یکشنبه 22 دي 1398
نکتههایی برای نوشتن 2؛
از واقعیت تا رئال
داستان رئال، یعنی داستانی که مبنی بر واقعیت باشد؛ همان داستانهای تخیلی از طلاق، عشق، نفرت و...؛ ماجراهایی که حتی اگر مشابهشان را ندیدهایم، باور میکنیم که جایی همین اطراف خودمان اتفاق افتادهاند.
در شمارۀ پیش، از استعداد و علاقه و پشتکار گفتیم و از تجربههای شخصی برای پرورش هنر که گاه تا اندازهای مختص به یک انسان خاص هستند و برای دیگران کاربردی نیستند؛ اما پیشرفت علم و تعالی هنر، همه حاصل تجمع تجربههای شخصی هستند که به تجربههای پیش از خود اضافه شده و راهگشای نسلهای بعد از خود خواهد بود. ما نیز بنا را بر این گذاشتیم تا تجربههایمان را در وادی نوشتن با عنوان «نکتههایی برای نوشتن» با مخاطبان به اشتراک بگذاریم. شاید در نظر عدهای از اهالی فن، برخی از این تجارب، پیشِپاافتاده یا بدیهی به نظر برسند. این عده را به هنرجویان داستاننویسی و داستاننویسان نوقلم ارجاع میدهیم؛ چون حدود هشتاد درصد این نکات در پاسخ به سؤالات همین قشر جمعآوری شده است.
در این شماره نکات زیر را بررسی میکنیم:
هنر داستاننویسی از زمان تولد تا به امروز، فرازوفرودهای بسیاری را از سر گذرانده است. یکی از این فرازوفرودها، اضافهشدن ژانرها و سبکهای مختلف به سبکهای پیشین بوده و است؛ مثل ژانر پلیسی، تخیلی، اجتماعی، خانوادگی و... . یا سبکها و مکتبهای ادبی که بر داستان اثر گذاشتهاند؛ مثل مکتب باروک، کلاسیک، رومانتیسم، رئالیسم و... .
مکتب رئالیسم را شاید بشود یکی از مکتبهای پربسامد ادبی به شمار آورد. با اینکه بعد از مکتب رئالیسم، مکاتب دیگری سر برآوردند، رئالیسمنویسی و رئالیسمخوانی همیشه طرفداران پروپاقرص زیادی داشته است. شاید یکی از دلایلش، خوگرفتن با واقعیات زندگی است.
در یکی از کارگاههای داستاننویسی، سؤالی مطرح شد مبنی بر اینکه مگر نه اینکه اساس داستان بر تخیل است؛ پس واقعگرایی چه جایی در داستان دارد؟ سؤالی پیچیده و دووجهی بود. اول اینکه هنرجوی مد نظر درک اشتباهی از تخیل داشت و دوم اینکه داستانهای واقعی را با داستان رئال اشتباه گرفته بود. پاسخ سؤال آن هنرجو هم دو بخش داشت.
الف. معنای تخیل در داستان چیست؟
وقتی صحبت از تخیل به میان میآید، گاهی این شبهه ایجاد میشود که تخیل فقط مختص موضوعات غیرواقعی است؛ مثلاً بالدرآوردن قورباغه، پروازکردن اسب، صحبتکردن پروانه و... . این بخش از تخیل نیز در داستان جای منحصربهفرد خود را دارد؛ اما وقتی از تخیل حرف میزنیم، منظور نوشتن بر اساس اتفاقاتی است که در خیال نویسنده رخ میدهد. مثلاً دعوای زن و شوهری که در واقعیت اتفاق نیفتاده است؛ اما نویسنده آن را خلق میکند. یا قتلی که رخ نداده و عشقی که وجود نداشته است. منشأ این نوع تخیل، واقعیات پیرامون ماست. حتی گاهی نویسندهای همانی را مینویسد که دقیقاً اتفاق افتاده است؛ اما فرض بر این است که داستان حاصل تخیلات خالق خود است.
