حکایت جذاب عشق و دلدادگی یک پیامبر به همسرش
شنبه 30 مرداد 1395

حکایت جذاب عشق و دلدادگی یک پیامبر به همسرش

خواننده فارغ از اینکه داستان غریب به ۱۴۰۰سال دورتر از او اتفاق افتاده است، به دلیل صحنه­‌سازی­ها و تصویرهای بکری که نویسنده ساخته با شخصیت­ ها همراه می­شود و خودش را نیز بخشی از داستان می­داند.

به‌گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، یوما داستان زندگی حضرت خدیجه(س)است. زندگی زنی از زنان صاحب­ نام، برجسته و ثروتمند طایفۀ قریش که پس از آشنایی با محمدامین برادرزادۀ ابوطالب و سپردن کاروان تجاری­اش به او شیفته اخلاق و منش او می­شود و همۀ خواستگاران خود را که از بزرگان و صاحب منصبان قریش هستند، ناکام می‌­گذارد و به همسری محمد پسر عبداله و آمنه در می­آید. داستان، آشنایی ایشان را با حضرت، ازدواج، بعثت تا تولد حضرت فاطمه زهرا(س) را روایت می ­کند و پس از آن به ماجرای شعب ابی‌طالب و وفات بزرگترین حامی پیامبر اکرم می­پردازد.

یوما بخشی از زندگی زنی است که مادری یتیمان شهر را می­کند. داستان زنی که اشراف مکه برای به ­دست آوردنش و تصاحب ثروتش سر و دست می­شکنند. همان زنی که علی­رغم جهل مردان زمانش و تنگ‌نظری‌هایشان نسبت به زن با ارثیه پدری­اش تجارت می­کند و چیزی نمی­گذرد که پا به پای مردان و گاهی پیش­تر کاروان ­داری می­کند و شهرۀ زنان و مردان عرب می­شود. روایتی جذاب و داستانی از زنی که در جاهلیت عرب فعالیت اجتماعی می­کرد و به عفیف بودن شهرت داشته است و مادری یتیمان خواهرش و یتیمان شهر را می‌کند. کنیزانش مجازند او را مادر صدا کنند و اشتباهاتشان در خانه­اش قابل بخشش است.

 این کتاب از معدود داستان­هایی که در چند سال اخیر در مورد همسر بزرگوار پیامبر رحمت نوشته شده و نویسنده جوان این اثر هم مریم راهی، کارشناس ارشد زبان‌شناسی همگانی است. نویسندگی مجلات را در کارنامه‌اش دارد و علاوه بر یوما صاحب کتاب­های «دو چشم بر آسمان» و «برپا» است.

یوما داستانی است با بستر تاریخی که از جملات وکلمات آن برمی­آید که نویسنده با یک عقبۀ تحقیقاتی تاریخی دست به قلم شده است. داستان جابه­جا با توجه به همین زمینۀ تاریخی به وقایع صدر اسلام اشاره­ می­کند و با تصویری کردن وقایع و تلفیق خیال و واقعیت، وقایع را ملموس تر و شفاف­ تر کرده است. اما این بستر تاریخی باعث نشده است که داستان فدای این زمینه شود. نویسنده توانسته چارچوب­های داستانی را به خورد تاریخ بدهد و داستان خودش را روایت کند. شخصیت‌های اصلی قصه خدیجه دختر خویلد و محمد پسر عبدالله امین­ترین مرد مکه که بعدها به پیامبری مبعوث می­شود، هستند. شخصیت­های فرعی علی (ع)، ام­هانی و صفیه خواهرش و نفیسه و بحریه کنیز بانو خدیجه هستند که نویسنده هر کدام را در فراخور داستان پررنگ می­کند و بار داستان را به آن­ها می­سپارد. هر چند شخصیت­هایی مثل ام‌جمیل که همسر ابولهب است و بارها بانو را برای او خواستگاری کرده است با اینکه از شخصیت­های فرعی داستان است از سمت نویسنده به‌عنوان جبهۀ مقابل بانو جدی گرفته شده است و کاملاً ملموس از آب درآمده است. البته همۀ این شخصیت­ها دو دسته­اند. یک دسته آنهایی هستند که در تاریخ نام­ آنها بوده و سندی بر حضورشان در آن برهه از زمان وجود دارد و دسته دوم آنانی هستند که ساخته تخیل نویسنده هستند برای نزدیک ­تر شدن به شخصیت­ های تاریخی که کنیزان از این جمله ­اند. علی ­رغم همه آنچه از تخیل در خلق داستان به کار گرفته شده است هیچ جا از اصل تاریخ و اسناد عدول صورت نگرفته است.

