یکشنبه 13 بهمن 1398
بیواسطه از اولشخص
شیرینی مطالعۀ تاریخ چیزی نیست که بهراحتی از ذهن من خواننده کنار رود. و صد البته که شیرینی خواندن تاریخ معاصر دوچندان است. جدا از لذت مطالعۀ آثار تاریخی و داستانهایی با این درونمایه، گشودهشدن چشم انسان به جهانی تازه از اطلاعات، همچون گردابی او را در خود میکشد و در جهانی از اطلاعات غرقش میکند.
شیرینی مطالعۀ تاریخ چیزی نیست که بهراحتی از ذهن من خواننده کنار رود. و صد البته که شیرینی خواندن تاریخ معاصر دوچندان است. جدا از لذت مطالعۀ آثار تاریخی و داستانهایی با این درونمایه، گشودهشدن چشم انسان به جهانی تازه از اطلاعات، همچون گردابی او را در خود میکشد و در جهانی از اطلاعات غرقش میکند.
اولین بار که یک اثر تاریخ شفاهی را با موضوع انقلاب اسلامی و مبارزات پیش از انقلاب خواندم، کتاب احمد احمد بود. ماجراها و مبارزات احمد مرا بههمراه خود وارد مبارزات تاریخ انقلاب اسلامی کرد. فرار و دستگیری و شکنجهها و اتفاقاتی که برای احمد افتاد، باعث شد که بیشتر بهدنبال آدمهایی از این جنس بگردم.
بعد از خواندن این کتاب، سراغ خواندن کتاب عزتشاهی رفتم. برایم باورکردنی نبود: جهانی از اتفاقات، حادثهها، فرارها و دستگیریها. آنچنان این کتاب مرا غرق در خود کرد که در وجودم یک عزتالله مطهری شده بودم و بههمراه او از دست مأموران فرار میکردم، دستگیر و شکنجه میشدم و از درد شکنجه فریاد میکشیدم. تأثیر کتاب خاطرات عزتشاهی چنان بر من بود که میخواستم اثری داستانی همچون او خلق کنم.
خدا رحمت کند امیرحسینخان فردی را. اسماعیل تازه از تنور چاپ درآمده بود. آن را داغداغ گرفتم و یکشبه تا صبح خواندم: کتابی که دگردیسی یک جوان، از زندگی ساده و معمولیاش تا ظهور یک مبارز انقلابی به اسم اسماعیل را بهخوبی روایت کرده بود. اسماعیل دچار اطناب نشده بود. تکراری سخن نمیگفت و به ورطۀ زندگی روزمره نیفتاده بود. انگار که بخشی از وجود خود امیرخان در شخصیت اسماعیل نمود یافته بود. اسماعیل در عین شیرینی، تلخیهایی هم داشت که گاه مخاطب را آزرده میکرد؛ اما این تلخیها از دل واقعیات بود و جزو بدیهیات یک مبارزه.
در این گشت و گذار بهدنبال آدمهای اینچنینی بودم که به کتاب خانم مرضیه دباغ رسیدم؛ خاطراتی بیبدیل و بیهمتا. اتفاقات و ماجراهایی را که برای خانم دباغ رخ داده بود، تا پیش از این نه مانند آن را و نه حتی شبیه آن را در جایی نخوانده و ندیده بودم. الحق و الانصاف نمونۀ یک زن راستین بود. شاید تنها کسی که ذهنم را به آن معطوف میکرد، اولین بانوی شهید اسلام، سمیه بود که با دفاع از آرمانش و اسلام اینچنین توانست از حق و حقیقت دفاع کند.
حالا کتابهای تاریخ شفاهی را خوانده بودم؛ اما اینها داستانهایی یکطرفه بودند. روایتهای آدمهای مبارز بود و من نمیخواستم یکطرفه بشنوم. باید روایت طرف دیگر را میشنیدم. نه بهخاطر قضاوتکردن؛ بهخاطر خواندن از نگاهی دیگر.
حسین فردوست بهترین شخصیت و بهترین انتخاب برای شنیدن روایتهای آدمهایی از جنس نظام شاهنشاهی بود. فردوست که از کودکی با پهلوی دوم بزرگ شده بود، همدرس و رئیس دفتر ویژهٔ اطلاعات محمدرضا شاه پهلوی، یکی از چهرههای سیاسی برجسته و مؤثر و از اطلاعاتیهای دوران حکومت پهلوی بود. وی تا قائممقامی ساواک جلو رفته بود و از ریز و درشت تمام ماجراهای انقلاب خبر داشت. عبدالله شهبازی، مورخ و پژوهشگر نامآشنا، خاطرات فردوست را در کتاب دوجلدی ظهور و سقوط سلطنت پهلوی به رشتۀ تحریر درآورده بود. به نظرم این کتاب برای آشنایی با دوران پیش از انقلاب و آنچه در دربار محمدرضا پهلوی و اطرافیان وی رخ میداد، خواندنی است؛ اتفاقات و روایتهای ناب از ماجراهایی که تا پیش از این، در تاریخ کمتر گفته شده است. اتفاقاتی بیواسطه از اول شخص که مطالعۀ آن برای مخاطب بسیار جذاب است.
