سه شنبه 12 مرداد 1395
نیمۀ پنهان ماه
دو کتاب تازه از مجموعۀ نیمۀ پنهان ماه منتشر شد
دو کتاب تازه از مجموعۀ «نیمۀ پنهان ماه» با موضوع زندگی شهیدان آبنیکی و صبوری منتشر شد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، به نقل از خبرگزاری مهر، انتشارات مؤسسۀ روایت فتح دو کتاب تازه از مجموعۀ «نیمۀ پنهان ماه» را با موضوع روایت از زندگی شهیدان آبنیکی وصبوری منتشر کرد.
«آبنیکی به روایت همسر شهید» به قلم مهدیه داوودی تألیف شده و شرحی است کوتاه از نزدگی شهید محمد آبنیکی از زبان همسر وی.
در بخشی از این کتاب آمده است: اذان صبح بود. آقا محمد خودش جانمازش را پهن کرد. چادر نمازم را انداختم روی سرم. آمد جلو، صورتش را با گوشه چادرم خشک کرد. من نگاهش میکردم. یک آن خواستم بگویم نرو! بمان! اما نگفتم. خم شد، پاهایم را بوسید. بلندش کردم از روی زمین. خواستم بگویم نرو! اما نگفتم. گفت: حلالم کن! منو ببخش...
قلبم داشت میترکید. داشتم له میشدم. داشتم میسوختم. وقتی گفت: یه چیزی ازت میخوام، میخوام تا رفتن من دیگه تو چشام نگاه نکنی! قول بده
کتاب «صبوری به روایت همسر شهید» نیز شرحی است مختصر از زندگی شهید محمد صبوری که توسط لعیا رزاقزاده گردآوری و منتشر شده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: توی جیبم یک دفترچۀ تلفن داشتم. که پر از شماره تلفن بود. اگر دست اینها میافتاد، کلی آدم گرفتار میشدند. دستم را از آستین چادر بردم داخل. چادرهایی که ما آن موقع سر میکردیم، آستین داشت. از سر آرنج چادرهایی معمولی که حلقه جدا میکردیم و دو آستین اضافه بهش میدوختیم. شبیه همین چادر ملیهای الان؛ ولی به همان گشادی چادرهای معمولی.
دفترچه را از جیبم در آوردم. و طوری که مأمور بالای سرمان متوجه نشود، یک صفحهاش را ریز کردم و از لای درزهای کف چوبی ماشین بیرون ریختم ... یک لحظه از توی سوراخ جادر برزنتی ماشین دیدم، پشت سرمان این خرده کاغذها را جمع میکنند. ماشین ما را در محاصره چند ماشین میبردند. به سرم زد که کاغذها را بخورم. روزه بودم. نزدیک ماه رمضان بود. با خودم گفتم فوقش روزه خواری عمد حساب میشود و شصت روز روزه میگیرم. بهتر از آن است که شصت نفر آدم دستگیر شوند. «اللهم لک صمت» را خواندم و روزهام را شکستم.
کتاب «آبنیکی به روایت همسر شهید» با قیمت۳۵۰۰ تومان و کتاب «صبوری به روایت همسر شهید» با قیمت۸۵۰۰ تومان از سوی مؤسسۀ روایت فتح منتشر شده است.
«آبنیکی به روایت همسر شهید» به قلم مهدیه داوودی تألیف شده و شرحی است کوتاه از نزدگی شهید محمد آبنیکی از زبان همسر وی.
در بخشی از این کتاب آمده است: اذان صبح بود. آقا محمد خودش جانمازش را پهن کرد. چادر نمازم را انداختم روی سرم. آمد جلو، صورتش را با گوشه چادرم خشک کرد. من نگاهش میکردم. یک آن خواستم بگویم نرو! بمان! اما نگفتم. خم شد، پاهایم را بوسید. بلندش کردم از روی زمین. خواستم بگویم نرو! اما نگفتم. گفت: حلالم کن! منو ببخش...
قلبم داشت میترکید. داشتم له میشدم. داشتم میسوختم. وقتی گفت: یه چیزی ازت میخوام، میخوام تا رفتن من دیگه تو چشام نگاه نکنی! قول بده
کتاب «صبوری به روایت همسر شهید» نیز شرحی است مختصر از زندگی شهید محمد صبوری که توسط لعیا رزاقزاده گردآوری و منتشر شده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: توی جیبم یک دفترچۀ تلفن داشتم. که پر از شماره تلفن بود. اگر دست اینها میافتاد، کلی آدم گرفتار میشدند. دستم را از آستین چادر بردم داخل. چادرهایی که ما آن موقع سر میکردیم، آستین داشت. از سر آرنج چادرهایی معمولی که حلقه جدا میکردیم و دو آستین اضافه بهش میدوختیم. شبیه همین چادر ملیهای الان؛ ولی به همان گشادی چادرهای معمولی.
دفترچه را از جیبم در آوردم. و طوری که مأمور بالای سرمان متوجه نشود، یک صفحهاش را ریز کردم و از لای درزهای کف چوبی ماشین بیرون ریختم ... یک لحظه از توی سوراخ جادر برزنتی ماشین دیدم، پشت سرمان این خرده کاغذها را جمع میکنند. ماشین ما را در محاصره چند ماشین میبردند. به سرم زد که کاغذها را بخورم. روزه بودم. نزدیک ماه رمضان بود. با خودم گفتم فوقش روزه خواری عمد حساب میشود و شصت روز روزه میگیرم. بهتر از آن است که شصت نفر آدم دستگیر شوند. «اللهم لک صمت» را خواندم و روزهام را شکستم.
کتاب «آبنیکی به روایت همسر شهید» با قیمت۳۵۰۰ تومان و کتاب «صبوری به روایت همسر شهید» با قیمت۸۵۰۰ تومان از سوی مؤسسۀ روایت فتح منتشر شده است.
https://mananashr.ir/news/477/
برای ذخیره در کلیپ برد کلیک کنید
نظر بدهید