خواننده فارغ از اینکه داستان غریب به 1400سال دورتر از او اتفاق افتاده است به دلیل صحنه‌سازی­ها و تصویرهای بکری که نویسنده ساخته با شخصیت­ ها همراه می­شود و خودش را نیز بخشی از داستان می­داند. هم­ پای قهرمان داستان که از شوکت و جلالی برخوردار است؛ اما قرار است در تنهایی فرزندش را به دنیا بیاورد می­آید. داستان در هفت بخش «آب را طهور، مرا مطهر»، «رخساره­ام سپید»، «نامه­ام را به دست راست»، «دستم را پر»، «سرم را رحمت باران»، «پایم بر صراط» و «پایم بر قرار» روایت شده است.

از جمله مشخصه‌هایی که یوما را از باقی داستان­های تاریخی حول زندگی ام­المومنین خدیجه(س) و رسول اکرم(ص) متمایز کرده است، روایت عاشقانه ­های شیرین و دل‌چسب معشوقه­هایی است که مبنای عشق­شان جز بندگی خدای رحمان نیست:

یا عزیزتی، خدیجه!... چشمان زیبایت را بگشای که دلتنگم به دیدنشان

سرگیجه دارم و ضعفی سخت. می­گویم:

و من دلتنگ صدای دلنشین تو

سرفه... سرفه... و نفسم تنگی می­کند و بریده بریده:

سخن بگو یا حبیبی که شنیده­هایم اندک است...

آرام دست بر لبانم می­گذارد و رخصتم نمی­دهد باقی کلام را بگویم و خود:

چه بگویم که شیرین­تر از گفته­های تو باشد برای من که مشتاق؟

عمری که با تو به سر بردم برایم دمی است... خیال کن جرعه­ ایی از پیاله­ ایی لبریز...

محمدم!

بگو بانوی از جان شیرین­تر!...

باز گریه سد می­شود برای کلامم. دقیقه­ایی بعد دست از دستش می­گیرم و خود را بالا می­کشم. محمدم نیز قدری پیش­تر می­آید و به سرآستین، اشک از رخسارم پاک می­کند

گریستن را بگذار برای من... تو را باغی از لبخند در انتظار است...

و  شب عروسیشان از آن دست قسمت­های داستان است که نویسنده هنرنمایی­اش را به نهایت رسانده و با رعایت تمام اصول و بدون تخطی از تاریخ و واقعیت، حضرات را در این شب روایت می­کند؛ با همۀ شباهت­هایی که جوانان امروزی می­توانند با آن همزادپنداری کنند.

خانه­ام خانۀ توست و من کنیزت، یا روحی

بانویم می­گوید و رخساره­اش چون سیب سرخی می­شود و سر به زیر می­افکند. سرورم محمد امین لحظه­ای کوتاه خدیجه را می­نگرد به نخستین نگاه عاشقانه... و آنگاه با لبخندی گرم که در پس حیایی دلخواه پنهانش می­دارد و از هزار تهیت خوش­تر است می­گوید:

و رزقی!

خدیجه شیرین‌تر از پیش:

و نفسی!

محمدامین دست بر قلبش می­ گذارد و خیره در چشمان زیبای بانو، به مهربانی تمام:

و ساکن قلبی!

این عشق در تمام صفحات کتاب ساری و جاری است حتی در سختی­های روزهای آغازین تبلیغ اسلام و تیمار کردن زخم­های محمد از کلوخه­های بچه­های مکه و روزهای طاقت­ فرسای شعب ابی‌طالب. از سوی دیگر آنچه از رسول نمایش داده می­شود مصداق رحمه‌للعالمینی اوست و در پایان داستان تصویری جز رأفت و حلم و مهربانی از ایشان در ذهن نمی­ماند؛ بدون اینکه نویسنده دائم آن را گفته باشد و یا تکرار کرده باشد. این خصیصه حضرت در خرده روایت­ها و تصاویری که نویسنده ساخته گنجانده شده است. از آن‌ها می­شود به ماجرای سنگ زدن بچه­های مکه به حضرت به دستور ابولهب و ابوسفیان و خونین شدن چهره مبارک ایشان اشاره کرد. در این صحنه، بانو پیشانی ایشان را از خون پاک می­کنند و شکایت می­کنند از بی­وفایی این مردم اما پیامبر خدا با طمأنینه و آرامش بانو را به صبر دعوت می­کند و مردم را تبرئه می­کند. و یا در صحنۀ دیگری مردی فقیر وارد مجلس حضرت می­شود و جایی برای نشستن ندارد. حضرت ردای تنشان را درمی­آورند و به او می­دهند و می­خواهند او ردا را زیرانداز کند و بنشیند. همه از این پیشنهاد رسول خدا شوکه می­شوند. آن مرد فقیر جلو می­آید و می­گوید که حضرت او را که به­ سان مرده‌ای بوده با این­ کار زنده کرده است.

