پیرمرد چندهزارساله
یکشنبه 06 بهمن 1398

پیرمرد چندهزارساله

چالش ساختار و عاملیت برای همیشه، در جامعه‌شناسی و فلسفه می‌ماند و به نسبت اینکه چقدر به هرکدام سهم بدهیم، نظریات مختلفی را می‌سازد. اما آنچه آدم‌ها را برای ساخت یک گفتمان در ذهن من سهیم کرد، خود تاریخ بود.

و تاریخ همۀ زندگی من شد؛ ولی نه تاریخی پیوسته و مستمر مثل کتاب تاریخ دبیرستانمان. نه تاریخی که پادشاهان و افعالشان مهم است. نه تاریخی که به‌دنبال علت و معلول‌ها است و نه تاریخی که باید ازش درس گرفت. یک تاریخ ناپیوسته و قطعه‌قطعه، تاریخ مفاهیم، تاریخ شواهد پنهان‌شده، تاریخ رخدادها، تاریخ گروه‌های در حاشیه، تاریخ جنون! اینکه تاریخ را «فوکویی» بفهمیم؛ یعنی همۀ زندگی‌مان را گفتمان‌هایی ببینیم که بر ما تحمیل شده است. اینکه زیر بار سلطۀ ساختارها خرد شویم. اینکه من چنان در خودبنیادی گفتمان‌ها اسیرم که هیچ تأثیری بر عالم ندارم. اینکه زندگی مرا روابط قدرتی می‌سازد که با ایدئولوژی، فکر مرا شکل می‌دهد. اینکه چیزی جز یک سوژۀ به‌انقیاددرآمده در تاریخ نیستم. زندگی با تاریخ فوکویی، مثل زندگی یک پیرمرد چندهزارساله است. همان قدر عمیق، فروتن و خسته!
همین قدر خسته داشتم به زندگی نگاه می‌کردم که برای کار رساله، کتاب رسول جعفریان را خواندم. جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی‌سیاسی ایران موضوع و دوره‌ای را بررسی می‌کرد که کاملاً مرتبط با موضوع رساله‌ام بود. تک‌تک خطوطش را با اشتیاق خواندم و کدگذاری کردم تا بعداً سراغ منابع اصلی بروم. هرچه پیش رفتم، چیزی در من تغییر می‌کرد. چیزی که تا قبل از آن به نفع ساختار، به قهقرا رفته بود؛ عاملیت!
یک گسست تاریخی اتفاق افتاده بود. انقلاب اسلامی و جعفریان یک به یک داشت عاملان این رخداد را بررسی می‌کرد. از نواب صفوی شروع کرد و نشریات و تشکیلات و گروه‌ها و انجمن‌ها و هیئت‌ها و حسینیه‌ها و حوزۀ علمیه را با تمام جزئیاتی بر‌شمرد که یک خوانندۀ واقعی تاریخ نیاز دارد. از عاملان مهمی مثل حاج سراج و خمینی و مطهری و شریعتی و کمره‌ای و سنگلجی ‌نوشت تا نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق و گرو‌های مسلح دیگر. این‌چنین در افکار تاریخی من نشان داد که اگر عاملین نبودند، تاریخ سمت‌وسوی دیگری می‌گرفت. ذهن ساختارگرای من هرچه خواست همه‌چیز را به برساخت‌های تاریخی ربط دهد و بگوید همین عاملان هم از دل همین ساختار و تاریخ درآمده‌اند و این ساختار است که عامل را می‌سازد، نتوانست. این مستندنگاری چنان قوی و با جزئیات و رفرنس و بدون تفسیر بود که ضربۀ مهلکی بر پیرمرد چندهزارسالۀ ذهن من وارد آورد.
چالش ساختار و عاملیت برای همیشه، در جامعه‌شناسی و فلسفه می‌ماند و به نسبت اینکه چقدر به هرکدام سهم بدهیم، نظریات مختلفی را می‌سازد. اما آنچه آدم‌ها را برای ساخت یک گفتمان در ذهن من سهیم کرد، خود تاریخ بود. با بحث نظری و استدلال عقلی شاید بشود از غلبۀ ساختار بر عاملیت یا عاملیت بر ساختار دفاع کرد؛ اما آنچه به‌درستی به ما نشان می‌دهد این آدم‌ها هستند که تاریخ را می‌سازند یا تاریخ است که آدم‌ها در آن ظهور می‌کنند، خود تاریخ است!
 
نویسنده: زهرا مینایی
نظر بدهید