سه شنبه 28 دي 1395
چند خطی برای یک دیدهبان قلم به دوش
بازوی قلم شده «حسام» سر الاسرار است
کاظم رستمی، شاعر و فعال فرهنگی یادداشتی درباره کتاب «وقتی مهتاب گم شد» نوشته است.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، به نقل از خبرگزاری فارس، کاظم رستمی، شاعر و فعال فرهنگی یادداشتی درباره کتاب «وقتی مهتاب گم شد» نوشته حمید حسام نوشته است.
این کتاب که در جلسه اخیر فعالان فرهنگی با رهبر عزیز انقلاب بسیار مورد توجه ایشان واقع شد و تقریضی هم مرقوم فرمودند، درباره دفاع مقدس است.
یادداشت رستمی که برای انتشار در اختیار خبرگزاری فارس قرار گرفته، درباره حمید حسام و کتابهای او است و در ادامه میآید:
چند خطی برای یک دیدهبان قلم به دوش
جلسه ای شکل میگیرد و این بار قرعه فال به نام چند نفر جدید هم میافتد تا به خدمت مقتدای بسیجیان و حقیقت امام و انقلاب برسند.
حضرت آقا کتاب «وقتی مهتاب گم شد» را بنا بر سیاق و تکلیفی که گویا برای خوشان وضع کردهاند، خوانده اند و حالا با ذوق و شوق و البته دقتی مثال زدنی از نویسنده کتاب و جانبازی که خاطرات او شاکله کتاب شده است، تقدیر و تمجید میکنند.
نگارنده این سطور اگر چه با این روال سالهای اخیر مبنی بر اینکه باید بنشینیم تا حضرت آقا کتابی را بخوانند، تقریض بنویسند یا تعریف کنند تا بعد شروع کنیم به تبلیغ و تأیید کتاب مخالف است و چنین رویه ای را از سر تنبلی و آمادهخواری میداند. اما نکته جالب اینجاست که حتی در همین رویه پخته خوارانه هم رفتارها علی السویه و یکسان نیست و حتما بین کتاب تهرانی و شهرستانی، نویسنده تهرانی و شهرستانی، نزدیک به حوزه و دور از حوزه و... قس علیهذا تفاوت وجود دارد؛ که این خود قصه پر غصهایست که بماند تا وقتی و جایی دیگر.
اما این چند خط برای حمید حسام است و این کتاب او که حالا مقداری از حجاب گمنامی بیرون آمده.
دانشجوی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران و همکلاس و رفیق مرحوم قیصر امین پور که چون هر بار میخواسته جبهه برود مشکل داشته، برای اینکه راحت به جبهه برود و سین جیم نشود لباس سبز سپاه به تن میکند و دیده بان میشود تا قلم و دوربین با هم ترکیب شوند برای دفاعی مقدس که تا هنوز هم ادامه دارد...
یگانه بانی و مرد مخلصی که طرح و بنا و ایدهپردازی و حالا ثمره موزه دفاع مقدس همدان که از اولینها و به تحقیق بهترین موزه دفاع مقدس کشور است، حاصل سالها فعالیت و تلاش و خون دل توأم با زخم زبان خوردنهای اوست که خم به ابرو نیاورد و با همه جراحتهای جنگ که تن نحیف و اعصاب هنرمندش را زخم زده بود آنقدر مجاهدت کرد تا آن بذر را به نهالی ریشه دار و درختی نوپا بدل کرد و چه نامها و بزرگانی از دوران مختلف سیاسی دهههای اخیر که به این سطور شهادت میدهند.
معاون ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر دفاع مقدس که بی ادعا و تنها با چند جوان نوآموز و علاقمند چند جریان مهم و پویا در شعر و ادبیات و کتاب دفاع مقدس را در کشور به راه انداخت یا به پویایی و بالندگی رساند و در شأن او در این باغ بهاری همین بس که با رفتن او همه آن باغ را خزان گرفت و حالا باغ بی برگیست که هر از گاهی بلبلی بر سر دیوارش نوحه ای میخواند و سکوتش میشکند.
**بازوی قلم شدهای که سر همه اسرار است
حالا قریب به پانزده سال است که این جانباز و مجاهد قلم به دوش را میشناسم و اگر بخواهم شروع کنم به خاطره گویی واقعا نمیدانم از کدام خاطرهام بنویسم:
از بازوی قلم شده ای که سر الاسرار اعجاز قلم او از همان است و باید آستین غیرت از بازوی نحیفش کنار بزنی تا بفهمی چه میگویم.
از روزهایی که در چله تیر ماه بر اثر پنج شش مرتبه موج انفجارهای وحشتناکی که تار و پود اعصاب و جان هنرمندش را در نور دیده بود ناگهان مثل سرمازده ای که یخ زده باشد با بدن چوب شده میافتاد و میلرزید و در آن گرمای تیر و مرداد هرچه پتو پیچش میکردیم باز میلرزید...
