کودک تنهاست
سه شنبه 08 بهمن 1398

کودک تنهاست

کودکی که بدون اطلاع از گذشتۀ جامعۀ خودش و دیگران پیش می‌رود، سمت‌وسویش را با اطمینان برنمی‌گزیند و بی‌شک قدم‌های آهسته‌تر و لرزان‌تری برمی‌دارد. کودک بدون تاریخ، تنهایی را تجربه می‌کند.

استاد می‌گفت تا وقتی تاریخ ندانید، علم هم نمی‌توانید تولید کنید. ما گله کردیم که تاریخ خیلی خسته‌کننده است یا حداقل آن‌طور که ما در مدرسه خواندیم، چنگی به دلمان نزده است. استاد توضیح داد که دقیقاً بروید سراغ روز و ماه و سال و ببینید مثلاً آن وقتی که کتاب‌های دانشمندان ایرانی در ممالک دیگر دست‌به‌دست می‌شده، در روزگار بقیۀ مردم دنیا چه خبرهایی بوده است. ما تفسیر کردیم که پس این نوع از فهم تاریخ، یعنی تطبیق همین روزها و دقایق که ببینیم کجا بودیم و کجا بودند. استاد ادامۀ حرف را هدایت کرد به اینکه وقتی تصویرهای تاریخی‌تان مبهم و پراکنده باشد، هرگز در مسیر ترقی رد پایی نخواهید داشت.
جان حرفش این بود که وقتی تاریخ را از ذهن فعال یک ملت بگیری، نه طول راهش را دقیق می‌داند، نه تصور مقبولی از دو سوی عرض آن خواهد داشت. نمی‌داند چگونه تغییر کرده و کجا به تغییر نیاز داشته و چرا به آن تن داده است. موضوع تحریف به کنار؛ نگفتن و ندانستن تاریخ و تاریخ‌هایش و تطبیق‌های درونش، یعنی بدون نقشه ماندن. مهم‌تر آنکه این دانشی که وجود دارد، اما در دسترسمان نیاورده‌ایم، به دنیای کودکان منتظر محتوا و مبهوت قالب هم آن‌چنان وارد نکرده‌ایم.
مدت‌هاست در بازار شاید مکارۀ تولید محتوا برای کودک و نوجوان، در میان ریزعنوان‌ها که هیچ، بین سرفصل‌ها پیگیر نقاط وصل تاریخی هستم. هر بار کتابی معمولاً ادبی می‌خوانم که گفته می‌شود برای مخاطب صفر تا دوازده‌سیزده سال تولید شده است، دنبال رگه‌هایی در متن و تصویر و فرم می‌گردم تا بشود جای آن اثر را در شبکۀ تاریخی ارائه‌شده به بچه‌ها پیدا کنم؛ اما هرچه بیشتر می‌کاوم، کمتر می‌یابم.
عموم کتاب‌هایی که سرعنوان تاریخی بر خود دارند، بیشتر به تاریخ بسیار دور متمایل شده‌اند و آنچه ارائه می‌دهند نیز تکیه بر محتواهای داستانی کهن دارد، تا منابع تولیدشده با قلم غیرخلاق. از آن دوره که بگذریم، ناگهان با چنان هیچ نسبتاً بزرگی مواجه می‌شویم که اگر دقت نکنیم، در نظر نمی‌آید. در نظر نمی‌آید که وقتی توصیف‌های خوش‌ترکیب و تعریف‌های مدون از آنچه در تاریخ گذشته، به‌خصوص در نقاط عطفش، به دست بچه‌ها نمی‌رسد، در جهان شخصیتی‌شان به نسبت دیگران امروز و دیگران دیروز، مختصاتی از جایی که ایستاده‌اند نخواهد داشت. این کودکان خالی‌الذهن در تعلیق و سرگردانی، نه در میانۀ یک راه، که در جای نامعلومی از یک صحرای بی‌سمت و بی‌نشان می‌‎ایستند.
وقتی موضوع به تاریخ معاصرتر می‌رسد، این فقدان پررنگ‌تر می‌نماید. در ادبیات کودک و نوجوانِ کشورهایی که دور یا نزدیک در یکی‌دو قرن گذشته با اتفاقات بزرگی با عنوان جهانی مواجه بوده‌اند، به جرئت می‌‎توان گفت هر طرف که سر بگردانیم، ردپایی قوی از تاریخ می‌بینیم. نه فقط در داستان و رمان‌ نوجوان که فرصت شرح و بسط دارد؛ بلکه در کتاب‌های تصویری خردسالان هم به‌نوعی نقاط اتصال تاریخی گنجانده می‌شود تا حتی برای کودک سؤال‌برانگیز باشد و از این طریق، یک ظرف اختصاصی برای دریافت و دسته‌بندی اطلاعات مربوط به هرچه باید از تاریخ بداند، در طبقات مغزش انبار شود.
کودکی که بدون اطلاع از گذشتۀ جامعۀ خودش و دیگران پیش می‌رود، سمت‌وسویش را با اطمینان برنمی‌گزیند و بی‌شک قدم‌های آهسته‌تر و لرزان‌تری برمی‌دارد. کودک بدون تاریخ، تنهایی را تجربه می‌کند.
 
نویسنده: فرزانه فخریان
نظر بدهید