عاشقانه‌ای پاریسی، تحت نظارت اجنبی
سه شنبه 10 دي 1398

عاشقانه‌ای پاریسی، تحت نظارت اجنبی

حامد اشتری، تکه‌ای از تاریخ قرن اخیر ایران را انتخاب کرده و با شخصیت‌پردازی مناسب و درخور، آن را برای خوانندۀ امروزی روایت کرده است.

قربانی طهران؛ تکرار این دو کلمه، آوای غمگینی را در ذهن ایجاد می‌کند و طهران با «ط»، غمگینی کهن‌تری را. طهران با این نوع رسم‌الخط، یعنی طهران بدون دود و ماشین. یعنی طپانچه‌ای قدیمی که در ساک طلبه‌ای متدین و خالص و جوان جاسازی شده است. یعنی طهرانی که مردمش برای رفت‌وآمد قاطر می‌خرند؛ مثل همان قاطری که هاشم خرید. هاشم شخصیت اصلی رمان است که روایت فصل‌های مربوط به او، محدود به ذهن اوست. او طلبه‌ای جوان است که از قم به طهران می‌آید برای انجام امری خفیه؛ طهرانی در آشفتگی‌های حکومت محمدعلی‌شاه قاجار و با مشروطه‌خواهانی که حالا از اصول اولیه و مستقل خود بسیار دور شده‌اند؛ مشروطه‌خواهانی که در سفارت انگلستان شکم خود را سیر می‌کنند.
از مختصر خطوط بالا، این‌طور برآمد که با رمانی تاریخی‌اجتماعی مواجهیم. مورخان و جامعه‌شناسان تاریخ را بررسی می‌کنند و نویسندۀ هنرمند سعی می‌کند از رهگذر رمان، دیگران را به درک بهتری از گذشته برساند. رمان قربانی طهران دقیقاً همین کار را کرده است. نویسنده، حامد اشتری، تکه‌ای از تاریخ قرن اخیر ایران را انتخاب کرده و با شخصیت‌پردازی مناسب و درخور، آن را برای خوانندۀ امروزی روایت کرده است. در طول رمان، یک‌فصل‌درمیان با هاشم و علی‌قلی در طهران و پاریس همراه می‌شویم تا از تاریخ اجتماعی‌مذهبی کشورمان آگاه شویم. نویسنده با هوشمندی و دقت در انتخاب کلمه‌ها، به‌خوبی به فضای این دوره نزدیک شده است. این تلاش نویسنده هم در انتخاب نثر و هم در صحنه‌پردازی نمایان است. نویسنده، طهران قدیم را با اینکه ندیده‌ایم، به‌خوبی از دل رمان بیرون آورده است. این نشان‌دهندۀ تحقیق و دقت نویسنده است؛ حتی کوچه‌پس‌کوچه‌ها و کافه‌های پاریس هم ملموس‌اند.
«پاتوق همیشگی‌ام در کافه دولاپه دیگر دنج نبود. هر روز، عده‌ای منورالفکر مفت‌خور ایرانی می‌آمدند و مسائل تکراری مطرح می‌کردند: قجرها فلانی را گرفته‌اند. قزاق‌ها فلان انجمن را بسته‌اند... اینجا هم نمی‌گذاشتند آب خوش از گلویمان پایین برود... این پول‌ها را از کجا می‌آورید که اینجا این‌طور قهوۀ فرانسه بخورید و در تیاتر و اپرا و سیرک جولان بدهید و شقی و لوپوق و توپوق حوالۀ هم کنید؟»  ص۲۸
یکی از خصیصه‌های نقد تاریخ‌گرا در یک رمان، توجه به نگاه راوی به تاریخ است. متن تاریخی، در ظاهر راوی تاریخی می‌طلبد؛ چنان‌که در اغلب دستگاه‌های حکومتی، رسم بر این بوده است که اتفاقات و جنگ‌ها و پیروزی‌ها و القاب و... را کاتب مکتوب می‌کرده است. در رمان قربانی طهران ما با دو راوی روبه‌رو هستیم: هاشم و علی‌قلی بختیاری. هاشم از طبقۀ فرودست جامعه است و راوی ماوقع از دل کوچه و بازار و مسجد. علی‌قلی از طبقۀ بالای جامعه است و از نگاه طبقۀ اعیان و اشراف خوش‌گذران و سرسپرده به بیگانه روایت می‌کند. هر دو به‌خوبی راوی وقایع تاریخی‌سیاسی عصر خود هستند.