ب. داستان رئال، داستان واقعی نیست
داستان رئال، یعنی داستانی که مبنی بر واقعیت باشد؛ همان داستانهای تخیلی از طلاق، عشق، نفرت و...؛ ماجراهایی که حتی اگر مشابهشان را ندیدهایم، باور میکنیم که جایی همین اطراف خودمان اتفاق افتادهاند.
اما هنرجویی که دربارۀ او صحبت کردیم، گمان کرده بود که داستان رئال، یعنی داستانی که عیناً در واقعیت رخ داده است. حتی بهاشتباه، زندگینامهها و موضوعات مشابه را با داستان رئال اشتباه گرفته بودٰ گرچه ممکن است نویسندهای یک اتفاق واقعی را تبدیل به داستان کرده باشد. اینجا هم درست مثل نکتۀ قبل، فرض بر این است که داستان در ناخودآگاه نویسنده شکل گرفته است. گاهی هم ممکن است نویسنده در ابتدای داستان به این واقعیبودن اشاره بکند؛ اما حتی این واقعیبودن باعث نمیشود کتاب ماهیتی شبیه به زندگینامه یا امثال آن پیدا کند؛ چون این زندگی واقعی با سبک و روش داستانی نوشته شده که بسیار متفاوت با سبک زندگینامه است.
ذکر این نکته ضروری است که واقعیبودن یا نبودن ماجرای داستان، دلیل بر فضیلت داستان نیست. آنچه فضیلت محسوب میشود، برانگیختهشدن احساس مخاطب و همذاتپنداری است و باورپذیری داستان. چه بسا اتفاقی که در واقعیت اتفاق افتاده است، اما برای مخاطب باورپذیر نیست. این هنر نویسنده است که ماجرا را طوری خلق کند که مخاطب باور کند.
نکته: بدترین دفاع برای یک داستان این است که نویسنده بگوید این ماجرا در واقعیت اتفاق افتاده است. حتی اگر یک داستان واقعی نوشتید که کسی آن را باور نکرد، هیچوقت به این شکل از اثر دفاع نکنید.
گاهی برای مخاطب این شبهه پیش میآید که داستان پیش رو، داستان زندگی خود نویسنده است؛ اما بحث ما دربارۀ تصور مخاطب نیست. چون این تصور محدود به مخاطبانی است که تازه به دنیای داستان و رمان روی آوردهاند و بعد از انس با دنیای داستان، متوجه اصل ماجرا میشوند. اما نکتۀ شایان تأمل این است که هنرجوهای داستاننویسی نیز گاهی دچار این خطا میشوند. راوی در واقع شخصیتی است که نویسنده آن را خلق میکند تا او داستان را از دل داستان یا از خارج داستان روایت کند. حتی راوی زاویۀ دید دانای کل که در مقام خدای داستان ظاهر میشود، شخصی بهجز نویسنده است. پس نویسنده مختار است هر راوی را که مناسب فضای داستان است، انتخاب کند؛ حتی اگر این راوی غیرهمجنس باشد. بعضی از منتقدان مخالف استفاده از راوی غیرهمجنس هستند، با این بهانه که زنان و مردان با دنیای درونی یکدیگر آشنا نیستند و در خلق راوی غیرهمجنس باورپذیر، موفق نمیشوند. در پاسخ به این مخالفت باید گفت که وقتی نویسنده مجاز است از زبان چوب و سنگ و سایر موجودات داستانش را روایت کند، پس در استفاده از راوی غیرهمجنس هم مجاز است؛ اما این به این معنی نیست که همۀ نویسندهها در خلق راوی غیرهمجنس موفق عمل میکنند. این موفقیت به توانایی و هنر نویسنده بستگی دارد.
نکته: اگر از راوی غیرهمجنس استفاده میکنید، در همان چند خط ابتدای داستان، جنسیت او را مشخص کنید؛ چون مخاطب طبق الگوی ذهنی، راوی را همجنس با نویسنده میداند و ممکن است حتی تا میانۀ داستان هم متوجه جنسیت او نشود. همین مسئله موجب سردرگمی مخاطب میشود.
