جریان‌شناسیِ زمانۀ صلح
دوشنبه 04 آذر 1398

جریان‌شناسیِ زمانۀ صلح

نویسنده به سراغ صدر اسلام و دوران حیات پیامبراعظم رفته و حدیث شریف نبوی که در میان شیعه و سنی از اعتبار برخوردار است، یعنی حدیث ثقلین را نقطه‌ی عزیمت خود قرار داده است.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، کتاب صلح‌الحسن(علیه‌السلام)  را می‌توان به اذعان صاحب‌نظران برترین اثر تحلیلی-تاریخی درباره‌ی صلح امام مجتبی علیه‌السلام دانست. این کتاب که نوشته‌ی اندیشمند و پژوهشگر معاصر شیخ‌راضی آل‌یاسین(رضوان‌الله‌علیه) است، در سال‌های دهه چهل شمسی توسط آیت‌الله خامنه‌ای ترجمه و منتشر گردید. اما اخیراً انتشارات انقلاب اسلامی این کتاب را با ویراستاری تازه و اضافه‌نمودن پاورقی‌های توضیحی و لازم و همچنین منبع‌یابی دقیق، منتشر نموده است. آنچه در ادامه می‌آید، مروری بر مطالب گفتار دوم این کتاب می‌باشد که به مناسبت سالروز انعقاد پیمان صلح امام مجتبی علیه‌السلام تقدیم می‌شود.

❖ مقدمه
برای آن‌که بتوانیم به فهم روشن و دقیقی از  صورت‌مسئله و جبهه‌بندی‌های زمان صلح برسیم، نیازمند این هستیم که فضای حاکم بر آن زمان را ریشه‌یابی کرده و منشأ اصلی نزاعی که منجر به صلح گردید را خوب بشناسیم. بنابراین نویسنده بخش دوم کتاب را که به تبیین «موقعیت سیاسی زمان صلح» پرداخته با تحلیل اوضاع «پیش از بیعت» آغاز می‌کند. ایشان در این گفتار سعی می‌کند با ریشه‌یابی تاریخی این نزاع، تحلیل دقیق‌تری از دو جریان متقابل را ارائه دهد.


❖ ریشه‌ی نزاع: تفکیک خلافت از عترت

شیخ‌راضی آل‌یاسین(ره) به سراغ صدر اسلام و دوران حیات پیامبراعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رفته و حدیث شریف نبوی که در میان شیعه و سنی از اعتبار برخوردار است یعنی حدیث ثقلین را نقطه‌ی عزیمت خود قرار داده و آن دودسته‌گی و انشعاب تاریخیِ پس از رحلت رسول‌اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را محصول بی‌توجهی کثیری از اصحاب به این حدیث و توجیه و تأویل گفته‌های پیامبر می‌داند. این مسیری بود که باعث شد کار بدانجا برسد که معاویه خود را به‌دلیل «مُسن‌تر بودن» مُحقّ بداند که بر سر خلافت اسلامی با دیگران منازعه کند! و البته ریشه و بنای چنین انحرافی همان بود که در سقیفه‌ی بنی‌ساعده کار گذارده شد. در این رابطه مسائل و پرسش‌های بی‌پاسخ بسیاری مطرح است که منجر به «تفکیک خلافت از عترت» گردید. چه این که همین امر نامبارک بود که آن‌همه اختلافات تاریخی خونین را میان دلباختگان خلافت به‌وجود آورد و آن فجایع بزرگ را در عالم اسلام واقع ساخت و منشأ پیشامدهای زیان‌بخشی در راه تحقّق وضع ایده‌آل اسلام گردید.
نویسنده برای اینکه ارتباط شدید این مطب با موضوع موردبحث روشن گردد، به نامه‌ی تظلّم‌بار و عتاب‌آمیزی که حسن‌بن‌علی(علیه‌السلام) در آغاز خلافتش برای معاویه نوشت اشاره می‌کند. ایشان در آن نامه، شگفتیِ خود از دست‌اندازیِ غاصبانه‌ی معاویه به مسند خلافت را دنباله‌ی شگفتی‌اش از رفتار غاصبان نخستین قرار می‌دهد وآن دو را با «فاء عطف» به یکدیگر متصل و مربوط می‌سازد. تردستیِ جالبی که در روز سقیفه رخ داده بود، نشان می‌داد که طرح آن به‌وسیله‌ی کارگردانانش از مدت‌ها قبل سابقه داشته است. نتیجه‌ی این جهبه‌بندی را می‌توان در معارضه و ضدّیت و مخالفت عمیق و ریشه‌داری که در دو دوره‌ی حکومت امیرالمؤمنین و امام حسن علیهما السلام ظاهر شده بود، مشاهده نمود.


❖ جامعه‌ی مسلمان در دنیایی دور از دنیای علی(علیه‌السلام)
این جبهه‌بندی البته فقط در سطح کارگردانان سیاسی شکل نگرفته بود، بلکه به سطح اجتماعی هم سرازیر شده بود و در میدان‌های مختلف رنگ‌ها و شکل‌های گوناگون به خود گرفته‌بود و خود را در قیافه‌های مهمل و منفی و گریزان از تکلیف عموم مردم جلوه‌گر می‌ساخت و مردم را با بهانه‌های مختلف از یاریِ آن‌حضرت بازمی‌داشت. نویسنده با تذکر این مسئله، تحلیلی مختصر و البته دقیق از شرایط اجتماعی و فرهنگیِ آن زمانه که عامل چنین وضعی شده بود ارائه می‌دهد که باعث شده بود در دنیایی دور از دنیای علی(علیه‌السلام) و با ملاک‌ها و معیارهایی مغایر ایشان زندگی کنند.
البته که در مقابل‌ آن‌ها، نویسنده گروهی از مسلمانان را یاد می‌کند که به عهد و پیمان خود با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در مورد عترت وفادار مانده بودند که حسن‌بن‌علی (علیه‌السلام)  نیز از سوی همینان رایحه‌ی امید استشمام می‌کرد. عده‌ای برگزیده و آزمایش‌شده که فرماندهان میدان جنگ و شب‌زنده‌داران محراب عبادت بودند؛ اما مشکل اینجا بود که بخش اعظم اینان هم در رکاب علی(علیه‌السلام)  شهید شدند؛ چنان‌که فقط در جنگ صفین، 63 تن از بدریان شربت شهادت نوشیدند. و عده‌ی دیگری که باقی مانده‌بودند (به‌جز تعداد معدودی) دارای روح فعّال و پرنشاط و خصلت‌های پسندیده نبودند که بتوان در جنگ یا صلح به آنان امید بست.
نویسنده در پایان نتیجه می‌گیرد که علی‌بن‌ابیطالب(علیه‌السلام)  وفات یافت درحالیکه وضعیّت و موقعیّت نامطلوبی برای جانشین و زمامدار بعد از ایشان به جای مانده بود که با سه خصلت مهم مشخص می‌شد: «نداشتن یاور»، «مواجه‌بودن با دشمنیِ مسلّحانه» و «عدم‌همکاریِ افراد مؤثر» و چنین وضعیتی، مهم‌ترین دلیل و بستر اجتماعی بود که «ضرورت صلح» را ایجاب میکرد.
نظر بدهید