توجه به فرهنگ عامه هم از مسائل مهم نقد تاریخ‌گرای نوین است که نویسنده آگاهانه یا حتی فقط به‌منظور تکنیکی‌کردن رمان، برای ایجاد فضاسازی و شخصیت‌پردازی مناسب آن عصرِ به‌خصوص، آن را در متن به کار می‌بندد. ما با خواندن رمان قربانی طهران به نکات زیادی پی می‌بریم؛ همچون نوع پوشش زنان و مردان، شغل‌های رایج مردم، اهمیت‌دادن یا ندادن مردم به مذهب، توجه یا بی‌توجهی مردم به رهنمودهای روحانی مذهبی (شیخ)، نوع غذاهایی که در آن دوره می‌خوردند و حتی داروهای گیاهی‌ و روش‌های درمانی که استفاده می‌کردند. گرچه جاهایی از رمان، مثلاً ناصر به‌عنوان نمایندۀ یک فرد متدین و لوتی‌منش و البته صاحب‌نفوذ، خیلی کتابی و رسمی صحبت می‌کرد. بهتر بود دیالوگ‌های ناصر کمی به محاوره نزدیک می‌شد؛ طوری که به‌خوبی نمایندۀ قشر خود باشد.
آیا کتاب، به‌عنوان رمانی تاریخی، دارای مرکز قدرت است؟ بله، یک مرکز قدرت دینی و مذهبی و بااخلاق که تمام سعی و همتش را در راه آگاه‌کردن مردم از نفوذ باسیاست بیگانگان و برای نجات کشور به کار می‌بندد. همچنین یک مرکز قدرت سیاس و اجنبی که با توسل به سادگی و البته وضعیت نابسامان اقتصادی مردم و تنها با فراهم‌کردن خورد‌وخوراک عده‌ای و البته نفوذ در میان خان‌زاده‌ها، اهداف خود را پیش می‌برد. و البته یک شاه در رأس کارها که گویی مداخله‌ای در هیچ‌یک از مسائل کشور نمی‌کند!
یکی از نکات مثبت رمان، نگاه پر از خشم و کینۀ هاشم به شیخ است. دقیقاً با همین نگاهِ پر از حس انتقام، به شیخ و سخنان و رفتارهایش نزدیک می‌شویم و او را قضاوت می‌کنیم. اتفاقاً همین نگاه خشم‌آلود است که منِ خواننده را به شناخت خیلی خوبی از شیخ می‌رساند و مرا از او مطمئن می‌کند.
در چند جای رمان، دربارۀ هراس هاشم از برخورد نگهبانان ورودی طهران در مواجهه با چاقویی می‌خوانیم که از قم با خود به طهران آورده بود. چه لزومی داشت که هاشم با آن همه هول‌وهراس، چاقو را با خود حمل کند؟ چرا آن را از طهران نخرید؟ چرا آرمون، پسرخواندۀ علی‌قلی، فقط در یک فصل حضور داشت و اصلاً تا نیمۀ کتاب از وجود او بی‌خبر بودیم؟ یا حالا که بر اساس عنوان روی جلد رمان، کلمۀ «طهران» در متن کتاب با «ط» نوشته شده، چنان‌که من در این نوشته به‌احترام نثر قدیمی رمان این‌گونه نوشته‌ام، چرا در دل کتاب، گهگاه به‌صورت «تهران» نوشته شده است؟ این بی‌دقتی در نوع نوشتن کلمات، از یکدستی کتاب می‌کاهد.
نشر معارف رمان را در ظاهری مرتب و با طرح جلدی بسیار زیبا و مناسبِ محتوا منتشر کرده است؛ ولی به‌عنوان یک ویراستار، از نظر رعایت‌نکردن فاصله و نیم‌فاصله و بعضاً غلط‌های املایی، ایراداتی به کتاب می‌گیرم که امیدوارم در چاپ‌های بعدی برطرف شوند.
در پایان، دوست دارم از عشق تأثیرگذاری که علی‌قلی به ترز داشت، یاد کنم. علی‌قلی بَدمَن کتاب است؛ ولی زبان و نثرش در مواجهه با ترز زیبا و عاشقانه می‌شد؛ عشقی که تحت نفوذ بیگانگان مداخله‌گر در مسائل کشورمان، رو به تباهی و فراموشی می‌رود.
«از صبح که بیدار شدم، مضطرب بودم. چشمانم باز تیر می‌کشید. این اواخر، داروهای طبیب فرانسوی مفید افتاده بود و به‌قول ترز، چشمانم باز آن نگاه گرم شرقی‌اش را به دست آورده بود. ترز می‌گفت باورم نمی‌شود این چشم‌های ریز نگاهی به این گرمی و قدرت داشته باشد.» ص ۶۰
 
 
نظر بدهید