حالا با خواندن این کتابها و چند کتاب دیگر به اطلاعاتی دست پیدا کرده بودم که دوست داشتم آنها را در یک اثر درام یا داستانی یکجا ببینم. سعید تشکری مفتون و فیروزه را نوشت و انتشارات کتاب نیستان آن را در دو جلد منتشر کرد. به نظرم دربارۀ این کتاب نباید صحبت کرد؛ بلکه باید آن را خواند. درست است که جغرافیای اثر در خراسان بزرگ رخ داده بود؛ اما من شیرازی را هم با خود همراه میکرد. بهراستی چند مفتون و فیروزه برای جغرافیای مبارزاتی این سرزمین لازم است تا جان سخن گفته شود؟
نویسنده: مهدی بوشهریان
اولین بار که یک اثر تاریخ شفاهی را با موضوع انقلاب اسلامی و مبارزات پیش از انقلاب خواندم، کتاب احمد احمد بود. ماجراها و مبارزات احمد مرا بههمراه خود وارد مبارزات تاریخ انقلاب اسلامی کرد. فرار و دستگیری و شکنجهها و اتفاقاتی که برای احمد افتاد، باعث شد که بیشتر بهدنبال آدمهایی از این جنس بگردم.
بعد از خواندن این کتاب، سراغ خواندن کتاب عزتشاهی رفتم. برایم باورکردنی نبود: جهانی از اتفاقات، حادثهها، فرارها و دستگیریها. آنچنان این کتاب مرا غرق در خود کرد که در وجودم یک عزتالله مطهری شده بودم و بههمراه او از دست مأموران فرار میکردم، دستگیر و شکنجه میشدم و از درد شکنجه فریاد میکشیدم. تأثیر کتاب خاطرات عزتشاهی چنان بر من بود که میخواستم اثری داستانی همچون او خلق کنم.
خدا رحمت کند امیرحسینخان فردی را. اسماعیل تازه از تنور چاپ درآمده بود. آن را داغداغ گرفتم و یکشبه تا صبح خواندم: کتابی که دگردیسی یک جوان، از زندگی ساده و معمولیاش تا ظهور یک مبارز انقلابی به اسم اسماعیل را بهخوبی روایت کرده بود. اسماعیل دچار اطناب نشده بود. تکراری سخن نمیگفت و به ورطۀ زندگی روزمره نیفتاده بود. انگار که بخشی از وجود خود امیرخان در شخصیت اسماعیل نمود یافته بود. اسماعیل در عین شیرینی، تلخیهایی هم داشت که گاه مخاطب را آزرده میکرد؛ اما این تلخیها از دل واقعیات بود و جزو بدیهیات یک مبارزه.
در این گشت و گذار بهدنبال آدمهای اینچنینی بودم که به کتاب خانم مرضیه دباغ رسیدم؛ خاطراتی بیبدیل و بیهمتا. اتفاقات و ماجراهایی را که برای خانم دباغ رخ داده بود، تا پیش از این نه مانند آن را و نه حتی شبیه آن را در جایی نخوانده و ندیده بودم. الحق و الانصاف نمونۀ یک زن راستین بود. شاید تنها کسی که ذهنم را به آن معطوف میکرد، اولین بانوی شهید اسلام، سمیه بود که با دفاع از آرمانش و اسلام اینچنین توانست از حق و حقیقت دفاع کند.
حالا کتابهای تاریخ شفاهی را خوانده بودم؛ اما اینها داستانهایی یکطرفه بودند. روایتهای آدمهای مبارز بود و من نمیخواستم یکطرفه بشنوم. باید روایت طرف دیگر را میشنیدم. نه بهخاطر قضاوتکردن؛ بهخاطر خواندن از نگاهی دیگر.
حسین فردوست بهترین شخصیت و بهترین انتخاب برای شنیدن روایتهای آدمهایی از جنس نظام شاهنشاهی بود. فردوست که از کودکی با پهلوی دوم بزرگ شده بود، همدرس و رئیس دفتر ویژهٔ اطلاعات محمدرضا شاه پهلوی، یکی از چهرههای سیاسی برجسته و مؤثر و از اطلاعاتیهای دوران حکومت پهلوی بود. وی تا قائممقامی ساواک جلو رفته بود و از ریز و درشت تمام ماجراهای انقلاب خبر داشت. عبدالله شهبازی، مورخ و پژوهشگر نامآشنا، خاطرات فردوست را در کتاب دوجلدی ظهور و سقوط سلطنت پهلوی به رشتۀ تحریر درآورده بود. به نظرم این کتاب برای آشنایی با دوران پیش از انقلاب و آنچه در دربار محمدرضا پهلوی و اطرافیان وی رخ میداد، خواندنی است؛ اتفاقات و روایتهای ناب از ماجراهایی که تا پیش از این، در تاریخ کمتر گفته شده است. اتفاقاتی بیواسطه از اول شخص که مطالعۀ آن برای مخاطب بسیار جذاب است.
حالا با خواندن این کتابها و چند کتاب دیگر به اطلاعاتی دست پیدا کرده بودم که دوست داشتم آنها را در یک اثر درام یا داستانی یکجا ببینم. سعید تشکری مفتون و فیروزه را نوشت و انتشارات کتاب نیستان آن را در دو جلد منتشر کرد. به نظرم دربارۀ این کتاب نباید صحبت کرد؛ بلکه باید آن را خواند. درست است که جغرافیای اثر در خراسان بزرگ رخ داده بود؛ اما من شیرازی را هم با خود همراه میکرد. بهراستی چند مفتون و فیروزه برای جغرافیای مبارزاتی این سرزمین لازم است تا جان سخن گفته شود؟
نویسنده: مهدی بوشهریان
https://mananashr.ir/news/33542/
برای ذخیره در کلیپ برد کلیک کنید
نظر بدهید