مریم راهی در این داستان علی(ع) را طوری پردازش می­کند که همیشه او را کنار رسول خاتم می­بینیم. در همه حال، ادب کرده و سکوت اختیار کرده و گاهی در غیاب ایشان سکوت می­شکند و حرف می­زند. خواهران علی و ابوطالب و عبدالمطلب نیز خوب ساخته شده­اند.

علی­رغم اینکه داستان­های تاریخی پایان لو رفته دارند و خواننده همه چیز را از قبل بارها و بارها در کتب تاریخی یا فیلم­های تاریخی دیده است، نویسنده توانسته با خلاقیت در روایت خواننده را با خود همراه­ کند. شاید آوردن اطلاعات ریز تاریخی که در هیچ­کدام از آثار نوشته شده ذکر نشده است و جا دادنش لابلای دانسته­ها اثر را دلنشین ­تر از یک اثر تاریخی صرف کرده است.

زاویۀ دید روایت متعدد است؛ گاهی خود بانو خدیجه(س) روایت می­کند، گاهی بحریه کنیزشان و گاهی دیگران. به نظر می­رسد نویسنده این تعدد زاویۀ دید را ترفندی برای نزدیکی بیشتر به بانو و پرداختن به ابعاد مختلف زندگی حضرت قرار داده است؛ اما گاهی همین تعددها خواننده را گیج می­کند و تا دو سه خط بعد از تغییر زاویۀ دید هنوز درگیر این تغییر است و راوی جدید را جست‌وجو می‌کند. و نکتۀ دیگر این که نثر داستان با توجه به تاریخی بودن داستان قابل پذیرش است؛ اما اگر کمی، فقط کمی روان­تر نگاشته می­شد، حتماً مخاطب عام­تری را پای چنین کتاب خوش­خوان و وزین می­نشاند. البته این شکل از نثر در نیمۀ دوم کتاب تعدیل شده است.

بانو خدیجه(س) از آن جهت که زنی مستقل و خودساخته و مؤمنه بود، می­تواند الگوی بسیاری از دختران و بانوان امروز باشند که علاقه‌مند به فعالیت­های بیرون از منزل هستند. زنی که همه چیز داشت و همۀ داشته­ها و اعتبار چندین و چندساله­اش را برای اسلام هزینه کرد. ابعاد مختلف شخصیت بانو در این کتاب آمده است؛ از مهرورزی و محبتش به مردم و حتی کنیزانش، از یتیم­نوازی و دست خیرش تا فصاحت کلام و استواری­اش در مقابل مخالفان اسلام. زیباترین این صحنه­ها آنجایی که خدیجه از جایی می­گذرد و هند مشغول رجز خواندن و بدگویی از محمد است. او خدیجه را به مناظره می­طلبد و بانو در چشم ­به هم زدنی با بلاغت و فصاحت کلامش جمع زنان قریش را همراه و هم­دل خود می­کند.

یوما ارزش چندین و چندبار خوانده شدن را دارد و حرفی برای دست اندرکاران حوزۀ نشر و کتاب نیز هم؛ اینکه اگر ناشران به جای چاپ کتب دم‌دستی و بی­مایه و ترجمه­های نه­چندان دل‌چسب رویکرد مناسبتری به شخصیت­های تاریخی مؤثر و بازنویسی زندگی ­آن‌ها داشته­ باشند، حتماً خوانده خواهند شد.

یوما در 208 صفحه و در سال 94 انتشارات نیستان وارد بازار نشر کرده است و ظاهراً اقبال عمومی به این اثر کتاب را به چاپ چهارم رسانده است.

به نقل از نسیم آنلاین

 
نظر بدهید