از تدریس ادبیات فارسی در دانشگاه همدان که خودش تعریف میکرد؛ آن ترم کلیله و دمنه درس میداده و یک شب فرمانده و مرداش و مراد شهید حاج حسین همدانی یعنی شهید حاج محمود شهبازی را به خواب میبیند که عتابش میکند که: حمید! تو باید از ما بگویی و بنویسی، چرا از گاو و گوسفند حرف میزنی؟! و همین میشود که با تدریس و دانشگاه خداحافظی میکند.
از خاطره نگاری میگذرم و به دلیل اصلی نگارش این سطور میپردازم که همانا کتاب«وقتی مهتاب گم شد» است. اگر چه این کتاب را قطعا بهترین کتاب حمید حسام نمیدانم اما وقتی خاطرات علی آقای خوش لفظ و خوش زخم و خوش معنا و خوش رفیق همراه تیغ حسام* وش قلم حمید آقای خوش قلم و خوش مرام و خوش نیت نقش پردازی کنند حتما که ماحصل کار مثل تابلوهای عاشورایی فرشچیان زیبا و مسحور کننده خواهد شد.
اما چند کتاب دیگر هم هستند که انصافا بعضی هاشان حتی از این کتاب اخیر هم خواندنی تر و طوفانی ترند و حتما بایست معرفی شده و تبلیغ شوند چرا که این نویسنده و رزمنده محجوب و کم حرف همدانی هرگز زبان به معرفی آنها نخواهد گشود و عده و عده ای هم در تهران و مراکز مهم ادبی و هنری ندارد که... بماند!
سهم من از چشمان او: این اولین و شاید مهمترین کتابی است که معرفی میکنم و اتفاقا نویسنده اش حمید حسام نیست! در این کتاب حمید حسام به عنوان یک جانباز و دیدهبان دفاع مقدس در جای علی خوش لفظ نشسته و آقا مصطفی رحیمی که از نویسندههای دقیق و توانای این حوزه هستند بجای حسام و در مقام نگارنده خاطرات حسام! به نظر نگارنده این سطور خواندن این کتاب که در آن با یک حمید حسام جدید که مرید و شاگرد شهید محمد منوچهری معروف به "ممد گره" آشنا میشویم، اولویتی است قبل از خواندن کتابهای ایشان.
سفر به روایت سرفهها: روایت سفر حسام است با جمعی از جانبازان شیمیایی به شهر هیروشیما که مثل قند در دلت آب میشود.
رد پا برهنه: روایتی صادقانه و بسیار خواندنی از ایثار و نثار بچههای تخریب و اخلاص مثال زدنی آنها.
غواصها بوی نعنا میدهند: کتابی که تا انتهای آن اشک چشمت قطع نخواهد شد و با خون و آبهای خروشان اروند و رشادتها و مظلومیتهای بچههای غواص نفس به نفس خواهی شد.
راز نگین سرخ: کتابی منحصر به فرد که به ماجرای دفاع مظلومانه بچههای سپاه همدان به فرماندهی شهید شهبازی از شهر سر پل ذهاب پرداخته و اصلا متن کتاب حتی بدون تغییر خودش یک فیلم سینمایی جذاب است.
دلیل: کتابی با خواندن خاطرات کوتاه آن با شخصیتی فوق العاده و فرماندهی یگانه به نام شهید علی چیت سازیان آشنا میشوی. شخصیتی که در همین دیدار اخیر هم حضرت آقا نسبت به شناخت بیشتر ایشان مشتاق بودند.
**قلب قصه خونین و پرباران کربلای چهار
آب هرگز نمیمیرد: کتابی که فکر میکنم شاید بهترین اثر حسام باشد؛ این کتاب که خاطرات سردار جانباز میرزا محمد سلگی به قلم حمید حسام است چه در فرم و شیوه روایت و چه در مضمون و محتوا و سبک تصویرسازی خاطرات حقیقتا و بی اغراق یک پدیده است و همین که توانسته از نگاه داوران جایزه جلال که عمدتا داستان نویس و اهالی این حوزه هستند و نسبت به کتب مستند چندان روی خوش و مثبتی ندارند جایزه جلال آل احمد را بگیرد خود بهترین گواه ارزشمندی کتاب است. اما از این حرفها که بگذریم خواندن این کتاب شما را به قلب قصه ی خونین و پرباران کربلای چهار میبرد و خیس خیس برمیگرداند...
