دوشنبه 15 مهر 1398
ولعِ بهاعتیادرسیده
گاهی فکر میکنم اگر قرار باشد یک بند به چشمانداز بیستسالۀ کشور اضافه کنم، میگویم: «ایران کشوری خواهد بود که در آن، مردم روزانه حداقل ده صفحه کتاب میخوانند.»
اواخر سال گذشته و اوایل امسال، سال خوبی برای کتابخریدن و سال بدی برای کتاب بود. قیمت کاغذ رشد نامعقولی داشت و هزینههای جانبی نشر هم افزایش یافت. فضای بازار طوری شد که بسیاری از کتابهای پرفروش هم بهسختی تجدید چاپ شدند. همین گرانی بیدادگر، آدم را خیلی غلغلک میدهد که یکعالمه کتاب بخرد؛ چون اگر تجدید چاپ بشود، قیمتش چندبرابر خواهد شد.
امسال دربارۀ کتاب دو عهد با خودم بستهام. یکیشان عهد جدید بود و دیگری تجدید عهد.
عهد اولم این بود که دیگر کتاب نخرم؛ مگر به این شرط که بخواهم همین الان بخوانمش. اصلاً هم برایم مهم نیست که ممکن است نایاب شود یا قیمتش بالا برود. یک روز حساب کردم و دیدم حجم کتابی که در طول سال میخرم، اقلاً دهبرابر کتابی است که میخوانم و این اصلاً خوب نیست. عهد سختی بستهام. هم بهدلیل اینکه قرار است بر یک ولعِ به اعتیادرسیده غلبه کنم، هم اینکه وقتی یک کتاب دوستداشتنی را میبینم، قیمتش جلوی چشمم چند برابر شود و آن را نخرم.
عهد دوم هم این است که حتماً حداقل روزی ۳۴ صفحه کتاب بخوانم. اینکه چرا ۳۴ صفحه، قصهاش مفصل است و به این یادداشت مربوط نمیشود. انشاءالله بتوانم از پسِ این دو عهد بربیایم.
پینوشت 1: یک نقل عمومی هست که در کشور ما هرچه گران بشود، مردم برای خریدنش در صف طولانی خرید میایستند. این دربارۀ کتاب خیلی ضعیف بود. خوبیاش این بود که بازار ملتهبتر نشد و بدیاش این بود که شاید کتاب از سبد کالای مصرفی خیلیها خارج شده باشد.
پینوشت 2: گاهی فکر میکنم اگر قرار باشد یک بند به چشمانداز بیستسالۀ کشور اضافه کنم، میگویم: «ایران کشوری خواهد بود که در آن، مردم روزانه حداقل ده صفحه کتاب میخوانند.»
اگر آن روز ایران ما صدمیلیون جمعیت داشته باشد، روزی یکمیلیارد صفحه کتاب خوانده خواهد شد. با برنامهریزی و عزم ملی میشود به این عدد رسید. این عدد کل بازار ما را زیرورو خواهد کرد؛ نویسنده و ناشر و کتابفروش را پولدار خواهد کرد؛ کتابخانهها را شلوغ خواهد کرد؛ فرهنگمان را تغییر خواهد داد؛ قیمت کتاب را ارزانتر خواهد کرد؛ تصمیمگیریها را بهتر خواهد کرد؛ اوضاع فکرکردن را بهتر خواهد کرد؛ چهرۀ شهرها زیباتر خواهد شد.
به امید آن روز؛ توکل به خدا.
علیرضا محبی
امسال دربارۀ کتاب دو عهد با خودم بستهام. یکیشان عهد جدید بود و دیگری تجدید عهد.
عهد اولم این بود که دیگر کتاب نخرم؛ مگر به این شرط که بخواهم همین الان بخوانمش. اصلاً هم برایم مهم نیست که ممکن است نایاب شود یا قیمتش بالا برود. یک روز حساب کردم و دیدم حجم کتابی که در طول سال میخرم، اقلاً دهبرابر کتابی است که میخوانم و این اصلاً خوب نیست. عهد سختی بستهام. هم بهدلیل اینکه قرار است بر یک ولعِ به اعتیادرسیده غلبه کنم، هم اینکه وقتی یک کتاب دوستداشتنی را میبینم، قیمتش جلوی چشمم چند برابر شود و آن را نخرم.
عهد دوم هم این است که حتماً حداقل روزی ۳۴ صفحه کتاب بخوانم. اینکه چرا ۳۴ صفحه، قصهاش مفصل است و به این یادداشت مربوط نمیشود. انشاءالله بتوانم از پسِ این دو عهد بربیایم.
پینوشت 1: یک نقل عمومی هست که در کشور ما هرچه گران بشود، مردم برای خریدنش در صف طولانی خرید میایستند. این دربارۀ کتاب خیلی ضعیف بود. خوبیاش این بود که بازار ملتهبتر نشد و بدیاش این بود که شاید کتاب از سبد کالای مصرفی خیلیها خارج شده باشد.
پینوشت 2: گاهی فکر میکنم اگر قرار باشد یک بند به چشمانداز بیستسالۀ کشور اضافه کنم، میگویم: «ایران کشوری خواهد بود که در آن، مردم روزانه حداقل ده صفحه کتاب میخوانند.»
اگر آن روز ایران ما صدمیلیون جمعیت داشته باشد، روزی یکمیلیارد صفحه کتاب خوانده خواهد شد. با برنامهریزی و عزم ملی میشود به این عدد رسید. این عدد کل بازار ما را زیرورو خواهد کرد؛ نویسنده و ناشر و کتابفروش را پولدار خواهد کرد؛ کتابخانهها را شلوغ خواهد کرد؛ فرهنگمان را تغییر خواهد داد؛ قیمت کتاب را ارزانتر خواهد کرد؛ تصمیمگیریها را بهتر خواهد کرد؛ اوضاع فکرکردن را بهتر خواهد کرد؛ چهرۀ شهرها زیباتر خواهد شد.
به امید آن روز؛ توکل به خدا.
علیرضا محبی
https://mananashr.ir/news/32650/
برای ذخیره در کلیپ برد کلیک کنید
نظر بدهید