه در دنیای مجازی با دیگران به اشتراک گذاشتهاند؛ اما تقریباً هیچ اثر مکتوب و منسجمی این نکات را بیان نکرده است.
از این شماره به بعد، قصد داریم حاصل برخی از این تجربههای شخصی را با مخاطبان این نشریه در میان بگذاریم. این تجربهها فقط هنگام نوشتن داستان به دست نیامده است. برخی از آنها تجربیاتی هستند که حاصل مطالعه و نقد آثار نویسندگان مختلف است. تعدادی از آنها هم پاسخی است به سؤالات فنی یا جزئی هنرجویان داستاننویسی یا داستاننویسان نوقلم.
پیش از این، مخاطبان بسیاری در دنیای مجازی از نکتههایی که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد، استقبال کردهاند. به همین دلیل، تصمیم گرفتیم که این نکتهها را بهصورت منسجم جمعآوری کنیم و با عنوان «نکتههایی برای نوشتن» با مخاطبان حرفهای کتاب به اشتراک بگذاریم؛ به این امید که برای هنرجویان داستاننویسی و داستاننویسان نوقلم راهگشا باشد.
نکتههایی برای نوشتن
همان طور که پیش از این اشاره شد، از این شماره به بعد با نکتههایی برای نوشتن همراه شما هستیم. در ابتدا ذکر این نکته لازم است که تقدم و تأخر این نکتهها دلیلی بر اهمیت بیشتر یا کمتر آنها نیست؛ چون کشف هرکدام از این نکتهها در موقعیتی خاص اتفاق افتاده و پیش از این، بدون نظم و ترتیبی خاص به ضرورت موضوع یا طرح سؤال به اشتراک گذاشته شده است.
برای شروع، در این شماره بهطور خلاصه از ایده و طرح و پیرنگ میگوییم. در کتابهای دیگر بهتفصیل به این موضوعات اشاره شده است؛ اما برای شروع مبحث به آنها نیازمند هستیم. سعی بر این است که از زاویهدید متفاوتی این نکات را بیان کنیم.
- روش یافتن فکر اولیه (ایده یا سوژه)
برخی از نویسندگان برای نوشتن معتقد به الهام هستند و مدتها منتظر این الهام میمانند. گویا قرار است الهامی از عالم بالا و بهصورت وحی نازل شود؛ اما اگر به پدیدههای اطرافمان خوب و با دقت نگاه کنیم و آنها را با هم تلفیق کنیم، الهام خودبهخود به وجود میآید. برخی در تعریف داستان میگویند: «دروغی که دیگران میدانند دروغ است؛ اما باورش میکنند» و در تعریف نویسنده میگویند: «کسی که داستان خودمان را برای خودمان تعریف کند؛ بدون اینکه متوجه بشویم آن داستان متعلق به ماست.»
بهعنوان مثال، در اطراف ما هستند افرادی که از همسر خود جدا شدهاند، یا کسی که دچار بیماری لاعلاجی شده، یا نابغهای که بهدلیل کمبود امکانات سرخورده شده، یا کسی که در لاتاری برنده شده و... .
با تلفیق این ماجراها میتوانیم ماجراهای جدیدی خلق کنیم. مثلاً جوان نابغهای که بهدلیل نبود امکانات سرخورده میشود و پس از ناکامی، همسر خود را از دست میدهد. یا فردی که دچار بیماری لاعلاجی شده، در آخرین ماههای عمرش برندۀ لاتاری میشود.
برای تمرین، اطرافیان خود را زیر نظر بگیرید و اتفاقات مهم زندگی هرکدام را یادداشت کنید. بعد با تلفیق اتفاقات، به ماجرای جدیدی برسید.
- طرح
طرح داستان یعنی داشتن تصویر کلی از داستان: شروع، ادامه و پایان. برخی از نویسندگان، داستان را با یک ایدۀ اولیه شروع میکنند و خودشان را به دست شخصیتهای داستان میسپارند تا شخصیتها هرطور که دوست دارند، داستان را به پایان برسانند. شبیه این داستانها را در سریالهای مناسبتی تلویزیون زیاد دیدهایم. فیلمبرداری با چند صفحه فیلمنامۀ اولیه شروع میشود و همزمان با فیلمبرداری، فیلمنامه نیز نوشته میشود. معمولاً بهدلیل عجله و زمان کم،سناریو فرصتی برای قوام و چکشکاری پیدا نمیکند. همین هم موجب میشود تا با پایانهای ضعیف و بهقول معروف آبکی مواجه شویم. البته چون معمولاً برای نوشتن رمان و داستان عجلهای نیست، خطر پایان ضعیف کمتر است؛ اما پیشرفتن بدون طرح معمولاً باعث ازبینرفتن یکدستی و ناهماهنگی در داستان میشود. همان طور که قبلاً اشاره شد، طرح داستان یک نمای کلی از داستان ارائه میدهد. این نما اول در ذهن نویسنده شکل میگیرد؛ ولی بهعلت ذهن فراموشکار انسان، بهتر است که طرح مکتوب شود. هر نویسنده برای نوشتن طرح، شیوۀ مخصوص به خود را دارد. برخی فقط به نوشتن یک خلاصه از داستان اکتفا میکنند. برخی کتاب را فصلبندی میکنند و خلاصۀ هر فصل را جداگانه مینویسند. برخی روشهای منحصربهفرد خود را دارند. در ادامه، به یکی از روشهای اصولیِ اجراکردن طرح اشاره میکنیم.