اما چطور جنسیت راوی را به مخاطب معرفی کنیم؟
مثال برای راوی مرد: سبیلم را تاباندم. به محاسنم دست کشیدم. یک نفر از پشت سر صدایم زد (یک اسم مردانه) و... .
مثال برای راوی زن: روسریام را روی سرم انداختم. چادرم را مرتب کردم. گیسهای بلندم را شانه زدم. دکمههای مانتو را باز کردم و... .
برخی از مخاطبان و نویسندگان نوقلم بین راوی و زاویۀ دید نیز تفاوت قائل نیستند. در شمارۀ بعد، تفاوت این دو را بررسی خواهیم کرد.
در این شماره نکات زیر را بررسی میکنیم:
- تفاوت داستان رئال با داستان واقعی
- تفاوت راوی و نویسنده
- تفاوت داستان رئال با داستان واقعی
هنر داستاننویسی از زمان تولد تا به امروز، فرازوفرودهای بسیاری را از سر گذرانده است. یکی از این فرازوفرودها، اضافهشدن ژانرها و سبکهای مختلف به سبکهای پیشین بوده و است؛ مثل ژانر پلیسی، تخیلی، اجتماعی، خانوادگی و... . یا سبکها و مکتبهای ادبی که بر داستان اثر گذاشتهاند؛ مثل مکتب باروک، کلاسیک، رومانتیسم، رئالیسم و... .
مکتب رئالیسم را شاید بشود یکی از مکتبهای پربسامد ادبی به شمار آورد. با اینکه بعد از مکتب رئالیسم، مکاتب دیگری سر برآوردند، رئالیسمنویسی و رئالیسمخوانی همیشه طرفداران پروپاقرص زیادی داشته است. شاید یکی از دلایلش، خوگرفتن با واقعیات زندگی است.
در یکی از کارگاههای داستاننویسی، سؤالی مطرح شد مبنی بر اینکه مگر نه اینکه اساس داستان بر تخیل است؛ پس واقعگرایی چه جایی در داستان دارد؟ سؤالی پیچیده و دووجهی بود. اول اینکه هنرجوی مد نظر درک اشتباهی از تخیل داشت و دوم اینکه داستانهای واقعی را با داستان رئال اشتباه گرفته بود. پاسخ سؤال آن هنرجو هم دو بخش داشت.
الف. معنای تخیل در داستان چیست؟
وقتی صحبت از تخیل به میان میآید، گاهی این شبهه ایجاد میشود که تخیل فقط مختص موضوعات غیرواقعی است؛ مثلاً بالدرآوردن قورباغه، پروازکردن اسب، صحبتکردن پروانه و... . این بخش از تخیل نیز در داستان جای منحصربهفرد خود را دارد؛ اما وقتی از تخیل حرف میزنیم، منظور نوشتن بر اساس اتفاقاتی است که در خیال نویسنده رخ میدهد. مثلاً دعوای زن و شوهری که در واقعیت اتفاق نیفتاده است؛ اما نویسنده آن را خلق میکند. یا قتلی که رخ نداده و عشقی که وجود نداشته است. منشأ این نوع تخیل، واقعیات پیرامون ماست. حتی گاهی نویسندهای همانی را مینویسد که دقیقاً اتفاق افتاده است؛ اما فرض بر این است که داستان حاصل تخیلات خالق خود است.
ب. داستان رئال، داستان واقعی نیست
داستان رئال، یعنی داستانی که مبنی بر واقعیت باشد؛ همان داستانهای تخیلی از طلاق، عشق، نفرت و...؛ ماجراهایی که حتی اگر مشابهشان را ندیدهایم، باور میکنیم که جایی همین اطراف خودمان اتفاق افتادهاند.