خس بی سر و پا: آخرین کتاب که هنوز هم کلماتش گرم و خاک آلود راه هستند؛ روایتی است از پیاده روی اربعین به قلم و قدم حمید حسام
کتابهای دهلیز انتظار، ممد گره، پوتینهای آشنا و چند کتاب دیگر از آثار خواندنی این نویسنده جانباز است.
این کتاب که در جلسه اخیر فعالان فرهنگی با رهبر عزیز انقلاب بسیار مورد توجه ایشان واقع شد و تقریضی هم مرقوم فرمودند، درباره دفاع مقدس است.
یادداشت رستمی که برای انتشار در اختیار خبرگزاری فارس قرار گرفته، درباره حمید حسام و کتابهای او است و در ادامه میآید:
چند خطی برای یک دیدهبان قلم به دوش
جلسه ای شکل میگیرد و این بار قرعه فال به نام چند نفر جدید هم میافتد تا به خدمت مقتدای بسیجیان و حقیقت امام و انقلاب برسند.
حضرت آقا کتاب «وقتی مهتاب گم شد» را بنا بر سیاق و تکلیفی که گویا برای خوشان وضع کردهاند، خوانده اند و حالا با ذوق و شوق و البته دقتی مثال زدنی از نویسنده کتاب و جانبازی که خاطرات او شاکله کتاب شده است، تقدیر و تمجید میکنند.
نگارنده این سطور اگر چه با این روال سالهای اخیر مبنی بر اینکه باید بنشینیم تا حضرت آقا کتابی را بخوانند، تقریض بنویسند یا تعریف کنند تا بعد شروع کنیم به تبلیغ و تأیید کتاب مخالف است و چنین رویه ای را از سر تنبلی و آمادهخواری میداند. اما نکته جالب اینجاست که حتی در همین رویه پخته خوارانه هم رفتارها علی السویه و یکسان نیست و حتما بین کتاب تهرانی و شهرستانی، نویسنده تهرانی و شهرستانی، نزدیک به حوزه و دور از حوزه و... قس علیهذا تفاوت وجود دارد؛ که این خود قصه پر غصهایست که بماند تا وقتی و جایی دیگر.
اما این چند خط برای حمید حسام است و این کتاب او که حالا مقداری از حجاب گمنامی بیرون آمده.
دانشجوی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران و همکلاس و رفیق مرحوم قیصر امین پور که چون هر بار میخواسته جبهه برود مشکل داشته، برای اینکه راحت به جبهه برود و سین جیم نشود لباس سبز سپاه به تن میکند و دیده بان میشود تا قلم و دوربین با هم ترکیب شوند برای دفاعی مقدس که تا هنوز هم ادامه دارد...
یگانه بانی و مرد مخلصی که طرح و بنا و ایدهپردازی و حالا ثمره موزه دفاع مقدس همدان که از اولینها و به تحقیق بهترین موزه دفاع مقدس کشور است، حاصل سالها فعالیت و تلاش و خون دل توأم با زخم زبان خوردنهای اوست که خم به ابرو نیاورد و با همه جراحتهای جنگ که تن نحیف و اعصاب هنرمندش را زخم زده بود آنقدر مجاهدت کرد تا آن بذر را به نهالی ریشه دار و درختی نوپا بدل کرد و چه نامها و بزرگانی از دوران مختلف سیاسی دهههای اخیر که به این سطور شهادت میدهند.
معاون ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر دفاع مقدس که بی ادعا و تنها با چند جوان نوآموز و علاقمند چند جریان مهم و پویا در شعر و ادبیات و کتاب دفاع مقدس را در کشور به راه انداخت یا به پویایی و بالندگی رساند و در شأن او در این باغ بهاری همین بس که با رفتن او همه آن باغ را خزان گرفت و حالا باغ بی برگیست که هر از گاهی بلبلی بر سر دیوارش نوحه ای میخواند و سکوتش میشکند.
**بازوی قلم شدهای که سر همه اسرار است
حالا قریب به پانزده سال است که این جانباز و مجاهد قلم به دوش را میشناسم و اگر بخواهم شروع کنم به خاطره گویی واقعا نمیدانم از کدام خاطرهام بنویسم:
از بازوی قلم شده ای که سر الاسرار اعجاز قلم او از همان است و باید آستین غیرت از بازوی نحیفش کنار بزنی تا بفهمی چه میگویم.
از روزهایی که در چله تیر ماه بر اثر پنج شش مرتبه موج انفجارهای وحشتناکی که تار و پود اعصاب و جان هنرمندش را در نور دیده بود ناگهان مثل سرمازده ای که یخ زده باشد با بدن چوب شده میافتاد و میلرزید و در آن گرمای تیر و مرداد هرچه پتو پیچش میکردیم باز میلرزید...