طرح از چند بخش زیر تشکیل میشود.
الف) صحنۀ شروع داستان؛
ب) معرفی شخصیتهای اصلی (سن، شغل، موقعیت اجتماعی، نقش کلیدی در داستان، نسبت شخصیتها با هم و...)؛
ج) حادثۀ اصلی رمان؛ یعنی ماجرایی که رمان با محوریت آن حادثه پیش خواهد رفت؛
د) صحنۀ پایانی داستان؛
ه) درونمایه، چرایی و دلیل داستان و هدف نویسنده از نوشتن این ماجرا.
ممکن است در طول نوشتن داستان، هرکدام از ارکان بالا تغییر کند. برخی معتقدند که نویسنده باید به طرح وفادار باشد؛ اما قطعیت در هنر جایی ندارد. چون آدمی هر لحظه در حال آموختن و تجربهکردن است و هر لحظه ممکن است به ایدۀ جدیدتر و بهتری برسد. اما توجه کنید که بهتر است همۀ جوانب طرح بررسی شود و به قوام برسد، بعد نوشتن داستان را شروع کنیم. عوضکردن مداوم طرح، فرق زیادی با نداشتن طرح نمیکند. باید از هر عملی که باعث برهمزدن یکدستی کار شود، پرهیز کرد.
3) پیرنگ
برخی پیرنگ را همان طرح میدانند. چون تعریف پیرنگ شبیه به تعریف طرح است: پیرنگ در ادب داستانی، ساختمان و اسکلتبندی یک داستان است؛ بهطوری که ضمن رعایت قصه (توالی زمانی کارکردها)، بر روابط علّی و معلولی نیز استوار باشد. پیرنگ طرح، شالوده و اسکلتبندی اصلی داستان است که بهصورت الگویی منسجم، داستان را از آغاز تا پایان همراهی میکند.
در واقع، پیرنگ نظم منطقی داستان است. هر حادثه حادثهای دیگر را رقم میزند و هر اتفاقی باید بر اساس منطق داستان برای مخاطب باورپذیر باشد. وقتی میگوییم منطق داستان، به این دلیل است که شاید عملی در دنیای واقعی باورپذیر نباشد؛ اما نویسنده در داستان طوری آن را روایت کرده باشد که آن اتفاق باورکردنی باشد. مثال خیلی واضح آن کتابها و فیلمهای علمیتخیلی است. اما در برابر برخی از ماجراهای رئال، با اینکه امکان وقوعشان زیاد است، باورپذیری کمی داریم؛ مگر اینکه منطق و دلیلی پشت آن باشد. مثلاً در داستان با کودک دوسالهای مواجه میشویم که قهرمان شنا است. پیرنگ این قهرمانی باید به این صورت باشد که مخاطب از ابتدای تولد با این کودک همراه باشد و مراحل آموزش را در داستان دنبال کند. یا مثلاً حیوانی وحشی که اهلی شده، یا یک زن تکتیرانداز و... .
ممکن است این افراد خاص در اواسط ماجرا به داستان اضافه شوند و شاید حتی به فراخور داستان، نیازی به بازگویی پیشینۀ این افراد نباشد؛ اما اگر مثلاً بچۀ دوسالهای که هیچوقت آب ندیده، توی آب بیفتد و خودش را با شنا نجات دهد، این یعنی نقص پیرنگ. یا مثلاً زن ترسویی که حتی از دستگرفتن چاقوی ضامندار میترسد و هیچوقت از نزدیک اسلحه ندیده است؛ اما وسط داستان با یک اسلحه شروع به تیراندازی میکند و بدتر از آن، تیرهایش به هدف میخورد.
یا یک داستان تکرارشونده در سریالها و فیلمهای سینمایی که همۀ ما بارها شاهد آن بودهایم: دختری از روستایی محروم یا دختری خیابانی که وارد خانهای اعیانی میشوند و بلافاصله شروع به هنرنمایی میکنند؛ مثلاً سفرهآرایی یا تغییر دکوراسیون منزل و در اتفاقهای عجیبتر، پیشرفتهای شغلی محیرالعقول که دیگران با وجود سابقه و تجربه، به آنها دست پیدا نمیکنند.
https://mananashr.ir/news/32459/
برای ذخیره در کلیپ برد کلیک کنید
نظر بدهید