اما هنرجویی که دربارۀ او صحبت کردیم، گمان کرده بود که داستان رئال، یعنی داستانی که عیناً در واقعیت رخ داده است. حتی بهاشتباه، زندگینامهها و موضوعات مشابه را با داستان رئال اشتباه گرفته بودٰ گرچه ممکن است نویسندهای یک اتفاق واقعی را تبدیل به داستان کرده باشد. اینجا هم درست مثل نکتۀ قبل، فرض بر این است که داستان در ناخودآگاه نویسنده شکل گرفته است. گاهی هم ممکن است نویسنده در ابتدای داستان به این واقعیبودن اشاره بکند؛ اما حتی این واقعیبودن باعث نمیشود کتاب ماهیتی شبیه به زندگینامه یا امثال آن پیدا کند؛ چون این زندگی واقعی با سبک و روش داستانی نوشته شده که بسیار متفاوت با سبک زندگینامه است.
ذکر این نکته ضروری است که واقعیبودن یا نبودن ماجرای داستان، دلیل بر فضیلت داستان نیست. آنچه فضیلت محسوب میشود، برانگیختهشدن احساس مخاطب و همذاتپنداری است و باورپذیری داستان. چه بسا اتفاقی که در واقعیت اتفاق افتاده است، اما برای مخاطب باورپذیر نیست. این هنر نویسنده است که ماجرا را طوری خلق کند که مخاطب باور کند.
نکته: بدترین دفاع برای یک داستان این است که نویسنده بگوید این ماجرا در واقعیت اتفاق افتاده است. حتی اگر یک داستان واقعی نوشتید که کسی آن را باور نکرد، هیچوقت به این شکل از اثر دفاع نکنید.
- تفاوت راوی و نویسنده
گاهی برای مخاطب این شبهه پیش میآید که داستان پیش رو، داستان زندگی خود نویسنده است؛ اما بحث ما دربارۀ تصور مخاطب نیست. چون این تصور محدود به مخاطبانی است که تازه به دنیای داستان و رمان روی آوردهاند و بعد از انس با دنیای داستان، متوجه اصل ماجرا میشوند. اما نکتۀ شایان تأمل این است که هنرجوهای داستاننویسی نیز گاهی دچار این خطا میشوند. راوی در واقع شخصیتی است که نویسنده آن را خلق میکند تا او داستان را از دل داستان یا از خارج داستان روایت کند. حتی راوی زاویۀ دید دانای کل که در مقام خدای داستان ظاهر میشود، شخصی بهجز نویسنده است. پس نویسنده مختار است هر راوی را که مناسب فضای داستان است، انتخاب کند؛ حتی اگر این راوی غیرهمجنس باشد. بعضی از منتقدان مخالف استفاده از راوی غیرهمجنس هستند، با این بهانه که زنان و مردان با دنیای درونی یکدیگر آشنا نیستند و در خلق راوی غیرهمجنس باورپذیر، موفق نمیشوند. در پاسخ به این مخالفت باید گفت که وقتی نویسنده مجاز است از زبان چوب و سنگ و سایر موجودات داستانش را روایت کند، پس در استفاده از راوی غیرهمجنس هم مجاز است؛ اما این به این معنی نیست که همۀ نویسندهها در خلق راوی غیرهمجنس موفق عمل میکنند. این موفقیت به توانایی و هنر نویسنده بستگی دارد.
نکته: اگر از راوی غیرهمجنس استفاده میکنید، در همان چند خط ابتدای داستان، جنسیت او را مشخص کنید؛ چون مخاطب طبق الگوی ذهنی، راوی را همجنس با نویسنده میداند و ممکن است حتی تا میانۀ داستان هم متوجه جنسیت او نشود. همین مسئله موجب سردرگمی مخاطب میشود.
اما چطور جنسیت راوی را به مخاطب معرفی کنیم؟
مثال برای راوی مرد: سبیلم را تاباندم. به محاسنم دست کشیدم. یک نفر از پشت سر صدایم زد (یک اسم مردانه) و... .
مثال برای راوی زن: روسریام را روی سرم انداختم. چادرم را مرتب کردم. گیسهای بلندم را شانه زدم. دکمههای مانتو را باز کردم و... .
برخی از مخاطبان و نویسندگان نوقلم بین راوی و زاویۀ دید نیز تفاوت قائل نیستند. در شمارۀ بعد، تفاوت این دو را بررسی خواهیم کرد.
https://mananashr.ir/news/33374/
برای ذخیره در کلیپ برد کلیک کنید
نظر بدهید