از تدریس ادبیات فارسی در دانشگاه همدان که خودش تعریف میکرد؛ آن ترم کلیله و دمنه درس میداده و یک شب فرمانده و مرداش و مراد شهید حاج حسین همدانی یعنی شهید حاج محمود شهبازی را به خواب میبیند که عتابش میکند که: حمید! تو باید از ما بگویی و بنویسی، چرا از گاو و گوسفند حرف میزنی؟! و همین میشود که با تدریس و دانشگاه خداحافظی میکند.
از خاطره نگاری میگذرم و به دلیل اصلی نگارش این سطور میپردازم که همانا کتاب«وقتی مهتاب گم شد» است. اگر چه این کتاب را قطعا بهترین کتاب حمید حسام نمیدانم اما وقتی خاطرات علی آقای خوش لفظ و خوش زخم و خوش معنا و خوش رفیق همراه تیغ حسام* وش قلم حمید آقای خوش قلم و خوش مرام و خوش نیت نقش پردازی کنند حتما که ماحصل کار مثل تابلوهای عاشورایی فرشچیان زیبا و مسحور کننده خواهد شد.
اما چند کتاب دیگر هم هستند که انصافا بعضی هاشان حتی از این کتاب اخیر هم خواندنی تر و طوفانی ترند و حتما بایست معرفی شده و تبلیغ شوند چرا که این نویسنده و رزمنده محجوب و کم حرف همدانی هرگز زبان به معرفی آنها نخواهد گشود و عده و عده ای هم در تهران و مراکز مهم ادبی و هنری ندارد که... بماند!
سهم من از چشمان او: این اولین و شاید مهمترین کتابی است که معرفی میکنم و اتفاقا نویسنده اش حمید حسام نیست! در این کتاب حمید حسام به عنوان یک جانباز و دیدهبان دفاع مقدس در جای علی خوش لفظ نشسته و آقا مصطفی رحیمی که از نویسندههای دقیق و توانای این حوزه هستند بجای حسام و در مقام نگارنده خاطرات حسام! به نظر نگارنده این سطور خواندن این کتاب که در آن با یک حمید حسام جدید که مرید و شاگرد شهید محمد منوچهری معروف به "ممد گره" آشنا میشویم، اولویتی است قبل از خواندن کتابهای ایشان.
سفر به روایت سرفهها: روایت سفر حسام است با جمعی از جانبازان شیمیایی به شهر هیروشیما که مثل قند در دلت آب میشود.
رد پا برهنه: روایتی صادقانه و بسیار خواندنی از ایثار و نثار بچههای تخریب و اخلاص مثال زدنی آنها.
غواصها بوی نعنا میدهند: کتابی که تا انتهای آن اشک چشمت قطع نخواهد شد و با خون و آبهای خروشان اروند و رشادتها و مظلومیتهای بچههای غواص نفس به نفس خواهی شد.
راز نگین سرخ: کتابی منحصر به فرد که به ماجرای دفاع مظلومانه بچههای سپاه همدان به فرماندهی شهید شهبازی از شهر سر پل ذهاب پرداخته و اصلا متن کتاب حتی بدون تغییر خودش یک فیلم سینمایی جذاب است.
دلیل: کتابی با خواندن خاطرات کوتاه آن با شخصیتی فوق العاده و فرماندهی یگانه به نام شهید علی چیت سازیان آشنا میشوی. شخصیتی که در همین دیدار اخیر هم حضرت آقا نسبت به شناخت بیشتر ایشان مشتاق بودند.
**قلب قصه خونین و پرباران کربلای چهار
آب هرگز نمیمیرد: کتابی که فکر میکنم شاید بهترین اثر حسام باشد؛ این کتاب که خاطرات سردار جانباز میرزا محمد سلگی به قلم حمید حسام است چه در فرم و شیوه روایت و چه در مضمون و محتوا و سبک تصویرسازی خاطرات حقیقتا و بی اغراق یک پدیده است و همین که توانسته از نگاه داوران جایزه جلال که عمدتا داستان نویس و اهالی این حوزه هستند و نسبت به کتب مستند چندان روی خوش و مثبتی ندارند جایزه جلال آل احمد را بگیرد خود بهترین گواه ارزشمندی کتاب است. اما از این حرفها که بگذریم خواندن این کتاب شما را به قلب قصه ی خونین و پرباران کربلای چهار میبرد و خیس خیس برمیگرداند...
خس بی سر و پا: آخرین کتاب که هنوز هم کلماتش گرم و خاک آلود راه هستند؛ روایتی است از پیاده روی اربعین به قلم و قدم حمید حسام
کتابهای دهلیز انتظار، ممد گره، پوتینهای آشنا و چند کتاب دیگر از آثار خواندنی این نویسنده جانباز است.
https://mananashr.ir/news/5480/
برای ذخیره در کلیپ برد کلیک کنید
نظر بدهید